عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۶ ب.ظ


عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام میام ده که به پیری برسی
بی حاصلی : بیهودگی وپوچی
بُلهوسی:هوسرانی،صرف اوقات بسیار بدنبال هوس های بیهوده
به پیری برسی : ازبلایا بدورباشی وایّام عمر رابه سلامتی پشت سربگذاری.
معنی بیت: دریغا که عمرگرانمایه به بیهودگی وهوسرانی گذشت وهیچ نتیجه ی مطلوبی حاصل نشد ای پسرجام باده ای به من بده امیدوارم که به سلامت به پیری برسی.
بیهودگی درنظرگاه حافظ، پرداختن به امور دنیوی، غافل بودن ازشادمانگی وبی دوست وبی عشقبازی سپری شدن لحظات گرانقیمت عمراست.
اوقات خوش آن بودکه بادوست بسررفت
باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود
چه شَکرهاست دراین شهرکه قانع شدهاند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی
"شکر" دراینجا کنایه ازلب نوشین دلبران، جاه و مال ومقامات دنیویست که ظاهری شیرین ودلفریب دارند.
"شاهبازان طریقت" استعاره ازکسانیست که ادّعای سیروسلوک وتزکیه ی نفس دارند لیکن طمع شیرینی آنهارافریب داده ومانند مگس جذب شیرینی های زودگذر وناپایدار دنیوی شده اند.
معنی بیت: ( خداوندا درشگفتم که ) در این شهر چه شیرینی های فریبنده ای وجود دارد! چگونه شده که مدّعیان سیروسلوک وپرهیزگاری اینچنین بسان ِمگسانِ گِردشیرینی،جذب این شکرهای بی ارزش وبی ثبات می شوند!
روشن است که چشم پوشی ازلذات دنیوی وشکرهای هوس انگیز کاربسیارسختیست ، برای همین است که تعداداندکی توانسته اند به حقیقت پرهیزگار وپارسا باشند. درمسلک حافظانه،تنهاراه غلبه برنفس وچشم پوشی ازهواوهوسهای دنیوی، رندانگی،خدایگونگی وعشقورزی بی قیدوشرط است وبس.
طمع درآن لب نوشین نکردنست اولی
ولی چگونه مگس ازپی شَکر نرود؟
دوش در خیل غلامان درش میرفتم
گفت ای عاشق بیچاره توباری چه کسی؟
خیل: گروه، جمع
باری: به هرجهت،به هرروی
معنی بیت: دیشب من هم خودرادرمیان غلامان درگاهش جاکردم همراهشان می رفتم که معشوق مرادید گویی که مرانمی شناسدپرسید: ای عاشق بیچاره توکیستی که باغلامان من همراه شده ای ؟
گفتم آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود
هرکه مشهور جهان گشت به مُشکین نفسی
مشکین: مشک آلود، معطّر
"مشکین نفس" دراینجاکنایه ازخودشاعر و عاشقانیست که نفسشان به عطروبوی عشق معطّراست.
نافه: کیسه ی باارزش وقیمتی ِکوچکی که زیر شکم آهوی خاصی قرار دارد و مشک از آن خارج میشود. نافه گرچه بوی خوش دارد ولی داخلش خون آلوداست.
معنی بیت: هرکسی که به بوی معطّر نفسش شهرت جهانی پیدا کرد می بایست همانند نافه خوشبوی وشامه نواز باشد هرچند که دلش خون آلود بوده باشد.
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش؟
لَمِعَ البَرق مِن اَلطّور و آنَستُ بِه
فَلَعَلّی لَکَ آتٍ به شهابٍ قَبسی
لَمِعَ: درخشید
اَلْبَرْق: روشنایی ،برق
مِن: از
اَلطّور: طور، نام کوهی در بیابان سینا
آنَستُ: دیدم
بِه: به او، او را
فَ: پس، بنابراین
لَعَلّی : شاید من
لَکَ: برای تو
آتٍ: بیاورم
شهابٍ: شعله ی آتش، پاره ی آتش، قبس: آتش
این بیت وبیت بعدی خطاب به دل خویش است.
معنی بیت: از سمت کوه طور شعله ای فروزان دیدم شاید بروم وبرای تو از آن شعله، آتشپاره ای بیاورم !(باشد که ازخواب غفلت بیدارشوی)
مددی گربه چراغی نکند آتش طور
چاره ی تیره شب وادی ایمن چه کنم؟
کاروان رفت وتودرخواب و بیابان درپیش
وه که بس بیخبر ازغُلغُل چندین جرسی
غلغل: بانگ وفریاد وسروصدا
جرس: زنگ، زنگی که به گردن چارپایان می بستند.
معنی بیت: ای درخواب غفلت فرورفته، بیدارشو که کاروان حرکت کردورفت بیابانی صعب العبور درپیش داری که باید به پیمایی دریغا که چقدرغافل افتاده وازسروصدای چندین زنگ هشدار بی خبر درخواب غفلت فرورفته ای!
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چوتومرغی که اسیرقفسی
صفیر: بانگ وفریاد ،آواز
شجر: درخت
طوبا: درختی دربهشت
"قفس" کنایه اززندان دنیاست
معنی بیت: (ازتعلّقات دنیوی وهواوهوسهای نفسانی رهاشو وازقفسی که برای خودساخته ای بیرون آی) بال بگشا وبرفرازدرخت طوبا آواز بخوان حیف است که پرنده ای مثل تو درقفس زندانی باشد.
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که دراین دامگه چه افتادست
تا چو مِجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم برآتش زپی خوش نفسی
مِجمر: ظرفی که درآن آتش می ریزند، آتشدان، عودسوز. باتوجّه به اینکه هنگام گردانیدن مجمر درمیان مردم وبخور دادنِ لباس ، گاهاً مجمربرای یک لحظه با لباس تماس پیدامی کرد، حافظ ِ خوش ازاین نکته الهام گرفته ومضمونی حافظانه خَلق کرده است.
جان نهادیم بر آتش: جان خویش به جای عود بر آتش نهادیم تا بسوزد وفضا معطّرگردد
ازپی خوش نفسی: به بهانه ی خوشبوکردن هوا
معنی بیت: با این امید که برای یک لحظه به یارنزدیک شده و دامن جانان را بگیرم، به بهانه ی خوشبوکردن فضا، جان خویش رابرآتش نهادیم (تن ِ خویش مجمرکرده وعودجان بر آتش عشق افروختیم) تاهمانندمجمر امکان نزدیک شدن به یار برای من نیز میسّرگردد ومن درفرصت مناسب بتوانم دامن جانان رابگیرم.
چنگ بنوازوبسازاَرنبودعودچه باک
آتشم عشق و دلم عود وتنم مجمرگیر
چندپویدبه هوای توزهرسو حافظ
یَسِّر الله طریقاً بِکَ یا مُلتَمِسی
چندپوید ؟: تاکی جستجوکند؟
یَسِّراللّه : خداوندآسان سازد
طریقاً: راه را
بِکَ: به تو
مُلْتَمِس: چیزی یاکسی که موردطلب است، مطلوب
معنی بیت: تاکی وتاچند بایدحافظ توراازهر سوی جستجوکند؟ ای مطلوب وای خواسته ی من، خداوند راه رسیدن ودستیابی به تورا آسان سازد.
عمریست تامن درطلب هرروزگامی می زنم
دست شفاعت هرزمان درنیکنامی می زنم
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۲۵۰ نمایش



