حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

مابی غَمانِ مست دل ازدست داده‌ایم

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۳ ب.ظ


 


مابی غَمانِ مست دل ازدست داده‌ایم 

هـمراز عـشق وهم‌نفـس جام باده‌ایم 


بی غمان: همان رندان، درویشان وکسانی هستندکه غم دنیا ندارند. دراینجا "غم" غم فراق وعشق نیست غم مادّیاتست.
"دل از دست داد ه ایم" یعنی : عاشقانیم واصلا وابدا به دنیا ومسایل مادّی توّجهی نداریم، مامست ومَدهوش ِ عشقیم وازپیرامون ِ خویش بی خبرهستیم.......

"همرازعشق" :باعشق صمیمی ومانوسیم، رفیق ِشفیقمان عشق است،خوراک فکر واندیشه امان عشق است،خواب وخورمان عشق است. همدل، همنوا،همفکروهمکارِعشق هستیم 
"هم نفس ِجام باده ایم":  با پیاله رفیق و همدم وهم صحبت شده ایم.
مـعـنـی بـیـت : ما سرمست وبی غم وبی خبریم ازدنیاوپیرامون خویش جزعشق چیزی نمی دانیم ونداریم. تمام ِ وقت باعشق وجام باده سروکارداریم با جام شراب وعشق خلوت می کنیم دردِ دل می کنیم و رفیق و هم صحبت ِ هم هستـیـم .
ماقصّه ی سکندر ودارانخوانده ایم
ازمابجزحکایتِ مِهرووفامَپرس
 
برمابسی کمان ِ ملامـت کشیده‌اند
 
تاکارخود ز ابروی جاانان گشاده‌ایم 


دراین بیت نیزانتخابِ واژه ها حافظانه است. ملامت به کمانی تشبیه شده تا درمصرع دوّم با ابروی یارآرایه همخوانی وتناسب داشته باشد. درمصرع اوّل کمان ملامت درحال کشیده شدن وتیراندازیست ونشانه ی نارضایتی وخشم وتنبیه. درمصرع دوّم ابروی کمانی ِ یار درحالت ِ رضایت وخنده وگشایش کار است. آرایه های حافظ منحصربفرد وتماشاییست وکمترشاعری توان ِ خَلق ِ چنین آثارزیبائیست.
معنی بیت:
ما سرزنش ها شنیده ونکوهش هادیده ایم ما خون دلها خورده ایم ازکمان ِ ملامت ِ سایرین، تیر طعنه بسیار بردلمان نشسته وآزارها کشیده ایم تا اینکه درنهایت ازابروان ِیاراشاره ی ِ رضایت دریافته ایم ومشکلمان مرتفع گردیده است. دراینجا روشن می شود که چراحافظ ویارانش در بیتِ پیشین خوش بودند وهیچ غمی نداشتند!. 
وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ماکافریست رنجیدن

 
ای گل تودوش داغ صبوحی کشیده‌ای
 
مـا آن شقایقیم که بـا داغ زاده‌ایــم 


"گل" : منظور گل سرخ است. گل استعاره از محبوب است امّا دراینجا منظورهمان خودِ گل سرخ است نه معشوق.
 داغ: سرخ شدن
"داغ ِ صبوحی" : سرخ شدن ازشراب صبحگاهی
"صبوحی" : شراب صبحگاهی ، ثلاثـه‌ی غسـّاله ، هنگام صبح سه جام شراب می‌نوشیدند : یکی برای دفع سر درد و خماری شب پیش ، یکی برای شادابی ، و یکی هم برای شست‌وشوی معده ، به این سه جام "ثلاثه‌ی غسّاله" یا همان صبوحی می‌گویند.
حافظ به گل ِ سرخ طعنه می زند ومی فرماید:
معنی بیت: ای گل سرخ، اینگونه به سرخی ِ خویش مَناز وجلوه گری مکن، سُرخی تو ازاثراتِ شراب ِ صبحگاهیست که خورده ای، توهرروز صبح شراب می خوری ورُخسارت سرخ می شود. اگریک روزشراب نخوری معلوم می شود که صورتت چه رنگی دارد.! سرخی ِ صورت باید ذاتی وجاودانی باشد، همانگونه که ما شقایق ها با سرخ رویی زاده می شوییم وداغی ِ صورت ما ذاتیست. شقایق نمادِ عاشقیست. حافظ دراینجا خودرا جزو شقایق ها گرفته تابگوید که ما عاشقان ازآزل واوّل عاشق زاده شده ایم وداغی که بردلِ ماست اَزلیست. گلِ سرخ که به جلوه گری وخوشگذرانی وبی دردی معروف است هرروزصبحگاهان به عیش وعشرت با هزاران وبلبلان و...مشغول است وباخوردن ِ شرابِ صبوحی رخسارش راسرخ نگه می دارد.
سیاهی وسط شقایق را داغ دانسته ، "با داغ زاده‌ایم" کنایه از عشق ازلی است.
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس ست
که داغدار اَزل همچو لالـه‌ی خودرو ست

 
پـیر مغان ز توبه‌ی ماگـر ملول گـشـت 

گوباده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم 


پیر مغان:  پیر میکده ،انسان عارف کامل ، پیر و مرشدِ حافظ. بعضی بااستنادبه اینکه درمَسلک ومذهبِ زرتشت،شرابخواری حلال است وزرتشت مخالف هرگونه جنگ وخونریزی بوده وکسی رامجبوربه پذیرفتنِ مذهب نکرده،حافظ ارادتمندِ زرتشت شده ووی رابه عنوان پیر وراهنماپذیرفته است:
گفتم شراب وخرقه نه آئینِ مذهب است
گفت این عمل به مذهبِ پیر مغان کنند.
وبعضی دیگربراین باورند که این"پیر" اصلاً وجود نداشته ویک شخصیّت خیالی بوده است.حافظ به درکارگاهِ خیال دست به آفرینش یک پیری روشن ضمیرزده،به او شخصیّتِ کامل بخشیده، سپس وی رابه عنوان شاخص قرارداده ورفتارهای خودرا با اوتنظیم می کند.
برای احتمال اوّلی دلایل فراوانی وجود داردبرای نمونه:
به باغ تازه کن آئین دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
ضمن ِآنکه معنای لغوی ِ مُغان (جمع مُغ،روحانی زردتشتی) نیزاین احتمال راتقویت وتایید می کند. درهرصورت "پیرمغان" در معنای کلّی مرشد، راهنما ودلیل ِ راه است.
 "مـَلول" : اندوهگین ، دلخور
معنی بیت : اگر راهنما وسرور ِما از توبه و ترکِ باده خواری ِ مـا اندوهناک گردیده، ازطرفِ ما به اوبـگـو که  ماهم ازکرده ی خویش پشیمانیم! بنابراین شراب را صاف و آماده کـن که ما آماده‌ی ِ جبران وعـذر خواهی هستیم .
از آستان پیرمغان سر چرا کشیم؟
دولت دراین سَرا وگشایش دراین دَراست.

 
کارازتو می‌رود مَددی ای دلیل راه 

کانصاف می‌دهیم وزره اوفتاده‌ایم 


"کار از تو می‌رود" : مشکل فقط به دست تـو حـل می‌شود. دیگران راآزمودیم ودیدیم که نجات ما بسته به تـدبـیـرتو است.
"دلیل ِ راه" : راهنما ، همان پیر مـُغـان در بیت پیش است.
"انصاف دادن" :درست قضاوت کردن و حق را به حق دار دادن ، "کانصاف می‌دهیم" تایید می‌کنیم که تـو درست می‌گفتی و حق با تو است .
"از راه افتادن" : راه را گم کـردن
این بیت در ادامه‌ی بیت پیش ودرحقیقت عذرخواهی ازپـیـر مـُغـان است
مـعـنـی بـیـت : ای راهنما وراه بَلد اعتراف واقرار می‌کنیم که ماگـمراه شده‌ایـم و کارمان گره خورده است! نجات ورستگاری ما فقط بازگشت بسوی تو و بسته به تـدبیر تو است ، به ما کمک کن تا راه درست را در پیش گیریم.
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه ها که دامن آخر زمان گرفت.

 
چون لاله می  مَبین و قدح در میان کار 

این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم 


لالـه" ازلحاظِ شکل ظاهری بمانند جام ِ شراب است . داغی وسطِ آن شبیهِ شراب سرخ است.
"دل خونین" = دل دردمـنـد ، دل عاشقی که از هجران محبوب زجـر می‌کشد و رنج می‌بـرد.
مـعـنـی بـیـت : ظاهربین مباش گرچه بنظر چنین می رسد که جام سرشارازشراب پیش رودارم و روزگارم بانشاط وهمه چیز وفق ِ مراداست! نه من همانندِ لاله ظاهراً شاداب و چهره‌ی سرخ دارم. ما را با ظاهر لاله قیاس مکن واگرمقایسه کردی ببین که همچون لاله داغی بر دل داریم. داغ ِ فراق وداغ عشق است که ازاَزل بردل مانهاده شده است. 
تمثیلات ونکته های حافظ واقعاً خیال انگیز وقابل تامل واندیشه زاست.
وسطِ لاله همانند دل  یاقلب ِسرخ رنگ است وبه دل آدمی تشبیه شده است.
دل شکسته ی حافظ به خاک خواهدبرد
چولاله داغ هوایی که برجگر دارد.

 
گفتی که حافظ اینهمه رنگ وخیال چیست؟

نقش غلط مبـین که همـان لوح سـاده‌ایم


"رنگ" : ایهام دارد : 1- رنگ ، لـون  2- ریا،مکر و فریب.
"خـیال" : تصـوّر ، گـمان
"رنگ و خیال" اشاره به تصویر سازی درکارگاه ِ اندیشه نیز دارد.
"نـقـش" : تصـویـر ، نـقـاشی
"غـلـط" : نا درست ، اشتباه
مـعـنـی بـیـت : خطاب به منتقدین ومخالفان است.
ای که می گویی ای حافظ توبااین زبان ِ شعری ِ خیال انگیز دست به ریا وفریبکاری می زنی واعمالت باگفته هایت همخوانی ندارد. نه اینگونه که تومی پنداری نیست وما مثل ِ لوح بی رنگ هستیم. هیچ نقاب وماسکی برصورت نمی زنم وآنچه که می گویم ازسرچشمه ی باورها واعتقاداتم برمی خیزد.
حافظ توختم کن که هنرخودعیان شود
بامدّعی نزاع ومحاکا چه حاجت است؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۳
  • ۸۹۰ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی