حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۲ ب.ظ





نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم اَریار شود رَختم ازاین جا ببرد


برای درک بیشتراحساسات شاعروهمنوایی با دل اندوهبارحافظ دراین غزل زیبا؛ بایدابتدا شعرناب وماندگار زنده یاد  «اخوان ثالث» رامرورکرد وباحال وهوای آن روزگاران شیراز آشناشد:
 
«سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است..... 
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر؛ درها بسته؛ سرها در گریبان؛ دستها پنهان؛
نفس ها ابر؛ دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است» 


ظاهراً زمانی که این غزل ناب سروده شده؛ شیرازنیزهمانندشهر دلمرده ی اخوان؛ ازلحاظ سیاسی واجتماعی اوضاع مطلوبی نداشته ودراشغال متعصبین مذهبی وافراطیون مخالف عشق ورقص وآوازبوده است که اینچنین دل عاشق پیشه ی شاعرعزیز ودوست داشتنی ماسخت درمضیقه ی عشق و عاطفه قرار گرفته است. گویی روح وروان لطیف شاعر از اینکه نگاری شوخ و شهرآشوبی شایسته پیدانشده تا عشق آتشین خود رانثاراوکند مُکدّر و اندوهبار است. کسی مثل حافظ که عاشق پیشه هست باید همیشه کسی دردسترس داشته باشدکه عشق واشتیاق وخوشی خودرابااوسهیم شود. لیکن شوربختانه هیچکس دراین شهرغمبار به فکر ارسال ودریافت ارتعاش عشق وعاطفه  نیست!..... اوقصد دارد اگراقبال یاری کند شهردلمرده وخاموش ومردمان بی ذوق وخاکستری راترک کرده ودرجایی دیگرسکونت گزیند.
نگار: معشوق
رخت: لباس،باروبنه  ولوازم زندگی
معنی بیت: دراین شهرغم زده وتیره روز؛ نگاری؛ شوخ وشنگی دلستانی که توانسته باشد دل عاشق پیشه ی مارابستاند به چشم نمی خورد  طالع اگرسریاری داشته باشد بی درنگ اینجا راترک کرده ودرجایی دیگر اقامت خواهم نمود.
ماآزموده ایم دراین شهربخت خویش
بیرون کشید بایدازاین ورطه رخت خویش


کوحریفی کَش ِ سرمست که پیش کرَمش

عاشقِ سوخته دل، نام تمنّا ببرد


حریف: دراینجا همان محبوب ونگار وحریفِ عشقبازیست. کسی که عشق داده ومتقابلاعشق بگیرد وعیش وعشرت وشفقت ورزی خودرا باهمدم وهم پیاله ی خویش سهیم گردد. 
کَش: زیبا ، خوب، دلنواز
سرمست: سر خوش.
تمنّا: نیاز ، اشتیاق ، خواهش
معنی بیت: کجاست دراین شهر نگاری زیباروی ودلبری سرمست که در محضرعزیزاو، دلداده ی دلسوخته رخصتی پیداکندو جرعه ای ازشراب عشق ومحبت چشیده واحساسات وعواطف درونی خودرا مطرح نماید؟ 
کوکریمی که زبزم طربش غمزده ای
جُرعه ای درکشد ودفع خماری بکند؟

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم

آه ازآن روزکه بادت گل رعناببرد


گل رعنا ایهام دارد هم به معنای زیبا  هم نام گلی از گیاهان گلدار دائمی است که بین ۳۰ تا ۵۰ سانتی متر رشد می‌کند. گلبرگ‌های این گیاه زرد و قرمز یا قهوه‌ای رنگ بوده و گل‌هایش به دو نوع پُر پَر و کم پَر و همچنین تک‌رنگ یا دورنگ تقسیم می‌شود.
معنی بیت: ای باغبان؛ خزان درراه است وتورابی خبر وفارغبال می بینم! زیادبه گلهای خودمناز ومغرورمشو. ای وای ازآن روزکه باد غارتگر پائیزی گلهای زیبا ورعنای تورابه یغماببرد! آیابرای آن روز تدبیری اندیشیده ای؟ بایدقبل ازفرارسیدن شب؛ درروز روشن به فکرچراغ باشی تا درتاریکی وظلمت درمضیقه قرارنگیری. 
می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هرکه غارتگری باد خزانی دانست


رَهزن دَهرنخفته‌ست مشوایمن ازاو

اگر امروز نبرد‌ست که فردا ببرد


دهر: روزگار، چرخ فلک
ایمن: آسوده خاطر
معنی بیت درادامه ی سخن خطاب به باغبانِ بی خبر:
راهزن روزگار(بادخزان) نخفته است باغبانا اینچنین آسوده خاطر وفارغبال مباش! اگرامروز گلهای زیبا ورعنایت رابه غارت نبرده دل خوش مدارکه بی گمان فردا خواهد برد. روزگاربی رحم ترازآنست که فکرمی کنی.... 
ارغنون سازفلک رهزن اهل هنراست
چون ازاین غصّه ننالیم وچرا نخروشیم؟


درخیال این همه لُعبت به هوس می‌بازم

بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد


لُعبت:بازیچه ، هر آن چیزی که با آن بازی کنند، عروسک، معشوق ، بُت ، دلبر.
بُوکه:  بُوَد که ، به این امید که
صاحب نظر: اهل دل ،عارف ودانا
تماشا: به سیروسیاحت پرداختن به گردش رفتن
نام تماشاببرد: اسمی ازبه گردش رفتن ببرد
معنی بیت: درکارگاه رویا، با معشوقه های خیالی معاشقه می کنم به گلگشت وسیروسیاحت می روم وآتش عطش دل فرومی نشانم به این امیدکه صاحبنظری خوش ذوق پیداشود واین رویاهای خیالی من به واقعیّت مبدّل گردد ومرابه تماشای واقعی این رویاها دعوت کند.
حافظ چه می نهی دل، تودرخیال خوبان
کی تشنه سیرگردد ازلَمعه ی سرابی


علم وفضلی که به چل سال دلم جمع آورد

ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد


ابیات زیادی ازاین دست وبا این مضمون در دیوان حافظ یافت می شود وهمه ی آنها رساننده ی یک نکته ی باریک حافظانه هست و آن اینکه درتقابِلِ عشق وتقواودانش، همیشه آنکه پشتش به خاک شکست مالیده می شود تقوا ودانش وفضلیت است وعشق همیشه سرافرازو پیروزاین آوردگاه است.چراکه دانش وعلم همانند قرضیست که ازدیگران گرفته می شود وکسی بااندوختن علم ودانش؛ به خلوص قلبی نمی رسد اماعشق یک تجربه ی شخصی وحس درونیست وفقط بدین وسیله آلودگیها وتیرگیهای درونی زدوده می شود. 
نرگس مستانه: کنایه ازچشمان مست معشوق
معنی بیت: می ترسم جاذبه وجادوی چشمان فتنه گروسرمست آن معشوق، علم وفضلیتی که درطی چهل سال دلم جمع نموده راغارت کند وبرباد فنادهد.
من آن فریب که درنرگس تومی بینم
بس آبروی که باخاک ره برآمیزد !

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر

سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد


"بانگ گاوی" اشاره ی ملیح به داستان تاریخی آن سامری ِ حُقّه بازاست که درزمان حضرت موسی برای فریب خلق، مجسمه ی گوساله ایی را ساخت که وقتی در معرض باد قرار می گرفت از آن صدایی شبیه به بانگ گاو بلند می شد  برخی ساده دل خرافاتی، که درهمه ی زمانها حضوردارند فریب اورا خورده وگوساله را مورد پرستش قراردادند! 
سامری: شعبده بازمعروف سامرا که درمقابله با معجزه ی حضرت موسی(اژدها شدن عصا) دست به حقه بازی زد ودرغیابِ موسی، گوساله ای از طلا ساخت و با حیله گری صدایی از آن گوساله درآورد و به مردم گفت: موسی بدقولی کرد، موسی دیگر برنمی گردد، بدبختی های ما هم به سبب این است که ما بُت نداریم! اینک من بُتی از طلای خالص ساخته ام بیائید واین بت سخنگو راپرستش کنیم تاازاین بدبختیها نجات پیداکنیم. مردم نادان هم اطراف او جمع شدند و چون حیله یِ او را نمی دانستند حرفهایش را باور کردند و بت پرستی را پیش گرفتند...
دراینجا مقصودحافظ ازاشاره به این داستان این است که می خواهدبگوید که دراین شهر؛ زاهدان حقه باز وقدیسان متظاهر همانند سامری شعبده باز هستند بیهوده  وعبث دل به عشوه ونازآنهامباز وازآنها دوری کن. 
عشوه مخر: فریب مخور،جوگیرمشو
ید بیضا: اشاره به معجزه ی حضرت موساست. گویندوقتی ایشان دست خود را در زیر بغل کرده وبیرون می اورد از آن نورساطع می شد.
حافظ فرهیخته وفرزانه با باز یادآوریِ این داستان ،مضمونی زیبا خَلق کرده تابه خرافاتیان زمانه ی خویش تلنگر زند وآنها رادر تشخیص حق ازباطل آگاه سازد.
دست ازیدبیضا ببرد: یعنی براو غلبه کند. دراین مضمون نغز ،"سامری" به عنوان نمادِ خرافه وفریبکاری ودست نورانی حضرت موسی به عنوان نماد حق وحقیقت است ورساننده ی این مطلب است که فریبکاری شاید درمدّت زمانی محدود کسی رابه کام برساند لیکن دیری نخواهدپائید که خورشید حقیقت خواهدتابید وفریبکار رسواخواهد شد.
 معنی بیت: فریب حُقّه بازان زمانه ی خودرا مخورید حتّا اگربانگ گاوی شنیدند! بانگ گاوچه ارتباطی به حق بودن یا نبودن یک ادّعا دارد؟ سعی کنید واقع بین باشید وفریبکاران را بشناسید. آنها که با شعبده بازی وتردستی کاری فریبکارانه می کنند نمی توانندبرای همیشه حق راپشت پرده نگاهداشته وبرحقیقت غلبه کنند.
این همه شعبده ی خویش که می کرداینجا
سامری پیش عصا وید بیضا می کرد

جام مینایی می، سدّ رهِ تنگ دلیست

منه ازدست که سیل غمت از جا ببرد


جام مینایی: جام شرابی که مینا کاری شده باشد، جام شیشه ای رنگارنگ  وآبی آسمانی
معنی بیت: جام باده ی زیبای میناکاری شده، آدمی رابرسرذوق وحال می آورد وراه غم واندوه را می بندد چنین جامی راازدست مده که اگر غافل باشی سیل غم وغصّه بنیادت را فرومی ریزد.
  این بیت نماداست نماد خوش وخرمی وشادمانه زیستن. شادمانگی وبه عیش ونوش پرداختن؛ ازبرنامه های اصلی رندانگیست. رند حافظانه باخوش وخرم زیستن به نیایش وستایش هستی می پردازد. 
زین دایره ی مینا خونین جگرم می ده
تاحل کنم این مشکل با ساغرمینایی


راه عشق اَرچه کمینگاه کمانداران است

هرکه دانسته رود صَرفه ز اَعدا ببرد


 «کمانداران» : ایهام دارد هم رساننده ی معنای راهزنان است هم اشاره به ابروکمانان زیبارویی ووسوسه کننده که عاشق راشکارکرده وبه انحراف می کشانند. 
اعدا: دشمنان، دراینجا کنایه ازکمانداران زیبا رویی هست که درجاده ی عشق کمین کرده و رهروانِ طریق عشق رابا کمان ابروانِ خود به تیرعشوه وغمزه شکارمی کنند ومانع ازرسیدن آنها به سرمنزل مقصودمی گردند.
صَرفه بردن: دراَمان بودن،غالب آمدن.
معنی بیت:
اگرچه ابروکمانانِ زیبارو وراهزنان ماهر درحاشیه های طریق عشق کمین کرده وهرلحظه سالکان ورهروان این راه راتهدید می کنند لیکن اگررهروان ازخطرات ولغزش های این جاده آگاهی داشته باشند می توانند ازاین تهدیدات جان سالم بدربرند وازراه راست منحرف نشوند.
طریق عشق پرآشوب وفتنه است ای دل
بیافتدآنکه دراین راه باشتاب رود


حافظ اَرجان طلبدغمزه ی مستانه ی یار

خانه ازغیر بپرداز و بِهل تا ببرد


غمزه: اشاراتِ دلسِتاننده با چشم وابرو.
"خانه" کنایه ازدرون وجان
بِهِل: بگذار
معنی بیت: ای حافظ اگرمعشوق قصدداشته باشد با عشوه وغمزه جان تورا بستاند بی هیچ تردیدی اجازه بده بستاند.ضمن آنکه می بایست ابتدا درون خویش راازآلودگیها و تعلّقات دینی ودنیوی پاکسازی کنی وسپس روحی خالص و جانی بی آلایش تقدیم معشوق کنی.
حافظا دردل تنگت چه فرودآیدیار
خانه ازغیرنپرداخته ای یعنی چه؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۲
  • ۵۷۱ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی