دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
واندرین کار،دل خویش به دریا فکنم
این غزل زیبا نیزهمانند اغلب غزلها؛ غزلی عامیانه وزبانحال آدمیست. به جرأت می توان گفت هرآدمی درطول عمرخویش یکبار چنین احساساتی راتجربه کرده ودرغم دوری ازیارومحبوب خویش بی اختیاراشک ریخته وکاسه ی صبرش لبریزشده است.
دل خویش به دریافکنم: ایهام دارد هم به معنای بی پروایی وشجاعانه عمل کردن است هم به معنای اینکه دلِ عاشق پیشه ی خودرا به دریا بیندازم تا ازدردسرهای ناتمام آن خلاص گردم. هردو معنا راشاعرمدنظر داشته است.
معنی بیت:
کارم به جایی رسیده که قصددارم آنقدردرفراق دوست اشک ببارم وگریه کنم تا چشمانم به دریایی تبدیل شود تحمل و شکیبایی را ازدست داده و صبربه صحرا واگذارم وازشکیبی چشم پوشی نمایم. سپس تصمیم دارم شجاعانه وبی توجه به نظریات دیگران؛ دل به دریا زده ووآنچه که هستم رابه همه بنمایانم. یا دل عاشق مسلک ودردسرساز خویش رابه دریا بیاندازم وازشرّ اوراحت شوم.
رودبه خواب دوچشم ازخیال توهیهات
بودصبوردل اندرفراق توحاشاک
از دل تنگ گنهکار بر آرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوّا فکنم
«گناه» اختراع ادیان برای ترساندن وبه اسارت گرفتن آدمیان هست. ادیان ومذاهب؛قرنها سعی کرده اند باایجاداحساس گناه آدمیان را سرشارازترس وتنش ودرگیری کنندتاراحت ترتوانسته باشند مردم بیشتری را به دام انداخته وبه آنها چیزهایی بفروشند که پس ازمرگ دریافت کنند.!
روشن است انسانی که خودرا گناهکاردانسته ودائمااز مجازاتهای هولناک بترسد راحت ترازدیگران تن به بردگی می دهد. ومتقابلاًکسی که احساس گناه نکند شادمانه تر؛ لطیف تر ومنعطف ترازدیگران زندگی می کند وهرگزبه هیچ قیمتی تن به بردگی نمی دهد.
«آتش زدن گناه آدم وحوا» باچاشنی طنز وطعنه به باورهای پوسیده ی شیخ وزاهد حقه بازاست؛ مگرمی شود گناه را با آتش آه ازکارنامه ی خود پاک کرد؟
حافظ بابیان این مطلب می خواهد این نکته رابگویدکه آدم وحوا دراصل گناهی مرتکب نشده اند وگرنه به آتش آه ازبین رفتنی نبود. او دل عاشق پیشه ی خودرا «گنهکار» می شمارد چون ازمنظرشریعتِ متحجرانه ی زاهدانه گناه شناخته شده نه ازدیدگاه مترقیّانه ی حافظانه. حافظ به هیچ گناهی غیرازمردم آزاری وریاکاری اعتقادی ندارد وهمه راقابل بخشش وچشم پوشی می داند. شریعت ومسلکی که حافظ به جهان پیشکش نموده کاملا متفاوت ومنحصربفرداست. ازهمین روست که می فرماید:
ای زاهدعالیمقام! وای شیخ پاکدامن! ازنظر شماها من گناهکارم لیکن بنظرخودم این گناه من وحتی گناه آدم وحوا؛ همگی بی اساس؛ پوچ وپوشالی هستند ازجنس مردم آزاری و به سنگینی ریا وتظاهرنیستند گناه من «عشقبازی» وگناه آدم وحوا کنجکاویست دراین گناهان حق هیچکس پایمال نشده وبه کسی آسیب نرسیده است بنابراین:
معنی بیت: ازآنجاکه گناه من(عشق) وگناه پدرومادرم آدم وحوا (ماجراجویی) گناهانی نیستندکه قابل بخشش نبوده باشند من قادرهستم به آتش به آتش آهی ازدل؛ نه تنها گناهان خود بلکه گناه پدرومادرم رانیز به آتش کشیده ونابود سازم.
مباش درپی آزارو هرچه خواهی کن که درشریعت ما غیرازین گناهی نیست
مایه خوشدلی آنجاست که دلدارآنجاست
می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
معنی بیت: آنچه که سبب سعادت وخوشبختی وخوشدلیست وجود مبارک دوست وحضور روح پروردلدارهست تمام سعی وتلاش من براین است که دوست ومحبوب هرکجابوده باشد خودرابه آنجا برسانم. جایی که اوهست بهشت حقیقیست وجایی اوحضور نداردجهنم است.
حافظ دگرچه می طلبی ازنعیم دهر
مِی میخوریّ وطُره یّ ِدلدارمی کشی
بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه
تا چوزلفت سرسودا زده درپافکنم
مهِ خورشیدکلاه: تعریف مبالغه آمیزاست. ای ماه سیمایی که خورشید عالمتاب چون کلاه برسرتوست.
بگشا بندقبا: استعاره ازاین است که مرا باآغوش بازپذیر واجازه حضوربه من ده؛ یا بندقبابازکن ودمی با ماراحت باش.
سرسودازده: سری که سودای عشق تو دارد. دلدادگی؛ عاشق
معنی بیت: ای دوست ومعشوق ماه رخی که خورشید کلاه توست؛ چبه مارخصت بده ومارابپذیر گره بندقبا بازکن اندکی درکنارما راحت باش تا من افتخاراین راپیدا کنم که همانند زلفت؛ سرعاشق خویش را بر پایت بگذارم وآرام گیرم.
بگشابندقبا تابگشاید دل من
که گشادی که مرابودزپهلوی توبود
خورده ام تیرفلک باده بده تاسرمست
عُقده در بند کمر ترکش جوزا فکنم
عُقده افکنم : گره بزنم
تَرکش: درقدیم به کیسه یا جعبه ای می گفتند که تیرهای کمان را در آن میگذاشتند و به پهلوی خود آویزان میکردند؛ تیردان
"جـوزا" برج سوّم از 12 برج منطقةالبروج است که به شکلِ انسانِ ایستادهای به نظر میرسد.ایستاده ای که حمایل (کمربندچرمی ) بسته و به شمشیرش تکیه داده است . به این کمربند «حمایل» نیزگفته می شد. کمربندِ چرمیِ دوتکّهایست که ازرویِ شانه عبور کرده و دورِ کمر قرار میگیرد. درقدیم شمشیر را به آن میبستند ، امروزه اسلحهیِ کمری به آن بسته میشود . حمایل به تسمه و دوال ابریشمی نیزگفته می شدکه پادشاهان به خدمتکارانشان می دادند تا به شانه بیاویزند. رنگ آن مشخص کنندهیِ درجه و نوعِ خدمتگزاری بوده است ....
در قدیم رسم براین بوده که وقتی جنگجویـان و فرماندهانِ لشکر میخواستند خدمتِ پـادشاه شرفـیـاب شوند ، جلویِ دربِ کاخِ ، شمشیر و حمایل خود را بـاز میکردند و به دربانِ کاخ که معمولن ازارادتمندان وفداییانِ شاه بودند میسپردند و سپس وارد میشدند .همچنین دشمنانِ شکست خورده نیز با تقدیم شمشیر و حمایلشان تسلیم بـودنشان را نشان میدادند. پـس "حمایل نهادن" کنایه از "عرضِ ارادت" و "تسلیم شدن" است.
معنی بیت: من زخمی ِ تیرهای چرخ فلک هستم از دست روزگار آزارها بسیاردیده ام؛ ای ساقی! باده بیاور مراسرمست کن قصد دارم در عالم مستی؛ آنگاه که سرشارازقدرت ماورایی شدم برکیسه ی تیردان جوزای چرخ فلک گره بزنم تانتواند بیش ازاین بسوی من تیرپرتاب کند.
چرخ برهم زنم اَرغیرمرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم ازچرخ فلک
جُرعه ی جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ درین گنبد مینا فکنم
منظور از «تخت روان» زمین خاکیست است زمینی که درحرکت احتمالاً حافظ نیزاعتقادی به گردبودن زمین نداشته است.
"جرعه برخاک افشاندن" :
از زمانهای بسیارقدیم رسم براین بوده که درمراسمات مختلف مذهبی ،هنگام قربانی کردن ، عبادت کردن ، یا به یاد عزیزان سفرکرده و یا به احترام خدایان ، شراب ، شیر ، روغن ، عسل ، آب و . . . روی معبد ها و مجسمه های مورد پرستش میریختند . قرنها پیش از میلاد مسیح "قوم یهود" هنگام عبادت "یهوه" این کار را انجام می دادند و برمقبره های مردگان "جرعه افشانی" می نمودند . عاشوری ها،هندوهاو فینیقیها نیز بر مقابر پـدران و اجداد خود "جرعه افشانی" می کردند . "اعراب"نیز خون قربانی را بر بتها و مقابر اجداد خود میریختند. حتا آب ریختن برخاک مردگان توسط مسلمانان نیز متاثرازهمین ماجراست. بنظرمی رسد آدمیان فارغ ازاینکه دارای چه مذهبی هستند با اینکار با ارواح درگذشتگان ارتباط برقرارکرده وبدینوسیله به آنها ادای احترام می نمایند. "سقراط" هم هنگامی که در زندان جام شوکران رابه دستش دادند از زندانبان اجازه گرفت تا قبل از نوشیدن برای یکی از خدایان از آن جام جرعه افشانی کند و وقتی به او اجازهی این کار را دادند ، جام را کج کرده و چند قطره از آن را بر خاک ریخت. بعضی ها معتقدند:(جرعه افشانی) از فرهنگ یونانیان بوده و از آنجا به فرهنگ فارسی و ایران وارد شده است . یـونـانـیـان درخت انگور ( رز ، تاک یا مـو ) را درختی آسمانی میدانستند که به زمین آمده و در زمین ریشه دوانده و مـیـوهدار شده تا لطیف ترین شیرهی جان خود (شـراب) را به خاکنشینان بـدهد ، از این رو خاکیان نیز باید به هنگام نوشیدن شراب جرعهای بر خاک بریزند تـا این هدیه نصیب خاک هم بشود. جرعه افشانی از آغاز جنبهی مذهبی داشته و جزو عقاید اقوام و ملل مختلف بوده است و اگر چه در آغاز از مشروبات و مایعات مختلف استفاده میشده ، به تـدریج منحصر به "شراب" شده و آنان که شراب را حرام میدانند از "گلاب" استفاده میکنند .
غلغل : شورونوا؛ آهنگ
چنگ: ازسازهای ایرانی که باچنگ می نوازند.
گنبد مینا : چرخ فلک؛ آسمان ضمن آنکه مینا به معنی ساغر وجام نیزهست وبا جرعه فشانی پیوند معنایی دارد.
معنی بیت: درادامه ی بیت قبلی(پس ازسرمست شدن وگره برترکش جوزا افکندن) ازآن بالا جرعه ای ازباده به رسم قدیم برخاک زمین بیفشانم شورونوای چنگ برکائنات وچرخ فلک بیاندازم تا هیاهوی شوروشعف وشادمانی درهمه جای این هستی طنین اندازشود.
اگرشراب خوری جرعه ای فشان برخاک
ازآن گناه که نفعی رسد به غیرچه باک؟
حافظاتکیه برایام چوسََهواست وخطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
ای حافظ درشرایطی که همه چیزدراین دنیا ناپایدار وفانی ست اعتماد کردن به روزگاربی ثبات، اشتباه محض است به امید روزهای بهترنشستن خطای عظیم است، تنهاراه نجات وخوشدلی؛ درک کردن همین لحظه های اکنون واینجاست که دردسترسمان هستند. پس چرا من عیش و شادی امروز واینک خودرا که نقد است به فردا ها یی موکول کنم که معلوم نیست آیا ازراه خواهند رسید یانه.
ای دل اَرعشرت امروز به فردا فکنی
مایه ی نقدبقاراکه ضمان خواهدشد؟
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۹ نمایش