حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

ای فروغ ماهِ حُسن ازروی رخشان شما

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۴۲ ب.ظ



ای فروغ ماهِ حُسن ازروی رخشان شما

آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

بعضی براین باورند که مخاطبِ غزل شاه یحیی حاکم یزد هست واین غزل به هنگام تبعید وحرکت از شیراز به یزد برای شاه یحیی سروده شده است امّا بااین فرض بعضی ازابیات ارتباط عمودی وپیوند معنایی خودرابایکدیگرازدست می دهند
به دلیل نبود منبعی مستند ومعتبر در زمینه ی شان نزول غزلهای حافظ نمی توان در این مورد اظهارنظرقطعی کرد.
امّاچراساکنان یزد درکانون توجّه وموردمدح و ثنای شاعرقرارگرفته است؟
می دانیم که حافظ باروی کارآمدن شاه شجاع، و پیداکردن فرصت مناسب،حملات ویرانگرزیادی به جبهه ی متشرّعینِ خودبین ومتعصّب داشته و اردوگاه فکری آنهارابارها وبارها باتوپ طعنه و کنایه وطنززیرروکرد تااینکه شاه شجاع نیز نتوانست درمقابل فشارهای دلواپسان آن روزگاران مقاومت کندوناچار بافشارتندرویان فرمان تبعید حافظ راصادرنمودتاحداقل جان اودر امان بوده و حفظ شده باشد. حافظ مدّتی درآنجا ازروی اجبار ودرشرایط بسیارسخت زندگی کرد لیکن درهمین مدّت بود که توفیق اجباری نصیبش شد و از نزدیک بافرهنگ وآداب وسنن زرتشیان یزد که قهرمانانه مقاومت کرده وبا چنگ ودندان از فرهنگ ومذهب اصیل ایرانی حفاظت کردند آشنا گردید وبیشترازقبل نسبت به اندیشه های ناب زرتشت ارادت وعلاقه پیداکرد. اودریافت که حضرت زرتشت دربین بنیانگذاران دینی، تنهاپیام آوریست که زندگانی ونعمتهای دنیوی راستوده ومردم رابه جشن وخوشی وسرور دعوت کرده است. اوهرگز گریه وسوگواری راتوصیه نمی کند اوباشراب ورقص وآواز مخالفتی ندارد اوزندگی راضیافت می داند وجشن وضیافت راسپاسگزاری ازهستی. درمیان همه ی روشن ضمیران وپاک باطنان زرتشت منحصربفرداست. اوهیچ جنگی راخوب نمی داند وهمگان رابه شفقت ومهرورزی فرامی خواند.تمام مذاهب لذات دنیوی راممنون کرده ووعده ی چندین برابری آن را به پس ازمرگ ودردنیایی دیگرموکول کرده اند امادراین آئین بجای وعده ووعید؛بیشتر توصیه به شادیخواری شده است. 
آتش اشتیاق وعلاقه به فرهنگ ومسلک نیاکانمان که ازقبل نیز درجان اوشعله وربود ودرچندغزل نیز بصراحت دیده شده  فروزانترگردیدوتاپایان عمرنیز خاموش نشد.
ازآن به دیرمُغانم عزیز می دارند
که آتش که نمیردهمیشه دردل ماست  
تاآنجاکه بسیاری ازحافظ پژوهان بااستنادبه ابیات زیادی براین باورند که حافظ پس ازآن روزگاران به مذهب زرتشت گروید وزرتشت را به عنوان پیر وراهنمای خودبرگزید.
آن روزبردلم درمعنی گشوده شد
کزساکنان درگهِ پیرمغان شدم
یا:
مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ
چراکه وعده توکردیّ واو به جای آورد
