ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۰ ب.ظ
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
ویـن بحث با ثلاثهی غسّاله میرود
دربارهی شأن نزول این غزل روایات مختلفی گفتهشده است.بیان همه ی آنها سببِ اطاله ی کلام می شود.بنابراین به یکی ازاین داستانها فارغ ازصحت وسُقم ِ آن، نگاهی کرده وبه شرح غزل می پردازیم.
جناب آقای " مهدی پرتوی آملی" در کتاب "ریشه تاریخی امثال و حکم" در ذیلِ این ضرب المثل:
" این طفل یکشبه ره صد ساله میرود" مینویسد :
« در دربار "سلطان غیاث الدین" پادشاه هند (بنگال) سه دختر بودند به نام های (سرو ، گل ، لاله) که یکی آوازخوان و دیگری نوازنده و سومی رقاصه بود. مادر این سه دختر غسَال بوده ، شبی سلطان که طبع شاعری نیز داشته از رقص و آواز آنان به وجد آمده این مصرع " ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود" را فیالبداهه میگوید اما از ادامهی آن باز میماند و از شاعران میخواهد که آن را ادامه دهند ، آنان نیز نمیتوانند ، چند بارزگان ایرانی که در مجلس حضور داشتهاند میگویند که در شیراز شاعری است به نام خواجه حافظ ،این کار حتماً از او برمیآید ، بازرگانان آن مصرع را به شیراز نزد خواجه آورده و او یکشبه این غزل را سروده و نزد سلطان میفرستد »........
حدیث : روایت ،قصّه، صحبت
بحث : گفتگوکردن ، صحبت کردن
ثلاثه غسّاله : صبوحی، معروف است که شراب صبحگاهی سه جام بوده که اوّل صبح می نوشیدند. جام اوّل برای رفع خماری ،جام دوّم برای هضم بهترغذا،جام سوّم برای نشئگی وسرخوش بودن درطول روز.
برخی معتقدند ریشه ی فلسفه ی این "سه جام خوردن" ازفرهنگ یونانیان به اعراب رفته وازاعراب به ایران آمده است. لیکن بنظرنگارنده این باور نادرست می نماید چراکه اگر جمشید کاشف شراب بوده طبیعتاً طرزنوشیدن وآداب آن نیزازایران به یونان رفته نه بلعکس.
اغلب شاعران بنام ایران، دراشعار خود به این موضوع ِ جام سه گانه اشاره کرده اند.
درشاهنامه هم گاهی شراب برای سرمستی ، گاه برای گرفتن نیرو ، گاه برای بیهوشی یا معالجه و . . . نوشیده می شود.
معنی بیت:
ای ساقی صحبت پیرامون سرو وگل ولاله هست(کنایه ازاین است که موسم بهارآمده است) ساکت منشین، وشراب جام سه گانه بیاور که مکمّل ِ این قصّه همان ثلاثه ی غسّاله هست. زیباییِ این بحث ولطفِ بهار درنوشیدنِ آن سه جام معروف صبوحییست. برخیزوسه کاسه به میمنت مقدم سرو وگل ولاله بگردان تا ازبحثمان نتیجه گیری کنیم.
بنوش جام صبوحی به ناله ی دف وچنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه ی نی وعود
می ده که نوعروس چمن حدّحُسن یافت
کار این زمان به صنعت دلاّله میرود
نوعروس چمن : استعاره از گلِ تازه شکفته هست.
حُسن :زیبایی وجذابیت
صنعت :چاره جویی،مهارت وفوت وفن به معنی حیله و چاره جویی نیزاست.
دلاّله : دلّال برای مردان ِواسطه گر ودلّاله برای زن ِ واسطه گر بکارمی رود. زنی که برای دختران و پسران ، همسر مناسب ومورد نظرشان را پیدا کرده و واسطهی پیوندشان می شود.
از"میرود" دو معنای متضاد میشود برداشت کرد: 1- کاری از دست برآمدن 2- سررشتهی کار از دست رفتن
معنی بیت : درادامه ی بیت پیشین،ساقیا جام های شراب را پر کن وبگردان که دراین ایّام(بهار) گل شکفته شده وبه کمال زیبایی رسیده است.(همانندِ دختری که به سن بلوغ رسیده وبه اصطلاح دَم بخت است) بشتاب ساقی، مبادا تعلّل کنی و سررشته ی کار ازدست دلاّله خارج گردد. یا وقتِ آن رسیده که دلاّله کار خودرا آغازکرده ومقدّماتِ وصالِ عاشق ومعشوق (گل وبلبل) را فراهم سازد.
مِی بی غَشست دَریاب وقتی خوشست بشتاب
سال ِ دگر که دارد امید نوبهاری ؟
شکّرشکن شوندهمه طوطیان هند
زین قندپارسی که به بنگاله میرود
این بیت ازغزل، صحتِ داستانی را که جناب پرتوی نقل کرده اند تاحدودی تأیید میکند. یاشاید احتمالاً پایه ی شکل گیری آن داستان، همین بیت بوده واصل داستان کلاًساختگی بوده باشد.
شکّرشکن :کسی یا حیوانی که شکر می خورد. واژه ی شکّرسخن خوش آهنگ ودلنشین است. وبا سایر واژه ها خویشاوندی نزدیکی داردکه با قرار گرفتن درکناریکدیگر ،مضمون شیرینی خَلق کرده اند.
شکّرشکن به ِمعنی شیرین سخن و خوش بیان نیزهست.
طوطی :کنایه ازشاعر وهم پرنده ی طوطی که بامزه وشیرین صحبت می کند،
بنگاله : ناحیهای در هند
قند پارسی : استعاره ازهمین غزل شیرین است که به روایتِ داستانی که نقل شدعازم ناحیه ی بنگاله درهنداست.
درقدیم یک نوع قند در مصر تولید میشده که شیرینی وکیفیّت ِ آن معروف بوده است. یک نوع قند هم در دیار فارس تولید میشده که به آن "قند پارسی" میگفتهاند. حافظ شیرینی زبان فارسی را باشیرینی قندپارسی درهم آمیخته است.
معنی بیت :
شاعران هند از این غزلِ که عصاره ی شیرینیِ زبان فارسیست و راهی ِ بنگاله میشود ،فیض هاخواهندبرد خوش سخن و شیرین زبانتر خواهندشد وطبعشان گویاتر وروان ترخواهد گردید.
دهان ِ شَهد تو داده رواج آبِ خِضِر
لبِ چوقندِ توبُردازنباتِ مصررواج
طیّ مکان ببین وزمان درسلوک شعر
کاین طفل ِیک شبه، رهِ یکساله میرود
طی : پیمودن ِمسیر ،راه سپردن ، پشت سرگذاشتن
سلوک : راههای کمال و خودسازی . امّا دراینجا منظورشاعر "سلوکِ شعر" است نه سلوک عارفانه. بسیاری ازشارحان به این نکته توجّه نکرده و برداشتِ درستی ازاین بیت نکرده اند وبعضی نیز دست درازی کرده وخودسرانه "ره ِصدساله " راکه خوش آهنگ تراست جایگزین رهِ یکساله کرده اند! درحالی که برای حافظِ شیرین سخن، معنا ومنظور دراولویّتِ اصلیست وتنها خوش آهنگ تربودنِ واژه چیزی نیست که رضایتِ طبع حافظ رابرآورده سازد. حافظ تعمّداً وبه منظورخاصی "رهِ یکساله" فرموده است وخود سرنخ رمزگشایی را باآوردن ِ "سلوکِ شعر" دردسترس مخاطبین قرارداده است.!
طیّ مکان همان طیّ الارض کردن است.گویند بعضی ازانسانها که مورد لطف حق قرارمی گیرند، قادرند در یک لحظه خودشان را ازیک مکان به مکانی دوردست که ممکن است درحالت عادی پیمودن آن چندروزیاچندماه طول بکشد منتقل کنند.! لیکن دراینجا قرارنیست کسی،بدان روش طی الارض کند.بلکه قرار است همین غزلی که ازلحاظِ سِنّی یک شبه (یکروزه) هست،راه یکساله ی ایران تاهند را باهمان امکاناتِ آن دوره طی کند. حال این سئوال پیش می آید که چرا حافظ با این آب وتاب، ازشیراز تاهند رفتن را با"طیّ ِ مکان وزمان ببین" بازگومی کند ومفهوم طیّ الارضی را به ذهن متبادر می نماید؟
پاسخ روشن است: درآن دوره ای که اتّفاقاً بازارشاعری گرم هم بوده،بنُدرت اتّفاق می افتاد که اشعارشاعران بنام ، مرزهای کشور را درنوَردیده وسر ازسایرکشورها دربیاورند. درچنین شرایطی، وقتی عده ای ازهند آمده وبا اشتیاق منتظرند تا شعر تازه تولّدیافته را بدون ِفوتِ وقت به هند ببرند، درسلوکِ شعر یک اتّفاق ِ عجیب، درسطح ِ طیّ الارض کردن رخ داده است چیزی که قبل ازاین سابقه نداشت. ازطرف دیگر ،وقتی حافظ کلّ غزل را بصورت طفلی نورس می بیندو ازغزل به عنوان " طفل ِ یک شبه" یاد می کند،قطعاًشاعر بااین نگرش، سفر کردنِ مسیردور ودراز و دشوارِ یکساله ی هند را برایش سخت و ناممکن می بیند! حال که این اتّفاق درحال رقم خوردن است، "طیِّ مکان ببین وزمان" بهترین عبارت برای بیان ِ این اتّفاقِ نادراست که درعرصه ی شعر وشاعری (سلوکِ شر) رُخ می دهد!
بنابراین منظور از"طفل "، همین غزل ِ تازه توّلد یافته یِ یک شبه هست که راه دشوار ودرازهند را درپیش رو داردتا هرچه زودتربه استنادِ داستان ذکرشده، به دستِ "سلطان غیاث الدین" پادشاهِ وقتِ هند (بنگال) برسد.
معنی بیت:
شاعر به طبع ِ خویش می بالد ومی فرماید: پشت سر گذاشتن راه کمال وجهش شعر را تماشا کن ، که این غزل نورس ِ یکروزه،عازم سفریست که یکسال طول خواهدکشید.
اگردرخوانش شعر بعداز طفل مکث کنیم و بخوانیم:
"کاین طفل ، یکشبه رهِ یکساله می رود"
وچنین برداشت کنیم که: (این غزل، یکشبه راهِ یکساله را می رود)
این سئوال پیش می آید که چگونه می خواهد این اتفاق بیافتد؟ آیا درآن زمان که تلفن وتلگرام واینترنت نبوده، این غزل چگونه وبه چه وسیله ای قصد داشته یک شبه راه یکساله راطی کند؟! آیا یک نفر که توانِ طیّ الارض کردن راداشته می خواسته این غزل را تاهند ببرد؟ آن شخص کیست؟
باچنین خوانش وچنین معنایی که چندین سئوال بی پاسخ دردل دارد،هرگز معنیِ حافظانه بدست نمی آید. بنظرمی رسد طرزخوانش صحیح شعر چنین بوده باشد:
"این طفل ِ یکشبه، رهِ یکساله می رود"
غزلی که هنوز یک شب اززمانِ تولّدش سپری نشده ، عازم سفری می شود که یکسال طول خواهدکشید. قدرت غزلسرایی مراببینید که چگونه شعریکروزه باچه سرعتی وبه کجا روانه می شود! درشرایطی که چه بسیارشعرهایی که سالهاست سروده شده اند امّا درپشت مرزمحل تولد خودمتوقف مانده ونتوانسته اندبه جاهای دوردست سفرکنند.
عراق وفارس گرفتی به شعرخوش حافظ
بیاکه نوبت بغداد ووقت تبریزاست.
آن چشم جادوانهی عابد فـریب بین
کِـش کاروان سـِحر زدنباله میرود
جادوانه : جادوکننده ،چشمانی که هر بیننده به ویژه عابدان رانیزراتسخیرمی کند ومی فریبد.
کش : که +ش ، در اینجا پرش ضمیر رخ داده ، "ش" از آخر "دنبالهاش" پریده و به "که" چسبیده است.
سِحر : جادو، دراینجا استعاره از شعر است! بدان سبب که درآن روزگاران که متشرّعین ِ متعصّب، درمقابل طعنه ها وطنزهای شاعرانه عاجزمی ماندند ازآنجا که توانِ مقابله باشاعران را درخود نمی دیدند، سعی می کردند به هروسیله ای که شده شخصیّت های محبوب ودوست داشتنی رابه بهانه های مختلف تخریب واز محبوبیّت آنها بکاهند بنابراین درراستای این حرکت، باتبلیغات مسموم کننده "شعر" رانوعی سِحر معرفی نموده وشاعر راساحر نامیدند تا شاید ازاینطریق توانسته باشند سخنان زهرآگین وویران کننده ی شاعران رابی اعتبارسازند. حافظ همین مطلب رادستمایه ی خویش قرارداده است.
معنی بیت:
حافظ پس ازآنکه دربیت پیشین ، ازجهش وتکامل حیرت انگیزطبع شاعری ِخودرا به وجد آمده وبدان بالیده درادامه ی سخن می فرماید:
ببین آن چشمان ِخوبروی زیبارا که چگونه هر تماشاگری را تسخیر می کند! ببین که عابد ان وزاهدان نیز نمی توانند درمقابل این فریبندگی وجادوگری، مقاومت کنند! ببین که چگونه کاروان سِحر( غزلیّات واشعار شاعرانه) به دنبال ِ آن چشمانِ جادوگر وسِحرکننده روانند.
حال که "شعر"راعابدانِ بی ذوق ومشرّعین ِ بی دل، سِحرنامیده، وقصد دارند به مقام والایِ شعر ضربه زده وبه خیال باطل خویش،ازعلاقمندی مردم بکاهند! حافظ باهوشمندی واردعمل شده، سلاح ازدست آنان ستانده، وبرعلیه ِ خودشان استفاده می نماید.
حافظ به زبان ِ خودآنها(عابدان)امّا به نفع شعر وشاعری وعشق وزیبایی، غزل را به کاروان سِحری تشبیه کرده که به دنبالِ چشم جادوانه ای معشوق روان است. تشبیهِ شعر به کاروان بسیارحافظانه هست. بااین تشبیه، مَطلع ِ شعر به عنوان قافله سالار و بقیّه یِ ابیات ، بسان ِ کاروانیان هسنتد. یعنی اشعاری که ازنظرگاه زاهدان سحر وجادو شمرده شدند تحتِ تاثیر آن چشم جادویی خَلق شده اند جادویی که عابدان رانیزبه تسخیرخویش درمی آورد.
بعضی ازبدبینان براین باورند که چرخ غزلیّات حافظ، برمحور موضوع غزل نمی چرخد! یک بیت ازبهار می گوید، دربیت دیگر ازمحراب ومنبر سخن می راند ودربیت بعدی ازشراب والی آخر .....
باید دانست که سبک وسیاق حافظ در غزلسرایی ازهمه ی شاعران متفاوت تر ومتمایزتر است. اوبراین باوراست که هر بیت ازیک غزل، فرصتی گرانقدراست واومسئولیت دارد که ازاین فرصتی که دست داده بهره برده وحقیقتی رابازگو کند حقیقتی ازخدا،رازعشق وعشقبازی، انسانیّت ومحبّت که برای دریافت هرکدام ازآنها خون دلها خورده وبارنج ومشقّت درگُذرِزمان به دست آورده است.
برای او بیان حقیقت وآگاهسازی مهمّتر ازهر چیزیست. غزل درپیرامون هرچه آغاز شده باشد، او درهربیت به موضوعی که به جهان بینی اش مربوط بوده باشد خواهدپرداخت. ضمن آنکه اودرسخنوری وبیان ِ موضوع، مهارتی بی بدیل دارد وهرچقدرهم به ظاهر از اصل موضوع دورشده باشد، چنان باهنرمندی به موضوع برمی گردد که هیچ خدشه ای به کلیّتِ مطلب واردنشود.
درحقیقت هربیت ازاشعار حافظ، مُرواریدی ارزشمند است وبه تنهایی به اندازه ی یک غزل وشاید بیشترازیک غزل وقصیده معنا ومفهوم در بطنِ خود دارد. وقتی به پایان یک غزل می رسیم می بینیم که این دانه های مُروارید چنان با رشته ی نامرئی ِمعنا، به یکدیگر پیوندخورده اند که گویی گردنبند یاسینه ریزی واحد، بی نظیر وقیمتی هستند گردنبندی که یکایک مرواریدها حتّابا پاره شدن ِ رشته ی معنا،به تنهایی نیز ارزشمند وپُربها هستند.
گردون چوکرد نظم ثریّا بنام شاه
من نظم دُرچرانکنم ازکه کمترم؟
ازرَه مروبه عشوهی دنیاکه این عجوز
مَـکّاره می نشیند و مُحتاله میرود
ازراه رفتن : گول خوردن ، گمراه شدن عشوه : ناز و کرشمه
عجوز : پیرزن
مَکّاره : فریبکار
مُحتاله : حیله گر
حافظ درچند غزل "دنیا" را ازبی وفایی به پیرزنی عشوه گر،فریبکار و بَد قول، تشبیه کرده است:
معنی بیت : فریب عشوه و ناز وزیبائیهای این دنیا را مَخور،زیرا که دیری نخواهدکشید که این پیرزن عجوزه ی بدقول با نیرنگ وحیله گری دل تورا تسخیرکند. آنگاه که تو راکاملاً به مظاهر فریبنده ی خویش وابسته کرد تورا ترک خواهد نمود.
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این "عجوزه"عروسِ هزارداماد است
باد بهار میوزد ازگلسـتان شاه
وزژاله باده درقدح لاله میرود
اگر داستانی که درابتدای غزل نقل شد صحت داشته باشد. حافظ دراین دو بیت پایانی تمجیدی از بارگاه " سلطان غیاث الدین" پادشاه بنگاله نموده ونسبت به وی ادای احترام وابد کرده است.
معنی بیت :
نسیم نوبهار ازگلستان( بارگاه ) پادشاه برمی خیزد،گلها وچمن ها رانوازش می کند قطَراتِ ژاله بر روی گل وگیاه می نشاند وبرپیاله ی لاله،شراب سرخ می ریزد.
قدح پرکن که من دردولت عشق
جوانبخت جهانم گرچه پیرم
حافظ زشوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مـشـو که کار تو از نـاله میرود
ای حافظ از اشتیاقِ رسیدن به مجلس ِ سلطان غیاث الدین غافل مشو که اگرغفلت کنی کار وبارت از ناله هم فراتر می رود.
دلش به ناله میازاروختم کن حافظ
که رستگاری جاوید درکم آزاریست
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۵۹۳ نمایش