زلفت هزار دل به یکی تارموببست
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۸ ق.ظ
زلفت هزار دل به یکی تارموببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
این غزل زیبا وبسی عاشقانه، درراستای نگرش حافظ به جهان هستی ونشان دادن ِبرتری عشق درتقابل باعقل چاره گراست. حافظ درتمام طول عمر پُربارخویش، براین عقیده استوار وپابرجاماند که عشق تنها راهِ رستگاریست. اوبه راستی که پیامبرعشق ومحبّت است وهمه رابه عشق ورزی دعوت می کند. عبادت وبندگی او ،اندیشه های ناب او،قوانین زندگانی او، خوروخوابِ اوهمه وهمه تحت تاثیرعشق بود......
خطاب به معشوق است. هرکس می تواند به فراخورِ ذوق وسلیقه ودانش وآگاهی خویش، معشوق را زمینی یا آسمانی درنظربگیرد. آنها که از خدا نمی ترسند واورا مثل دوستی مهربان ومعشوقی زیبا تصوّرمی کنند می توانند اورا دلبری شوخ وطنّاز درنظرگرفته ودرخطاب به او این بیتِ زیبا را زمزمه کرده وگلشن درون را صفای عاشقی بخشند.
"هزار"درهردوبیت نشانه ی کثرت وفراوانیست.
چاره گر: مدیر ومدّبر، کسانی که عقل وخرد داشته وبرای هردردی چاره ای می اندیشند.
معنی بیت: قدرت وجاذبه ی یک تار موی زلفِ دلکش توآنقدرزیاداست که هزاران دل رابه بندِ اسارت بسته واسیرخودکرده است. افسونگری وجادوی گیسوی تو همه رامفتون خودکرده وراه هزاران عاقلِ ومدیر ومدّبر راازچهارسو سد نموده است. آنها که برای هرمشکلی راهکاری وبرای هر دردی دوایی تجویزمی کردند خوددراین حلقه گرفتارشده وازتدبیر درمانده اند.
دَوای دردِ عاشق راکسی کوسهل پندارد.
زفکرآنان که درتدبیر درمانند دَرمانند
تاعاشقان به بوی نسیمش دهندجان
بگشود نافهایّ و در آرزو ببست
"به بوی" ایهام دارد هم به معنی به امیدِ وهم به معنای به بو ورایحه ی، درهردومعنی بکاررفته است.
اودلبری شهرآشوب وعاشق کش وسنگین دل ونامهربان است! البته ازنظرعاشقان. زیرا عاشقان درآتش اشتیاق می سوزند ودوست دارند معشوق لطف وعنایتِ بیشتری نسبت به آنان داشته باشد. به همین دلیل چون به خواسته ی خویش نمی رسند وعطش درونشان فرونمی نشیند اورا عاشق وسنگین دل می نامند. امّا معشوق نیزحق دارد اوسرش شلوغ است وعاشقان زیادی دارد. اواختیارداراست وهرگونه که دلش بخواهدرفتارمی کند ! هرکس تشنه تر باشد بیشترکامیاب خواهد بود.این گوی واین میدان.
نافه: کیسه ی کوچکی که درشکم بعضی ازآهوان قرار دارد. گویند هرگاه نوع آهوی نر،ازنوعی سنبل مخصوص تناول کند خونی درنافه اش شکل می گیرد، وپس ازمدتی آن خون به عطری خوشبو تبدیل می گردد. درقدیم نافه کشی مهارت ظریف ولطیفی بوده وافراد بخصوص وماهرازعهده ی اینکاربرمی آمدند.
هنگامی که این ماده ی خوشبو درشکم آهو می رسد، قسمتی ازشکم او شروع به خارش می کند. آهو شکم خودرا به سنگ نوک تیزی می ساید تادردِ خارش رافرونشاند. کیسه پاره می شود وماده ای معطّر وخوشبو خارج می گردد. ازاین ماده درقدیم، عطرمی ساختند. حافظ ِ خوش فکر همیشه بوی زلف یارراچون نافه می پندارد وازرایحه ی آن مشام جان رامی نوازد.
درآرزو ببست: راه را برای محققّ شدن ِ آرزوی عاشقان بست ومانع ازاین شد که عاشقان بیشتر کامیاب وکامران گردند.
معنی بیت: معشوق به منظور اینکه عاشقان خودرا امتحان کند، اززلفِ خویش،گِرهی بازکرد( نافه ای بگشود) ورایحه ی جان پرور آن درهمه جاپیچید امّا دوباره به بست تا عطش ِ عاشقان خویش رافزونی بخشد، تاعاشقان جان به شمیم دلپذیر اوبسپارند. اوبا اینکارخود، آتش ِاشتیاقِ عاشقان راشعله ورترکرد. چه خونهایی که ازاین حسرت دردل عاشقان به راه افتاد.
به بوی نافه ای کآخرصبازان طُرّه بگشاید
زتابِ جَعدِمُشکین اَش چه خون افتاد دردلها
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرونمود وجلوه گری کرد وروببست
شیدا: عاشق،تفاوت شیدایی باعاشقی دراین است که شیدایی به مرحله ی جنون رسیدن است امّا عاشقی یک گام ازجنون عقب تراست. اگرعاشق درعشق افراط کند کارش به شیدایی می کشد وباید که به زنجیرگیسویی به بندکشیده شود تادرمان گردد. حافظ ازآنجهت دراینجا شیدایی رابکاربرده تا مضمونی که با ماه خَلق می کند کامل ترگردد. ازقدیم درفرهنگ های مختلف اغلبِ کشورها، عقیده ای وجود دارد که به آن ماه زدگی(دیوانگی) گویند. قدیمیان براین باور بودند که ماه جادویی درذاتِ خود دارد و این جادو بیشتر در عاشقان موثّرمی افتد وآنها راشیداترمی کند.
ازاین روست که مضمون سازی وچیدمان کلماتِ حافظ بی نظیر وبی بدیل است. اوازانتخابِ هر واژه ای منظور خاص خودرا دارد ونبایست به سادگی ازکنارواژه های اوگذشت.
ابرو نمود: ابرونشان داد
جلوه گری: باعشوه گری خودنمایی کردن
دراوّل ماههای قمری، ماه به قدری باریک وهلالی ظاهرمی گردد که باچشم غیرمسلّح بندرت می توان مشاهده کرد.ضمن آنکه پس از طلوع موقّت دوباره ازنظرها ناپدید می گردد ودرعُمق ظلمت فرو می رود. همانگونه که دلبران شوخ طبع، ازشکافِ حجاب ابرویی نشان داده ودلسِتانی کرده ودوباده حجاب برمی بندند.
این هلال نازک را حافظ خوش ذوق وباریک بین ،به ابروی یارتشبیه کرده است. ویا برعکس ابروی خوش ِ یار رابه قوس ِماهِ نو وناپدید شدنش تشبیه کرده است.
درادامه ی بیتِ قبلی، همان مضمون رابا بیانی زیباتر می فرماید:
معنی بیت: بدان سبب عاشق شدم که معشوق، نافه ای ازگیسوان خویش بگشود ودرآرزوببست وهمچون هلال ِ ماهِ نو، جلوه ای تماشایی ازکمانِ ابرو نشان داد وبی درنگ روی ماهِ خویش را نهان کرد وعاشقان را درخُماری ِ جانکاهی فرو بُرد.
شکسته گشت چون هلال پشت قامت من
کمان ابروی ِ یارم چو وَسمه باز کشید
ساقی به چند رنگ مِی اَندر پیاله ریخت
این نقشها نگرکه چه خوش درکدو ببست
این بیت هم برداشت عارفانه دارد وهم غیرعرفانی.
برداشت اوّل (غیرعرفانی) :
ساقی : شراب دهنده
کدو: نوعی کدو که شکل ظاهری آن همانندِ صُراحی وتُنگِ شراب است. درقدیم آنها راخشک کرده وظروفی برای قلیان کشیدن ویا شرابخوری می ساختند. ضمن آنکه روی کدوها راطرّاحی کرده وبه اشکال مختلف درمی آوردند.چنانکه امروزه نیز نقشهایی برروی هندوانه وسایرمیوه ها حکّاکی کرده وهنرنمایی می کنند.
معنی بیت: ساقی چه ذوقی به کاربرده وچه شراب های رنگارنگی تهیّه نموده است. دست مریزاد،هنرنمایی کرده وچه نقشهایی وچه تصاویری باخلّاقیّت برروی کدوهایی که به شکل صُراحی درست کرده،رقم زده است.!
برداشت دوّم (عارفانه):
ساقی: معشوق ازلی ازآن سبب که همه را مست ومفتون خویش ساخته است.
کدو: کاسه ی سر
معنی بیت: خالق زیبائیها وساقی ازلی وابدی، چقدر بامهارت وتوانمندیِ خارق العاده، شرابهای رنگین( شامل ِافکار واندیشه های گوناگون، محبت،عشق، انسانیّت،و .....( درکاسه ی سر آدمیان (درپیاله ی دل انسانها) ریخته وچه اشکال حیرت آور وخیال انگیزی (زیبائیها به ویژه جذابیّت های چهره ها ی دل رُبایان ودل سِتانان شامل زلف و چشم وخال وخط وابرو ولعل لب و....) آفریده است. مرحبا وتبارک الله...
آه ازآن نرگس ساقی که چه بازی انگیخت
آه ازآن مست که با مردم هشیارچه کرد؟
یا رب چه غمزه کردصُراحی که خونِ خُم
با نعرههای قُلقلش اندر گلو ببست؟!
غمزه، عشوه وکرشمه، افسون، اشاراتِ دلبرانه با ابروچشم
صُراحی: ظرفِ شراب،ظرف شیشهای یا بلوریِ شکمدار و دهانِ تَنگ که در آن شراب می ریزند وسپس ازآن به پیاله هاتقسیم می کنند. این ظرف را گاهی به شکل حیوانات از جمله مرغابی می¬سا¬زند و شراب از چشم و دهان آن می ریزد تاخیال انگیزترنماید.
به سببِ قوسی که درگلوی این ظرف تعبیه شده،هنگام ریختن شراب قُلقل دل انگیزی به گوش می نشیند وبرمستی می افزاید. حافظ این قلقل صُراحی را دستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی اینچنین خیال انگیز خلق کرده است.
خون خُم: همان شراب سرخ رنگیست که درداخل صُراحی هست.
امّا صراحی چگونه می تواند غمزه کرده وعشوه گری نماید؟
خُم شراب معمولاً ازنظرها پنهان ودرپستو وجایی دورازچشم مشتریان گذاشته می شود. امّاصُراحی دراشکال زیبا وقابل تامّل، برروی میز مشتریان ودرمقابل ِ انظارعمومی بوده، وبه رهگذران چشمک زده ووسوسه ی شرابخواری را دردل آنها می انداخته است. بنابراین صراحی عشوه گری کرده ومستان را به باده خواری تحریک می کند وباتمام شدن ِ شراب ِ خُم، درحقیقت خم می میرد وخاموش می گردد.به عبارتی قاتل ِ خُم صراحیست. ازهمین رو خونِ خُم درگلوی صراحی گیرکرده است.(اشاره ی ظریف به این باورقدیمی که سرانجام دیریازود خون مقتول درگلوی قاتل گیر کرده وقاتل مجازات می شود.) ازهمین رو حافظ دراینجا،قُلقُل خیال انگیز صراحی را نعره ی صُراحی گفته است. نعره برای قاتل واژه ای مناسب ودرخوراست.
معنی بیت: خدایا صُراحی چگونه غمزه ای کرده بود که بلای جان خُم شد واورابه کشتن داد؟ سرانجام دیدیم که خون برزمین نمی ماند! خون خُم درگلوی صراحی که درعشوه گری زیاده روی کرده بود گیرکرد واو ازاینکه اینگونه رسوا وغافلگیرشده نعره می کشد.
این بیت برگشتی نیزبه بیتِ دوّم این غزل دارد.حافظ بازبان کنایه والبته غیرمستقیم به گوش معشوق ِ عشوه گرمی رساند که مبادا عشوه های توهم مثل عشوه ها ی صُراحی باعثِ ریخته شدن ِخون ِ عاشقانت گردد ودامنت رابیالاید!
به مصداق اینکه دست بالای دست زیاد است، صُراحی نیزعاقبت به دست پیاله کشته می شود وهمینطوردراغلب ِ مجالس عیش ، پیاله ها نیز پس ازپایان میخواری شکسته می شوند وناپایداری همه چیزبه اثبات می رسد.
آن دَم که به یک خنده دهم جان چوصُراحی
مستان ِ توخواهم که گزارند نمازم
مُطرب چه پرده ساخت که درپرده ی سَماع
بر اهل وَجد و حال در ِ های و هو ببست
مُطرب: نوازنده
پرده (اوّل): رشته¬هایی که بر دسته ی سازهایی مانند تار وسه تار بسته می شود. لَحن و آهنگ
چه پرده ساخت: چه آهنگی ساخت و زد.
سماع: شرکت درآواز ورقص دسته جمعی، پایکوبی وهیاهوکردن با شعر وآواز
پرده ی (دوّم) : ازنوع پرده ی سینما،میان پرده،پیش پرده
بعضی ها معتقدند که حافظ می فرماید مطرب پشت پرده دورازدید اهل مجلس می نواخته است.! درحالی که بنظر،این برداشت حافظانه نمی آید. زیرا ازقدیم الایّام مطرب درمجالس عروسی ،شادی وبه ویژه عیش ونوش و.... درجمع حاضرین می نواخته واغلب همراه بانواختن شعرنیز می خوانده اند. لطفِ موسیقی وآواز دراین است که شنونده حرکات دست وحالاتِ مطرب راببیند. اینکه مطرب درپشت پرده بنوازد ازاختراعات وکشفیّاتِ غرورانگیز رسانه ی صدا وسیمای زمانه ی ماست! چنانکه هنوز پس ازگذشت چهل سال، تصاویر ِ نوازنده ی تار وتنبور پشت تصاویرخرمگس وزنبور پنهان می ماند!
اهل وَجد وحال: اهل دل واهل عیش وعشرت
معنی بیت: مطرب چه آهنگی ساخته وپرداخته که اینچنین ذهن وحواس همه ی اهالی دل واهالی مجلس ِ عیش وعشرت را به خود و آهنگی که می زندمشغول کرده است. پیش ازاین درمیان پرده ی سماع هیاهو وغریو شادی برپابود وموسیقی نیز بخشی ازاین هیاهو بوده، امّا اینبارتفاوت دارد! مطرب زمام امورمجلس رابدست گرفته،کسی آوازنمی خواند،کسی نمی رقصد کسی پایکوبی نمی کند حتّا هوهوکردن نیزکه بخشی ازسماع می باشد تعطیل شده،کسی هوهو نمی کند! همه حیرت زده محو تماشای حرکاتِ مطرب وآهنگی که می زند شده اند.!
مطرب ازدردِ محبّت عملی می پرداخت
که حکیمان جهان رامُژه خون پالا بود!
حافظ هرآنکه عشق نورزیدو وصل خواست
احرام طوفِ کعبه ی دل بی وضو ببست
همان مطلبی که درابتدای غزل گفته شد دوباره درپایان غزل،مدِّ نظرشاعر قرارگرفته است: راهِ رستگاری ورسیدن به سرمنزل مقصود یکیست وآن راه همانا عشق ورزیست.
معنی بیت: ای حافظ به راستی که کسی که بدون عشق ورزی می خواهد به وصال برسد زهی خیال باطل است. همانندِ کسیست که احرام ِ طوافِ کعبه ی دل رابی آنکه به طهارت برسد به تن می کند. یعنی ژستِ طواف کردن می گیرد. طوافِ کعبه ی دل نیزمقدّماتی دارد، پیشنیاز احرام بستن، شستشو کردن است. پاکی وطهارت ازحسد وبغض وکینه ودروغ است. شُستن ِ دل ازآلودگیها دراین طریق ازواجبات است.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تانگردد زتو این دیر خراب آلوده
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۱۷۳ نمایش