امّاباتوجه به روحیّه ی آزاداندیشی و مذهب گریزی حافظ، این فرضیه که حافظ به مذهب زرتشت گرویده بود نادرست است چراکه حافظ آرام وقرارنداشته وهمواره درپی نوسازی اندیشه های خودبود ودرهیچ چارجوبی جزچارچوب عشق وانسانیّت نمی گنجید.
بنابراین حافظ دراین غزل ضمن مدح مخاطب موردنظرخویش، ساکنان یزد رانیزموردمدح وثنا قرار داده ودورازذهن نیست که گوشه ی چشمی نیزبه مقاومت قهرمانانه ی زردتشتیان یزدی داشته لیکن ازبیم خشم متشرّعین متعصّب نتوانسته به روشنی بدان اشاره داشته باشد. گرچه دربعضی ابیات مانند: "کای سرحق ناشناسان گوی چوگان شما" تاحدودزیادی به این مطلب نزدیک شده است. 
فروغ: پرتو، نور.
حُسن: زیبایی
ماهِ حُسن: "حُسن" به ماه تشبیه شده است. وقتی به چیزی تشبیه می شود بایدتشابهاتی بین آنها وجودداشته باشدتااین تشبیه، زیبا، اندیشه زا وقانع کننده ازآب دربیاید. حافظ خوش ذوق ترکیب "حُسن ماه" را که بارها استفاده شده ونخ نما گردیده ،نپسندیده وآن را به مددِ نبوغ خویش به "ماهِ حُسن" تغییرداده تا بدان ژرفای معناببخشد ومضمون نو ودلخواه خویش رادراین بستربپروراند.
اگرحافظ می فرمود "ای فروغ حُسن ماه ازروی رخشان شما"  معنای بدست آمده گرچه شاعرانه بود امامعنای عمیقی نداشت: (ای که فروغ و جلوه ی زیبایی ِ ماهِ آسمان اززیبایی روی توست) نیک می دانیم که این معنارضایت خاطرحافظ راتامین نمی کندحافظ بدنبال ژرفای معناست وژرفای معنا درماهِ حُسن وجوددارد.
وقتی می فرماید: "ای فروغ ماهِ حُسن ازروی رخشان شما" یعنی دراینجا زیبای زیبائیها وهمه ی زیبائیهامجموعاً به ماه تشبیه شده است ماهی که جلوه وشکوه وفروغ ِ آن، ازپرتو رخسارمخاطبِ غزل   تامین می شود. همانگونه که ماه آسمان بدون خورشید هیچ فروغی نخواهد داشت ماهِ حُسن نیزبدون رخسارمحبوب حافظ فروغی ندارد.
آب رویِ: قدر و منزلت، آبرو و شرف، تر و تازگی، عِرض.
چاهِ زنخدان: گودی ِ چانه ی معشوق که دراینجا واززاویه ی نگاه حافظ، چشمه ی خوبی ها وزیبائیهاست.
معنی بیت: ای که جلوه و پرتونورماهِ زیبای زیباییها ازفروغ رُخسارشماست(اگرشما نبودید زیبایی هیچ  لطف ورونقی نداشت، حُسن و نیکویی  پرتو خود راازجلوه ی رُخسارشماوام می گیرد. رُخسارشما خورشیدِ زیبائی هاست. روی شما منبع زیبائیست وماهِ حُسن، لطف وزیباییِ خودرامدیون ِ رُخسارشماست.
 درمصرع دوّم نیزهمین اتّفاق افتاده است. منبع آبرو واعتبارهمه ی خوبی ها وزیبائیها درگودی چانه ی شماتعبیه شده است. زنخدان شما چشمه ی خوبیهاست. یابه تعبیری دیگربادرنظر گرفتن "آبرو"به معنای آبِ روی، آب ورنگِ رخسارخوبی، ازچاهِ زنخدان شماست. بااین تعبیر "خوبی" شخصیّت انسانی پیداکرده ودرسایه ی کیفیت آب چاه زنخدان شما رخساری تروتازه  ورنگین دارد.
روی خوب است وکمال هنر ودامن پاک
لاجرم همّت پاکان دوعالم بااوست

عزم ِدیدار تو دارد جانِ بر لب آمده

بازگرددیا برآید چیست فرمان شما؟

عزم: قصد واراده،تصمیم
"جان برلب آمده" جانی که ازاشتیاق دیدار پرپر می زندتابسوی محبوب پروازکند.
معنی بیت:ای محبوب، جانِ بیتاب وبیقرارمن قصدِ دیدارشمارا کرده مشتاق ومنتظر صدور فرمان شماست. آیااجازه ی دیدارصادرمی فرمائید یانه! جانِ برلب آمده ام  به درونم باز گردد یااگر رخصت می دهید به دنبالِ دیدارشما جان برافشانم که بسوی شما پروازکند.
همچوصبحم یک نفس باقیست تادیدارتو
چهره بنما دلبرا تاجان برافشانم چوشمع


کس به دورنرگست طَرفی نبست ازعافیت

به که نفروشند مستوری به مستان شما

نرگس: استعاره ازچشم است.
دورنرگست: ایهام دارد۱- گِرداگردِ چشمانت.۲- دورانِ عشوه گری ودوران حاکمیّتِ چشمانت۳- چرخش چشمانت(چشمانت بایک چرخش به اطرف همه رامبتلاساخت).
طَرف: چشم، سو وکنار
طرفی نبست: چشمی نبست، بهره ای نبرد
عافیت: سلامتی وتندرستی دراینجا پرهیزگاری
کس طَرفی نبست ازعافیت": هیچ کس ازشدّت ِبیماری وعلاقه ودلدادگی، چشمی برهم نگذاشت هیچکس سودی ازسلامتی وپرهیزگاری نبرد همگان بیمارچشم شماشده وپرهیزگاری رها کردند. (البته دراین طریق بیماری خوشتراز تندرستیست)
مستوری: پوشیدگی ،پاکدامنی وسلامتی
بِه که نفروشندمستوری:  بهترکه ادّعای سلامتی وپاکدامنی نکنند چون همه آلوده ی عشق توشده و بیمارچشم توهستند.
مستان: استعاره ازچشمان معشوق که همیشه مست هستند.
معنی بیت: درعهد وزمانه ای که چشمان شما دلبری آغازکرد ودین ودلهارابه غارت بُرد، هیچ کس ازفتنه ی چشمانِ شما دراَمان نماند، کسی تندرست وسالم وپرهیزگارنماند،همه بیمارومبتلای جاذبه ی چشمان شماشدند بهترآنست که کسی ادّعانکند که پارسا وپرهیزگارمانده ودل به چشمان تونباخته  است. این ادّعادروغی بیش نخواهدبود چراکه همه بیمار وبیقرارچشمان تو هستند وکسی چشمی ازسرآسودگی پلک بر روی پلک نگذاشته است. هیچ کس درمقابل وسوسه ی کیفیّتِ گِرداگِرد چشمانت نمی تواندمقاومت کند.
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم توصدفتنه درجهان انداخت


بختِ خواب آلودِمابیدارخواهدشدمگر

زان که زدبردیده آب ازروی رخشان شما


مگر: گویا، باشد که،شایدکه
معنی بیت: طالع واقبالِ همیشه خواب آلوده ی ما،شاید که ازاین به بعد ازخواب غفلت بیدارشود زیراآبی ازطراوت وتازگیِ رُخسارشما بردیده زده است (یعنی چشمش به جمال شما افتاده وعاشق وشیداشده  بنابراین ازاین به بعدخوش اقبال خواهم بود)
بنده ی طالع خویشم که دراین قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدارمن است


با صباهمراه بفرست ازرُخت گلدسته‌ای

بو که بویی بشنویم ازخاک بستان شما


صبا: نسیم سحرگاهی که پیام رسان عاشق و معشوق است. به کوی یاردسترسی دارد وعطر وبوی اورابه عاشقانش می رساند.
بوکه: به این امیدکه
معنی بیت: ای معشوق حال که ماعاشقانت ازتو دورافتاده ایم ودسترسی به شمانداریم،  ازطریق نسیم سحرگاهی،گلدسته ای ازگلشن رخسارتان (عطروبویتان) را مرحمت کنید به این امیدکه توانسته باشیم بویی ازخاک وکوی شمارا استشمام کنیم وروح وروان خسته وفرسوده ی خویش راجانی دوباره بخشیم.
صبا به لطف بگو آن غزال رعنارا
که سربه کوه وبیابان توداده ای مارا


عمرتان باد و مُراد ای ساقیان بزم جَم

گرچه جام ما نشد پُرمی به دوران شما


درموردِ "جم" درلغتنامه ی دهخدا می خوانیم:
("جم " نام سلیمان و جمشید هم هست ، لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر. (برهان ). پس از حمله ٔ عرب و استقرار اسلام در ایران ، داستانهای ملی با قصه های سامیان آمیخته شد، پادشاهان و ناموران ایران با پیامبران وشاهان بنی اسرائیل رابطه یافتند و از آنجمله زردشت با ابراهیم و ارمیا و عزیز خلط شد....) 
 ساقیانِ بَزم جَم: "جم" یادآورجمشیدشاه و "ساقیان" شراب دهندگان ِ بزم بارگاهِ شاهنشاهی هستند. بارگاهی که به شکوه وعظمت شهرت داشت. حال حافظ ساقیان بارگاه مخاطب خودرا به بارگاه جمشید تشبیه ومی فرماید:
ای یاران وای دوستانی که  توفیق ِ نوشیدن ِ شراب وپرداختن به عیش درحضورمحبوب را دارید عمرتان پایدار باد. اگرچه دردورانِ حاکمیّتِ شمانیز روزگار ما رندان پاکباخته آنقدرها هم وفقِ مُراد نبود  وماکامیاب نبودیم. چراکه همیشه دلواپسانی تندرو درهردوره ای بوده وکام  دیگران راباریاکاری وتمامیّت طلبی تلخ کرده اند بااینحال آرزومندم که مُرادتان برآمده وهمواره کامیاب بوده باشید.

خالی مبادکاخ جالش زسروران
وزساقیان سوقدگلعذارهم


دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید

زینهارای دوستان جانِ من وجان شما


معنی بیت: دل عاشق من بیقراراست وبی تابی می کند به جان خود وجان شما سوگند می دهم که  دلدار را ازوضعیّت حال ما با خبرکنید تافکری بربیقراری ماکند.
شده ان خراب وبدنام وهنوزامیدوارم
که به همّت عزیزان برسم به نیکنامی



کی دهددست این غرض یارب که همدستان شوند

خاطر مجموع ما زلف پریشان شما


غرض: خواست و آرزو 
همدستان شوند: باهم یکی شوند، به یکدیگر پیوندبخورند ودرکنارهم باشند.
خاطرمجموع: خاطرآسوده وآرام
معنی بیت:
خدایا کی این اتّفاقِ مبارک رقم خواهدخورد و  ما باخاطری آسوده وفارغ ازهرنوع تشویش و نگرانی، به زلفِ پریشان ودلکش شمادست نوازش خواهیم کشید مادرکنارهم قرارخواهیم گرفت ؟
به بارگاهِ توچون بادرانباشدبار
کی اتّفاق مجال سلام ما افتد؟


دوردارازخاک وخون دامن چوبرمابگذری

کاندراین ره کُشته بسیارند قربان شما

معنی بیت:
آن هنگام که ازروی لطف وعنایت برماعاشقان گذرمی کنی، دامن نگاهدار تا به خاک وخون آلوده نگردد زیرادراینجا کُشته های بسیاری هستند که ازاشتیاق تودرخاک وخون غلتیده اند. مراقب باش مبادا دامن پاکیزه ات به خاک وخون آلوده گردد.یامبادا خون عاشقانت دامنت رابگیرند ودادخواهی کنند.
مژگان تو تاتیغ جهانگیربرآورد
بس کُشته ی دل زنده که بریکدگرافتاد


می‌کند حافظ دعایی بشنوآمینی بگو

روزی ما باد لَعل شکّرافشان شما


دراینجا حافظ دعایی رندانه وحافظانه می گوید وازمحبوب نیزمی خواهدآمین گفته واجابت کند دعایی که اگراجابت شود بیشترخودِحافظ بهره مند خواهدشد تامحبوب!
روزی: قسمت،نصیب
معنی بیت:
ای حبیب حافظ دعایی می گوید بشنو وآمین بگو تااجابت گردد: آرزومندم که لبِ شکّرفشان تو نصیبِ وقسمتِ حافظ گردد!
لب یار ازآن روشکرافشان است که همواره سخنان گهربارازآن فرومی ریزد سخنانی پیرامون عشق، محبت،انسانیّت وپاکیزگی و....
آنکه درطرزغزل نکته به حافظ آموخت
یارشیرین سخن نادره گفتارمن است.


ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو

کای سرحق ناشناسان گوی چوگان شما


گوی: توپِ بازی چوگان
دوراز ذهن نیست که حافظ درانتخاب واژه ی "حق ناشناسان" وسواس زیادی بخرج داده تاطعنه ای نیزبه نمک نشناسانی بزنوکه فرهنگ ومذهب وآداب خویش رازیرپا لگدمال کرده وازروی حق ناشناسی به مذهب بیگانه گرویدند 
معنی بیت: ای نسیم سحرگاهی،ازطرفِ من باساکنان وشهروندانِ یزدبگو: که ای شیرمردانی که سرهای حق ناشناسان وناسپاسان  چون گوی( توپِ بازی) درخم چوگان شما بادا.....ادامه دربیتِ بعدی:

گرچه دوریم ازبساط قُرب،همّت دورنیست

بنده ی شاه شماییم و ثناخوان شما


قُرب: نزدیکی
بساطِ قُرب: سفره وفرش دورهمی، دراینجا کنایه ازمحفل دورهمیِ زرتشتیان 
همّت: اراده وتوجّه قلبی
گرچه ماازمحفل گرم وصمیمانه ی شمادورافتاده ایم ودرمیانِ شما نیستم امّا دل وروحمان نزدِ شماست وخواست واراده هایمان باخواستِ شما یکیست. ازارادتمندان وهواخواهان پادشاه شما هستیم وهمیشه سلامتی وسربلندی شما یزدیان را به دعا ازخداوند خواستاریم.



ای شهنشاهِ بلنداَختر خدا را همّتی

تا ببوسم همچو اَختر خاکِ ایوان شما


ای  شاهنشاهِ بلنداقبال ونیکو طالع اراده ی قلبی ات را شامل حال من بگردان وعنایتی بفرماتا همچنانکه ستارگانِ چرخ فلک خاکبوس درگاهِ ملکوتی توهستند من نیزسعادت خاکبوسی آن درگاه راداشته باشم.( بارگاهِ توبالاتر از ستارگان ودرجوارعرش کبریائیست.)
دلیل راه شو ای طایرخجسته لقا
که دیده آب شد ازشوق خاک آن درگاه

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۱۰/۰۱
  • ۳۶۶ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی