حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

زلف آشفته وخوی کرده وخندان لب ومست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ق.ظ





زلف آشفته وخوی کرده وخندان لب ومست

پیرهن چاک وغزل خوان وصراحی دردست

این غزل بسیار زیبا ،خوش آهنگ وبامضمونی بِکر وحافظانه است. ضمن آنکه بنظرنگارنده این غزل عارفانه ترین غزلیست که حافظ آن را درراستای بیان دیدگاه ونگرش ِ خودسروده است. علّت اینکه این غزل ناب،عارفانه ترین غزل حافظ است را دربیت های پایانی درخواهیم یافت.
یکی ازنقاط قوّتِ شعر، که آن راازسایر اشعار متمایز می سازد این است که شعر قابلیّتِ خَلق تصویردرذهن مخاطب را داشته باشد. تصویر هرچه شفّاف ترباشد نشان ازقدرت بیان وروانی ِطبع شاعردارد. اغلبِ غزلیّاتِ حافظ این قابلیّت را دارند، امّا این غزل آنقدرتصاویر رازنده ، روشن و شفّاف  وآنقدر پیوسته وهماهنگ برپرده ی سینمای ذهن مخاطب فرو می نشاندکه تصاویر متحرّک بنظرمی رسند. همچنانکه پی درپی بودن تصاویر،فیلم را به وجودمی آورد، این غزل نیز درحقیقت یک سکانس ازیک فیلم شورآفرین است. فیلمی ازلحظاتِ عاشقی ودیدار حسّ انگیزعاشق ومعشوق دردل شب........
نظراتِ بسیاری درنقد وبررسی این غزل مطرح شده وسخنان زیادی گفته شده است. بعضی با این تصوّر که معشوقِ حافظ پسربوده،اورابه همجنس گرایی متّهم کرده وبعضی دیگراین معشوق را زنی هوس باز وهرجایی دانسته وچنین برداشت کرده اند که شاعردراین غزل، درحال شرح ماجرای یک رابطه ی....است!
البته شاید هردو گروه ازجهاتی حق داشته باشند زیرا حافظ به عَمد ازترکیبات وواژه هایی در توصیفِ معشوق استفاده کرده که تشخیص ِ جنسیّت او دشوارفهم ومبهم باشد!. علّتِ این موضوع را نیز درپایان درخواهیم یافت که چرا حافظ جنسیّت معشوق را درهاله ی ابهام پیچانده است.
اینکه پیرامون یک غزل نظریّاتِ متضاد ومتناقض زیادی مطرح می شود نشان ازتوفیق ِ شاعر دربرانگیختن اندیشه هاست. وقتی اندیشه هابرانگیخته می شود ازتقابل اندیشه ها، افکار جدید ونو زائیده می شود واذهان برای دستیابی به حقیقت،اشتیاق بیشتری پیداکرده وبه تکاپو می افتند. هیچ شاعری تاکنون دراین حوزه به اندازه ی حافظ موفّق نبوده است. قرنهاست پیرامون اشعاراو مقالات وکتابها وحاشیه ها نوشته می شود لیکن حکایت همچنان باقیست!
دوستان درپرده می گویم سخن
گفته خواهدشدبه دستان نیزهم
دراین غزل وغزلهایی ازاین دست پسربودن ویا دختربودنِ معشوق چندان اهمیّتی ندارد. چرا که دراینجا محور رابطه  عشق است نه شهوت.  عشق اگرباشهوت درآمیخته نشود،ازهرنوع که بوده باشد یک موهبتِ الهیست. منشاءخطای ما در این چنین مواقعی آنجاست که ازابتدا تعریف ِ دقیقی ازعشق نشنیده ومعنای درست ِ آن را درک نکرده ایم. به همین دلیل است که ازقدیم الایّام،عشق راباگرسنگی جنسی درآمیخته وآن رابدنام کرده اند. 
حقیقت عشق این است که آدمی وقتی عاشق کسی می شود، کمالات و صفات اخلاقی ِ اورادر نظرمی گیرد وشیفته ی اومی شود وازآن پس چهره وظاهر اونیز جذّاب ودلپذیرمی گردد. درصورتی که درگرسنگی ِ جنسی، چهره وظاهر افراد است که توجّهِ کسی دیگررا (معمولاً درنگاه اول)به خودجلب کرده وشیدای خود می کند. بنیانِ این شیفتگی وشیدایی که بر چهره و ظاهر و اندام فرد بنا نهاده می شود پس ازمدّتِ کوتاهی باتغییرچهره ویاازبین رفتن ِ نمودهای زیبایی به یکباره فرومی ریزد وشیدایی به تنفّر تبدیل می گردد. 
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگانِ هوس 
بنابراین عشق ازهرنوع که باشد(عشق به پدر ومادر،عشق به برادر وخواهر،عشق به همنوعان فارغ ازجنسیّت،عشق به حیوانات و....) هدیه ای الهیست وباید که عاشق ازعشق خود مراقبت ومواظبت کند تا آین جرقّه ای که به لطفِ خداوند دردل آدمی روشن می شود با خواهش های نفسانی ،مادیّات وشهوت فروکش نکند وخاموش نگردد. 
عشق به همجنس یاجنس مخالف نیزهمین است  هردو به مراقبت ومواظبتِ مداوم نیازدارد، بایدعلف های هرزبرچیده شوند آفت ها ازبین بروند تاگل ِزیبای عشق فرصتِ شکوفندگی و بالندگی پیداکند. نمونه ی بارزاین مطلب، داستان مولوی وشمس تبریزیست. زمانی که مولوی  عاشق شمس شد اگر مراقبت ومواظبت نمی کرد هرگز این عشق ومحبّت به کمال نمی رسید و شکوفا نمی شد وبه یقین به فساد وتباهی نیز منتهی می گردید. امّا مولوی ِ فرزانه، قدراین موهبتِ الهی رادرک کرد، بدنامی هایی چون همجنسگرایی وهوس بازی رابه جان خرید واز عشق به یک هم  جنس،که به ظاهرنامتعارف و ناسالم می نمود، پُلی محکم ساخت تا خودرابه آنسو(عشق حقیقی) برساند. اودراین راه ملالت ها کشید وملامت ها شنید، استقامت ورزید ودرنهایت به جاودانگی نایل گردید.
"زلف آشفته" باید بدون کسره یعنی ف ساکن خوانده شد.
خوی: خَی خوانده می شود به معنای عرق و خوی کرده به معنای عرق بر چهره نشسته است. 
پیرهن چاک: یقه باز 
صُراحی: شیشه وجام شراب.
معنی بیت: به احتمال قوی شاعر درعالم مکاشفه، چنانکه ملایک را درحالِ دَقّ الباب کردنِ میخانه دید،اینبارمعشوق خویش رامشاهده نموده که : باگیسوانِ پریشان، باپیراهنی سینه چاک،درحالی که  دانه های عرق بررخسارش نشسته وجامی ازشراب دردست گرفته به نزد اوآمده است.


نرگسش عَربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

نرگسش: چشمانش
عربده جو: ستیزه جو،جنگی،بدمست  که تنها درچشم معشوق زیبا بنظرمی رسد وبه زیبایی ِ اومی افزاید نه درچشم دیگران.
افسوس کنان: دریغ گویان. امّا منظور شاعر از افسوس کنان،توصیفِ حالتِ لبهای معشوق است که بصورت غنچه درآمده وحسّ بوسه گرفتن یابوسه دادن القا می کند.
معنی بیت: درادامه ی سخن، چشمانش ستیزه جو ولبانش به حالتِ بوسه غنچه کرده، دلبرانه برسربالین من آمد وبنشست.


سر فرا گوش ِ من  آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه ی من خوابت هست؟

آواز حزین: محزون ،غمگین، آوازی دردستگاه موسیقی گرم ودلنشین باچاشنی غمگینی. 
دیرینه: قدیمی.
خوابت هست؟: آیا می توانی بخوابی؟
معنی بیت: پس ازآنکه بربالین من نشست،آرام سردرگوش من کرد وبه آوازی دلپذیر وغمگنانه ازمن پرسید: ای عاشق قدیمی من، آیا ازغم واندوهِ عشق، خواب به چشمانت می آید؟


عاشقی را که چنین باده ی شبگیردهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

باده شبگیر: باده ای که  شب هنگام بنوشند.  منظورهمان باده ایست که معشوق آورده است. البته اگرهم باده ای نمی آورد، همین دلجویی که ازعاشق کرده، برای عاشق مستی بخش ترازباده هست.
کافر: انکارکننده،مُنکر 
معنی بیت: برای هرعاشقی که اینچنین درنیمه ی شب،معشوق بااین حالتِ دلسِتانانه شراب بدهد، قطعاً اگرهم قبلاًباده نوش نبوده باشد ازآن پس باده پرست می شود . اگرچنین نشود وباده پرست نگردد اینگونه عاشقِ بی ذوق را کافرعشق بخوان، اوعاشق نیست. من نیزدراثراین لطفِ معشوق  است که باده پرست شده ام.
کارصواب باده پرستیست حافظا
برخیز وعَزم جَزم به کارصواب کن


بروای زاهد و بر دُردکشان خُرده مَگیر

که ندادند جز این تُحفه به ما روزاَلست

دُردکشان: باده نوشانی که توانایی خریدِ شراب ناب وخالص را نداشته وناگزیر،ته مانده ی شراب را که ارزان تربود می خریدند ومی نوشیدند.
تُحفَه: هدیه، اَرمغان
روزاَلست: روزخلقت
معنی بیت: ای زاهد اینقدرما باده نوشان را ملامت وسرزنش نکن سرنوشتِ ما چنین رقم خورده وتحفه ای که ما درآغازخلقت،ازساقی خلقت (خالق خویش) گرفته ایم همین  باده بوده است.
مَطَلب طاعت وپیمان درست ازمن مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روزالست


آن چه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم

اگر از خَمر بهشت است وگر باده ی مست

 خَمرِ بهشت: شراب بهشتی. 
باده ی مست:  شراب انگوری که ضمن آنکه مستی می بخشد خودش نیزمست است.
معنی بیت: روی ِ سخن  همچنان با زاهدِ خودبین است:
آن چه که خالق ما،ساقی ومعشوق ما،درروز ازل به پیمانه ی ما ریخت مانیزهمان رانوشیدیم، نافرمانی نکردیم وتاآخرعمر برهمین منوال خواهد بود. حالا ازشراب بهشتی بوده یا شراب انگوری  یا هرچیزدیگر،برای ما تفاوتی نداشت ما لطف انگاشتیم ونوشیدیم.
حافظ دراینجا باهنرنمایی وبه مددِمهارتی که در بیان جهان بینی خود دارد واقعه ی آمدنِ معشوق را باجهان بینی خودگره زده ودرپاسخ به زاهدِ ملامتگو انعکاس داده است تاجویندگانِ حقیقت بارمزگشایی ازاین پاسخ، به فلسفه ی ماجرایی که درابتدای غزل بیان شد برسند.
حافظ به زاهدان خشکه مغز آن دوران که تفکّری شبیه داعشان امروزی داشته، به زبان رمز وکنایه می رساند که من خدارا اینچنین می بینم. روزاَلست را اینچنین می بینم که یکی پریشان گیسویی سینه چاک، باچشمانی عربده جو،جام شرابی دردست داشت ومرا باآوایی حزین ،ازتاریکی وظلمتِ نیستی به روشنایی ِ هستی دعوت می کرد.  من ازآن روز عاشق شدم ومیل به باده پرستی درمن پدیدارگردید،تقدیرم اینچنین رقم خورده است.
آری تصویری که حافظ ازخالق خویش در ضمیرلطیفِ خود دارد درست نقطه مقابل تصویریست که زاهدِ پشمینه پوشِ،وهابیّون وداعشان ازخدابی خبر، ازخداوند درنهانگاهِ خود دارند. آنها  خداوند راهمانندِ پادشاهی غضبناک وعبوس وتشنه به خون  می بینند که فقط بابریده شدن سر دگراندیشان خشنود وراضی می گردد.! اومجازاتهای وحشتناکی برای کسانی که اورادوست ندارند تعیین کرده وخطاکاران را به شدیدترین وجه ودلخراش ترین شکنجه ها تنبیه می کند....
امّا درضمیرحافظ برعکس زاهد، تصویردلبری شوخ وطنّازباهمان شرحی که درابتدای غزل آمدنقش بسته است! او دلبریست که نه تنها عبوس وغضبناک وترسناک نیست بلکه بسیاردلربا ،دلسِتان وخیال انگیزاست. اوگهگاه ازسرلطف وعنایت،سرفراگوش بندگان ِ عاشقش فروآورده وازآنهابه باده ی محبّت پذیرایی و دلجویی می کند. عاشقانش راسرمست می سازد وازتاریکی وظلمت بسوی نور وروشنایی رهنمون می گردد. واگر کسی ازروی جَهل وحماقت عشق اورا نپذیرد، ازاوهیچ کینه ای به دل نمی گیرد واورابه جُرم دوست نداشتن درآتش نمی سوزاند! هم اوکه ازعشق ورزیِ ما بی نیازاست ، درنزد او همگان یکسانند. هیچکس را برهیچکس دربارگاهِ او برتری نیست.  کسی که به او عشق  می ورزد ازلذّتِ عاشقی سیراب می گردد وکسی که عشق اورانمی پذیرد به خودظلم کرده وخودرا ازلذتِ عاشقبازی محروم وبی نصیب می کند. 
هرآنکسی که دراین حلقه نیست زنده به عشق
براونمرده به فتوای من نمازکنید
حال درچنین نگرش وچنین مَسلکی چه فرقی می کند که شراب،شرابِ محبّت باشد یاشراب انگوری؟ عبادتگاه مسجدباشد یامیخانه؟عاشق، سلطان باشد یاپاسبان؟
بیارباده که دربارگاهِ استغنا
چه پاسبان وچه سلطان چه هوشیاروچه مست
حال متوجّه می شویم که چرا حافظ دراین غزل  واغلبِ غزلیّاتِ خود، جنسیّتِ معشوق را دشوارفهم کرده ودرلفّافه ی ابهام پیچیده است! زیرا معشوق ِ حافظ فراشمول وجهانی وفراجنسیست. اوفقط معشوق مردان نیست. اودلبریست که زنان ودختران نیزشیفته وشیدای اوهستند.
بنمای رُخ که خَلقی واله شوند وحیران
بگشای لب که فریاد ازمرد وزن برآید


خنده ی جام مِی و زلفِ گره گیر نگار

ای بساتوبه که چون توبه ی حافظ بشکست

خنده ی جام: جلوه ی شراب، وَسوسه ی باده خواری، اشاره به دهان ِگشادِ پیاله است که به لب و دهانِ خندان تشبیه شده است. 
زلفِ گِره گیر: مجعّد،پرپیچ وتاب. زلفِ حلقه حلقه ی یارکه دل درمیان آن گیرکرده وبه دام می افتد.
معنی بیت:
 چهره خندانِ جامِ می(انگوری) و زلفِ حلقه حلقه وتابدارمعشوقین زمینی، چه بسیاروسوسه انگیزند وچه بسیار توبه هایی را مانندِ توبه ی حافظ شکستند!
حال این سئوال پبش می آیدکه چرا اینگونه هست؟ وچرادرتمام غزلیّاتِ حافظ توبه ها اینقدرتُرد وشکننده هستند.؟
پاسخ این سئوال دردلِ نگرش وجهان بینی حافظ نهفته است. دیدیم که حافظ چه تصاویرخیال انگیزی ازروز اَلَست درضمیرخوددارد. وقتی که براساس این نگرش، خلقتِ ما اینگونه رقم خورده ، بنابراین برهمین اساس، همه ی ما آدمیان درروز ازل چنین ماجرائی راتجربه کرده ایم وچهره ی دلبری زلف آشفته ای پیرهن چاکِ صراحی دردست....رادیده ایم که چگونه وباچه آوای حزینی ازمابه مهربانی دلجویی می کرد! این خاطرات درنهانگاهِ همه ی ماهست وما به این دلیل است که هرجانشانه ای ازآن روز ازل مشاهده می کنیم ( زلف پریشان،جام شراب وآوای موسیقی می بینیم ومی شنویم) بی تابی می کنیم ووسوسه ای به جانمان می افتد وتوبه هایمان را می شکنیم. چون آن اتّفاق بزرگ برای ما بسیارشیرین وهیجان انگیزبوده،دلمان می خواهد دوباره تکرارگرددیا شرایطی رقم بخورد که حداقل درضمیرمان توانسته باشیم دست به بازسازی ِ دوباره ی آن اتّفاق بزنیم. 
البته منظور حافظ ازشکنندگی ِتوبه ها ،  توبه های هستند که دراثرتلیقناتِ توبه فرمایان( زاهد وواعظِ ریاکار ) تکوین یافته اند! آنها که خودتوبه کمترکرده ودرخلوت که می روند آن کاردیگرمی کنند! آنها آنقدر مردم را ازخشم وغضب خداوند وآتش دوزخ ترسانیده ورُعب ووحشت دردلشان انداخته اند که مردم ازترس دست به توبه زده و پرهیزگاری پیشه کرده اند. امّا به محض مشاهده ی زلفِ گره گیر وخنده ی جام شراب،  پاهایشان لرزیده ،سُست  شد ه وتوبه هایشان را شکسته اند. توبه هایی که ازروی عشق ودلداگی نباشد روشن است که اززیربنا سُست وشکننده بوده وبه یک وسوسه می شکند.
توبه کردم که نبوسم لب ساقیّ و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم!
حافظ ازمانی که در ِ معنی به رویش گشوده شد ونسبت به مهربانی ولطفِ معبود،معرفتی  پیدا کرد وبه ویژه آنکه دانست که توبه فرمایانِ تزویرکار خودشان توبه نمی کنند ازآن پس دیگر توبه نکرد.
من ترک عشق وشاهد وساغرنمی کنم
صدبارتوبه کردم ودیگرنمی کنم 
واگرتوبه ای کرده، ازدست زاهد بوده نه توبه ی ترکِ شراب وساغر:
ازدست زاهد کردیم توبه
وزفعل عابد استغفراللّه

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۶
  • ۳۳۷ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی