مُدامم مست میداردنسیم ِجَعدِگیسویت
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۶ ب.ظ
مُدامم مست میداردنسیم ِجَعدِگیسویت
خرابم میکندهردَم فریب چشم جادویت
مُدام: پیوسته،همیشه، شراب، در اینجا معنای شراب ندارد.
نسیم: بوی دلنواز
جَعد: موی پیچیده و حلقه حلقه
خراب: حالتی ویرانگر وغریب ازبیقراری وبی تابی، دراینجا خُماری که به سببِ ننوشیدن شراب دست می دهد. حافظِ خوش ذوق درمصراع اوّل ازرایحه ی زلفِ معشوق سر مست شده لیکن درمصراع دوّم ازافسون چشمانش خُمار وبی تاب می باشد. "مستی" و"خرابی" دراین بیت تضادّی حافظانه خلق کرده اند. تضادّی که موردِ علاقه ی همیشگیِ حافظ است ومعمولاً دراغلب اشعارش باقراردادن واژه های متضاد، به زیبایی تناقض می آفریند وهنرنمایی می کند تا کشمکش های حالتهای عاشقانه رابه تصویر کشد........
فریب: حرکاتِ دلبرانه،ناز وعشوه
چشم جادویت: چشمان افسونگرتو
خطاب به معشوق زمینیست.
معنی بیت: ای محبوب من، درحالت متناقضی از شیدایی قرار گرفته ام. ازیک سوشمیم دلنوازی که ازلابلای زلفِ مجعّدت به مشامم می رسد سرمست وشنگول می شوم ازسوی دیگر ازافسون چشمان جادوگرت خراب وخُمارمی گردم.
اگرچه مستیِ عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آباداست.
پس ازچندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
شمع دیده:چشم به شمعی خاموش تشبیه شده که قراراست به نورچشم معشوق درمحراب ابروانش روشن گردد. شمع افروختن درمحراب فضای روحانی ِرازونیاز وحاجتمندی را به ذهن متبادرمی سازد.
افروزیم: روشن کنیم
محراب ابرویت: کمان دلکش ابروی یاربه محراب که محل رازونیاز است تشبیه شده است. برای عاشقی مثل حافظ،کمان ابروی یارمقدّس ترین محراب برای رازونیازوبرافروختن شمع دیدگان (روشن نمودن چشم) به نورچشمان معشوق است.
معنی بیت: بعد ازاین همه صبر وتحمّل ِطاقت سوز،خدایا آیا توفیقی پیدا خواهیم کرد که شبی چشم درچشم محبوب،شمع دیدگانمان را درمحراب ِ مقدّس ابروانش روشن سازم؟
به جزابروی تو محراب دل حافظ نیست
طاعتِ غیرتودرمذهب مانتوان کرد
سوادِ لوح ِبینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان رانسخهای باشدزلوح خال هندویت
سواد : سوادمعانی زیادی دارد دراینجا باتوجّه به قرارگرفتن درکنار"صفحه ی بینش" همان سیاهیِ وسطِ چشم(مردمک) است که به سببِ دارا بودن اهمیّت وقدرت جادویی عزیزترین نقطه ی بدن است. درفرهنگ وگویش ترکی،برای کسی که بسیاردوست داشته باشند می گویند "قاراگِلَه" یعنی سیاهی چشمانم هستی وبه اندازه ی آن عزیزی. (قارا:سیاهی، گِلَه: مردمک چشم) امّا حافظ می فرماید: سیاهی چشم برای من نه به سببِ قوّه ی بینایی ،بلکه ازآن روی عزیزاست که شکلِ خال سیاهِ تورا برای من تداعی می کند چنانکه گویی یک رونوشت ازخال تو درجان من است.
سودا لوح بینش: سیاهی مردمک چشم.
خال هندو: به خالهایی که سیاه،جذّاب ورازآلود هستند گفته می شود.
معنی بیت:مردمک وسیاهی چشمانم را ازآن روی عزیز و گرامی می دارم که نقش خال ِخیال انگیز تورادرذهن من تداعی می کند. چنین تصوّرمی کنم که یک رونوشت ازخال جادویی تو دردرون جان وضمیرم نقش بسته است.
سواددیده ی غمدیده ام به اشک مشوی
که نقش خال توهرگزنمی رودزضمیر
توگرخواهی که جاویدان جهان یکسربیارایی
صبا راگو که بردارد زمانی بُرقع از رویت
بُرقَع: حجاب،روبنده، پارچهای که هنوزهم در بسیاری ازنقاط ایران، دختران وزنان بر روی صورت آویزان کنند. البته وجود این واژه دراین غزل به تنهایی نمی تواندنشانگراین باشد که معشوقِ شاعربی تردید مونّث بوده است. چراکه حافظ برای مخاطب مذکرنیز واژه ی "بُرقع بردار" را قبلاً به منظورتشویق مخاطب به ظهور وقیام بکاربرده است وممکن است دراینجا نیز به همان معنای ازخلوت بیرون آی وقیام کن بوده باشد.
معنی بیت: اگرمی خواهی تمام نقاط جهان را به آبادانی وبهبود وزیبایی تغییردهی کافیست به نسیم صبا اشاره کنی تاروبندِ تورابگشاید و از تجلّیِ فروغ سیمای تو،جهان مبدّل به گلستانی فرحبخش گردد.
گوشه گیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طَرفِ کلاه وبُرقع ازرُخ برفکن
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تافروریزدهزاران جان زهرمویت
برافشان: موهایت رابازکن وبه نسیم بسپار
معنی بیت: درادامه ی بیت قبلی: واگرمی خواهی که رسم فناشدن ومرگ راازبین ببری کافیست که زلفِ خودرابرافشانی وبه نسیم صبابسپاری تاجانهایی که دربندِ زلفت گرفتارانند و چیزی به مرگشان باقی نمانده، آزادشوند وازتجلّیِ زیبائیهای توجانی تازه بگیرند جانی که فانی نیست.
زلفت هزاردل به یکی تارموببست
راه هزارچاره گرازچاسوببست.
من و باد صبا مسکین دوسرگردان بیحاصل
من ازافسونِ چشمت مست واوازبوی گیسویت
افسون: جاذبه و جادو
معنی بیت: ای محبوب، من وبادصبا هردودر عشق توهمانند هم بیچاره و سرگردان وحیرانیم و ازاشتیاق توبه هرسوی دَوانیم. بادصبا ازبوی دلکش زلف تو، من ازجادوی چشمانت سرمست ومدهوش هستیم.
حافظِ خوش ذوق درجایی دیگر حالات عاشقی وعواطف خودرا باآهو تقسیم کرده است.
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دَد و دامت کمین از پیش و از پس
زهی همّت که حافظ راست ازدنیی وازعُقبی
نیایدهیچ درچشمش به جز خاک سرکویت
زهی: مرحبا
همت: اراده، دراینجامناعت طبع وبی نیازی
معنی بیت: مرحبا به مناعتِ طبع وعزّتِ نفس حافظ که فریبندگیهای مظاهردنیوی و نعمت های بهشت نتوانستند حافظ راوسوسه کنند. حافظ فقط به خاک سرکوی معشوق دلخوش وخرسنداست وازبندِ تعلّقاتِ هردو جهان آزاد می باشد.
باغ بهشت وسایه ی طوبا وقصرحور
باخاک کوی دوست برابر نمی کنم
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۲۲۶ نمایش