حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

هزار شکرکه دیدم بکام خویشت باز

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۶ ب.ظ




هزار شکرکه دیدم بکام خویشت باز 

زروی صدق وصفاگشته بادلم دمساز 


    متاسّفانه ازآنجاکه حافظ خودنخواسته یا نتوانسته، یافرصت نیافته،شخصاً عزلیّاتِ خودرا جمع آوری وبازنگری کرده وبه دستِ خطّاطان بسپارد اشتباهاتِ زیادی درترتیبِ ابیات وحتّا جایگزینی کلمات وواژه های دیگر رُخ داده و ابهامات زیادی فراهم شده است.
 تداخلِ ابیاتِ این غزل باغزل: "منم که دیده به دیداردوست کردم باز" که اخیراً مورد تشریح قرار گرفت یکی ازصدها ابهاماتیست که دردیوان خواجه وجود دارد وماناچاریم به همین روال با قبول این وضعیّت به پیش رویم. قطعاً اگرخواجه فرصت می یافت ودیوان گرانقدرش رابازخوانی و به اصطلاح پرداختِ نهایی می فرمود درحال حاضر بایک دیوان بسیارنغزتر، ارزشمندتر وخیال انگیزتری روبرو بودیم. گرچه همین دیوان نیز باوجود این همه ابهام وخطای خطّاطان وروشن نبودنِ شانِ غزلهاوغیره هنوز که هنوزاست براوج قلّه ی غزل جای گرفته وفاصله اش راازدیگردیوان های شاعران طول وعرض تاریخ ادبیّات،اززمین تاآسمان کرده است.......

مخاطبِ این غزل معلوم نیست چراکه اسمی ازمخاطب بُرده نشده است. امّا باتوجّه به واژه ی "خویش" که ضمیرمشترک است مخاطب می تواند هم خود شاعربوده باشد هم کسی دیگر. لیکن چون درمصرع   دوّم ازاینکه مخاطب بادلِ شاعرهمزبانی وهمنوایی کرده، بنابراین احتمالاً مخاطب شخصی دیگروبه گمان قوی  "شاه شجاع" است که باحافظ رابطه ی صمیمی عاطفی داشته وروابطشان ازفرازونشیبی نیز برخوردار بوده است. یعنی بعضی اوقات بسیارگرم ودربعضی مقاطع بسیارسرد!
معنی بیت:
هزارشکروسپاس که دوباره تورا کامیاب می بینم(شایداشاره به بازگشتِ مجدّد شاه شجاع به شیرازوتکیه برمسندِ حکومت باشد) می بینم که ازروی صداقت وصفا وصمیمیّت بادلم همدم ودَمسازشده ای.... احتمالاً روابط بین شاعر ومخاطب تیره شده وبه سردی گرائیده بوده که شاعر ازدمسازشدن مجدّد او بادلش خرسندشده است.
شکرخداکه ازمدد بخت کارساز
برحسب آرزوست همه کار وباردوست


روندگـانِ طـریـقــت رهِ بـلا سـپـرند 

رفـیق عشق چه غم داردازنشیب وفراز 

سالکانِ ورهروان ِ طریق ِ عشق راهِ پُرخطری راپیش گرفته اند وهیچ اندیشه ای ازپستی وبلندی وناهمواریهای آن ندارند وفقط به سرمنزل مقصود می اندیشند. دراین مسیر ناخوشی ونشیب و وناشادی؟ نمی تواند مانعی برسرروندگانِ راه ایجاد کند وآنهارا ازادامه ی راه متوّقف سازد. شاعر دراینجابه پایبندماندنِ خودش به عشق مخاطب، درطول مدّتِ تیرگی روابط اشاره دارد وخودرا رفیق عشق معرّفی می کند که ناهمواریهای راه تغییری دررفتاراو ایجادنکرده است.
دورازرخ تو دم به دم ازگوشه ی چشمم
سیلاب سرشک آمد وطوفان بلارفت


غـم حبیب نـهان به ز گفت وگوی رقیب
 
که نیست سینـه‌ی اربـاب کینه محرم راز 


غم ِ دوست بانامَحرم گفتن شایسته نیست. همان بهترکه غم واندوهِ یار رادردل نهان سازی وراز اورابارقیبان ونامحرمان بازگونکنی که سینه ی آنها پرازکینه وحسد است وسزاوارنیست که چنین اسرارمقدّسی درآنها جای گیرد. دراین بیت نیز به مخاطب خاطرنشان می سازد که من درغیابِ تو اسرارتورا به دشمنان وکینه توزان بازگونکردم چون آنهاسزاوار شنیدن حدیثِ عشق من وتونبودند.
حدیث دوست نگوییم جزبه حضرت دوست
که آشناسخن آشنا نگهدارد


اگرچه حُسن تو از عشقِ غیر مُستغنی‌ست
 
مـن آن نـیم کـه ازیـن عـشقبازی آیم باز 


مستغنی: بی نیاز
بااینکه زیبائیها ومحاسن توآنقدربسیار وزیاداست که به ابرازعشق کسی چون من نیازندارد، ولی من کسی نیستم که ازاین عشقبازی پاپَس بکشم. این من هستم که به این عشق نیازدارم وهمیشه عشق تورابردل خواهم داشت. 
اگرچه دوست به مویی نمی خردمارا
به عالمی نفروشیم مویی ازسردوست


چه گویمت کـه ز سوز درون چـه می‌بـیـنم؟!
 
ز اشک پرس حکـایت که مـن نـیـم غمّــاز 


غمّاز: افشاگر وپرده در
ازسوز وگدازی که برسرآتش این عشق می کشم چه بگویم؟ من افشای رازنمی کنم وراز نگهدارهستم لیکن حال وروزم را ازاشک چشمانم بپرس وازمیزان اشک هایی که می بارم قیاس کن که چها می کشم وچها می بینم من دراین باره چیزی نمی گویم.
دردِ عشق اَرچه دل ازخلق نهان می داری
حافظ این دیده ی گریان توبی چیزی نیست


چه فتنه بودکه مشّاطه‌ی قضاانگیخت ؟! 

که کردنرگس مستش سیه به سُرمه‌ی ناز 


مشّاطه: آرایشگر
سُرمه ی ناز: ناز وعشوه ی چشم ،همانندسرمه به چشمانش کشیده شده وزیبایی وگیراییش رادوچندان کرده است. امّا نازچشم فقط زیبایی وگیرایی نیافریده است بلکه ناز ازسربی نیازیست وهمین سُرمه ی نازچشمی که آرایشگرتقدیر برچشمان اوکشیده، باعث شده اوازسربی نیازی به عاشقانش توجّهی نکند. ازهمین روحافظ آرایشگرفلک رافتنه گر می نامد. اگرچنین نمی کرد شاید معشوق به عاشقانش توجّهی می نمود.
نرگس: استعاره ازچشم است.

آرایشگر چرخ یا قضاوقدر چه فتنه ای درسرداشت که معشوق را اینچنین دلستاننده ودلرُبا آرایش کرد؟ آیامستی چشمانش برای ربودنِ دل عشّاق کافی نبود که چشمان مستش را به سُرمه ی نازنیززینت بخشید وما عاشقان را به رنج واندوهش مبتلاساخت؟.
چشم مخمورتوداردزدلم میل کباب
ترک مست است مگرمیل کبابی دارد؟


بدین سپاس که مجلس مُنوّر‌ست بدوست 

گرت چو شمع جفایی رسـد بسوز و بساز 


شاعر دلِ خودش را دلداری داده وخطاب به دل خودش می فرماید:
به میمنتِ اینکه دوست درمجلس حضوردارد ومجلس به نور ماهِ رُخسارش نورانی ودرخشان شده است، اگرهم برتو ستمی رفته، ونامهربانی دیده ای،همچون شمع بی سروصدا وبی هیاهو بسوز وبساز وبدین شکرانه که درجواردوست هستی دَم برنیاور وزبان به گله وشکایت بازمکن.
 عشقبازی راتحمّل باید ای دل پایدار
گرمَلالی بودبودوگرخطایی رفت رفت


غَرَض کرشمه‌ی حُسن‌ست وَرنه حاجت نیست 

جـمـال دولـت مـحـمـود را بـه زلـف ایـاز 


هدف جلوه گری وتجلّی ِ فروغ زیبایی هاست که درخفا نماند ورقم خورده باشد وگرنه سلطان محمود غزنوی که عاشق غلام خویش (ایاز) شد مگرازشکوه وجلال کم وکسری داشت؟ آنقدر جلال وعظمت داشت که هیچوقت هیچ نیازی به زلفِ ایازپیدا نمی کرد. این بازیهای عشق است که صورت می پذیرد وانسانها رابه یکدیگرشیفته وشیدا می سازد تا عشق به منصّه ی حضوربرسد وفضارابرآدمیان تلطیف وبا نشاط سازد. 
حافظ دراینجا می خواهدبگوید که عشق من به توازروی حاجتمندی دنیوی نیست بلکه حُسن جمال تو جلوه ای کرده وبردل من نشسته است هیچ قصد وغرض دیگری درکارنیست.
 حافظ باهنرمندی این چنین سخن رابه پیش برده و مطلب رابه گونه ای به شاه شجاع می رساند که توهم باآن شکوه وجلالی که داری به من نیازی نداری، اگریک علاقمندی بین ما ایجادشده نتیجه ی تاثیراتِ محبّت و کرشمه ی حُسن است تا لطایفِ عشقی برجسته شود وگرنه توسلطانی تمام عیارهستی وهیچ نیازی  به من نداری.

غــزل‌ســرایـی نـاهــیـد صـرفـه‌ای نـبرد 

درآن مَـقـــام کـــه حــافـظ بر آورد آواز


"صرفه ای نَبرد": امتیازی کسب نمی کند
مثل همیشه حافظ دربیتِ پایانی ازقدرتِ نبوغ وطبع شعری خویش تقدیربعمل آورده است.
گفتیم که "ناهید" به چنگ زن فلک وآوازه خوانِ آسمان مشهوراست. حافظ دراینجا اورا به چشم غزلسرا وغزلخوان دیده است غزلخوانی که درمقام رقابت با غزلخوانی ِحافظ چیزی برای گفتن ندارد.
می فرماید:
غزلسرایی حافظ تا آن حد جاذبه وکشش دارد که غزلسرایی ناهید راتحت الشعاع قرارمی دهد. ناهید درمقایسه باغزلخوانی حافظ امتیازی بدست نمی آورد. چراکه حافظ هم غزل های ناب ونغزی سروده، هم صدای جادویی دارد بنابراین ناهید عددی نیست که باحافظ به رقابت پردازد.
غزل گفتیّ ودُرسُفتی بیا وخوش بخوان حافظ
که برنظم توافشاندفلک عقدثریّا را

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۲
  • ۲۶۱ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی