هرگـزم نـقش تو از لوح دل و جان نرود
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۸ ب.ظ
هرگـزم نـقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد مـن آن سـرو خـرامـان نرود
نقش: تصویر
لوح: هرچیزصافی که بتوان روی آن نوشت.
خرامان: بانازواِفاده رونده، باغرور وعشوه رونده
معنی بیت:
تصویرشکل وشمایل توچنان درلوح دل وجان من ثبت است که باهیچ وسیله ای پاک شدنی نیست.هرگزیاد وخاطره ی قدوبالای همچون سروخرامان توازذهن وخاطر من زدوده نخواهدشد. تامن هستم تصویرزیبای توبرابرچشمانم خواهد بود وهرلحظه بایاد وخاطره ی توزندگی خواهم کرد. وخیال روی توازمن جداشدنی نیست حتّاپس ازمرگ!
خیال خال تو باخودبه خاک خواهم برد
که تا ز خال ِ تو خاکم شود عبیر آمیز
از دِماغ من سرگشـته خیال دهـنـت
به جفای فلک وغصّـهی دوران نرود
دِماغ :ذهن، مغز دراینجا به معنای تفکّر و تخیل
خیال : 1- پندار وقوّهی تخیل 2- تصویر و شکل
معنی بیت: ازذهن وخیال منِ حیرت زده ومبهوت، شکلِ دهان تو،باوجودِجوروجفای روزگار ،به رغم فرازونشیبی که داردبا وجودِغصّه هاوقصّه های گوناگونش هرگزاز بین نمی رود.
سوادِدیده ی غمدیده ام به اشک مشوی
که نقش خالِ تواَم هرگز ازنظرنرود.
در اَزل بـست دلم باسرزلفت پیوند
تا ابـد سـر نکشد وزسرپیمـان نرود
سرنکشد: هم به معنای "سرکشی نکند" هست هم به معنای "سرازحلقه ی زلفت بیرون نکشد" هم به معنای سرزلفت رانکشد.
ازهمان آغازین روزپیدایش هستی، دلم سرزلفِ تماشائیت را دید (وخودراچونان پروانه ای عاشق به آتش ِ عشقت سپرد) وباآن پیمانِ عاشقی بست.(حافظ گرفتارشدن دل درحلقه های زلفِ یاررابه زیبایی "پیمان بستنِ دل باسرزلفش" تعبیرکرده است) تاآخرین روزحیات امکان ندارد ازپیمان خود کنار برود همچنان وفادارعشق توخواهدماند. دلم با زلفِ تو پیمان بستهاست و تا ابد هم نافرمانی و پیمان شکنی نمیکند.
صبابرآن سرزلف اَردل مرابینی
زروی لطف بگویش که جانگه دارد
هرچه جز بارغمت بردل مسکیـن مناست
بـرود از دل من ، و ز دل مـن آن نرود
به جزغم واندوهِ عشق ات هرچه دردل ِ ناتوان وبی کس من ازغم ودردوغصّه بوده باشد رفتنیست. الّا غم وغصّه ی عشق توکه هرگز زدودنی نیست وتاابدپایدارخواهدماند وچیزی ازآن کم نخواهدشد. من هرگزازعشق توبه هیچ بهانه ای رویگردان نخواهم شد.
حافظ گمشده راباغمت ای یارعزیز
اتّحادیست که درعهدقدیم افتادست
آنچنان مهرتو أم دردل و جان جای گرفت
که اگـر سربـرود ، ازدل و از جـان نرود
مهرومحبّت توآنچنان دردل وجان من جای گرفته وتثبیت شده است که اگرسرازتنم جداشودبازهم محبّتِ تو دردل وجان من باقی وپایدار خواهد ماند.
محمودبودعاقبت کاردراین راه
گرسربرودبرسرسودای ایازم
گر رودازپی خوبان دل من معذور است
درد داردچه کندکز پـی درمـان نـرود
اگردل من دنبال خوبان وزیبارویان می رود ازروی نیازمندی به مهرومحبّت وعشقبازیست. ازپرداختن به عشق ومحبّت هیچ دلی گناهکار محسوب نمی شود،دل حق دارد چراکه دردمنداست ودنبالِ مداوا ودرمان می رود.
ازاین مرض به حقیقت شفانخواهم یافت
که ازتودردِ دل ای جان نمی رسدبه علاج
هرکه خواهدکه چوحافظ نشودسرگردان
دل بـه خوبـان ندهـد وز پـی آنـان نرود
عاشقی درد دارد، دربدری دارد، سرگردانی وبی سروسامانی دارد،هرکسی می خواهد مانند حافظ آواره و دربدر نشود عاشقی پیشه نگیرد وبه دنبال خوبرویان نباشد.
کس به امیدوفاترکِ دل ودین مکناد
که چنانم من ازاین کرده پشیمان که مپرس
- ۹۹/۰۹/۲۲
- ۷۰۴ نمایش