راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ب.ظ
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که بااورَطل گران توان زد
راه: نام دستگاه موسیقی مثل راهِ عراق
برسازآن: مطابق نوا ومتناسب باآهنگ آن،
رطل گران: پیاله ی بزرگ ،پیمانه ی سنگین
معنی بیت: ای نوازنده وای مطرب مجلس، دردستگاهی بنواز که بتوان آهی ازدل کشید ودرغم واندوه فرورفت.( البته که منظورحافظ غم واندوهِ روزگارنیست اودلی عاشق پیشه داردو می خواهد درغم عشق فرورود) ای مطرب وای آوازه خوان ، تونیزشعری به آوازبخوان که بتوانیم برانگیخته شویم وتوانسته باشیم پیاله های سنگین شراب بنوشیم.
مطربا پرده بگردان وبزن "راه" عراق
که بدین راه بشدیار وز ما یاد نکرد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی برآسمان توان زد
معنی بیت: اگراین توفیق نصیب عاشقی گردد که بتواندبرخاکِ آستانه ی سرمنزل معشوق سرتسلیم بنهد اوبراستی که ازسرفرازان است وحق دارد که فریاد سربلندی ازشوق وشَعف برآسمان بزند.
ازآن زمان که براین آستان نهادم روی
فرازمسندخورشیدتکیه گاه من است
قدِّ خمیده ی ما سَهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیرازاین کمان توان زد
سهل: ساده وبی ارزش
"دشمنان" دراینجا همان دشمنان عشق هستند همانها که حقیقت عشق راانکارمی کنند وآن راچیزی جزهوس نمی پندارند.
معنی بیت: قامت ما(عاشقان) گرچه ازاندوه وغم ِعشق همچون کمانی خمیده وبه نظرساده وبی ارزش جلوه می کند امّااین ظاهرقضیّه هست درحقیقت قامت خمیده ی عاشق ،کمانیست که می توان به وسیله ی آن تیربرچشم کسانی که عشق رابرنمی تابند وآن راچیزی جزهوسرانی نمی دانند زد.
احتمالاً مخاطب این غزل شاه شجاع خوش قد وقامت،انیس ومونس حافظ است که بنابه حسادت وکینه ورزیِ اطرافیان شاه،رابطه ی این دو هم پیاله،روبه تیرگی گذاشته است. اگراین حدس درست بوده باشد حافظ دراین بیت به اوکنایه می زند ومی فرماید: خمیدگی قامت من وپیرشدنم برای توچیزی بی ارزش است امّاازاین نکته غافل هستی که من دارای دانش و تجربه های ارزشمندی هستم وتومی توانی ازاین تجربه ها استفاده کنی. پس قامت خمیده ی مرا کمانی کن و برچشم دشمنانت تیرهای کاری بنشان.
نصیحت گوش کن جانا که ازجان دوست تردارند
جوانان سعادتمندپند پیردانارا
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام می مُغانه هم با مُغان توان زد
خانقه: خانقاه، مکان عبادت وپرهیزگاری صوفیان
جام می مغانه: جامی منتسب به مغان، جامی که از شرابی که به روش زردتشتیان تهیّه شده پرشده باشد. حافظ دربسیاری ازغزلها احترام وارادت خودرا به زردتشت وبه ویژه شراب زردشتیان ابرازنموده وبه نیکی یادکرده است.
"مغان" دردهخدا می خوانیم: مغان در اصل قبیله ای از ملت بود که مقام رحمانیت منحصرا به آنها بستگی داشت. آنگاه که آیین زرتشت در غرب غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد، مغان پندارهای جدید دیانت شدند. در کتاب اوستا نام طبقه روحانی به همان نام قدیمی که دیده اید، می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولا این تایفه رامغان خوانده می شوند.
"بسیاری بااستناد به ابیاتی ازاین دست که دردیوان حافظ بسیارنیزبه چشم می خورد براین عقیده هستندکه حافظ دراواخرعمر، به مذهب نیاکانمان "زرتشت" گرایش پیداکرده بود". گرچه ارادت حافظ به افکار مترقیّانه ی زرتشت قابل انکار نیست لیکن باجرات می توان ادّعانمود که حافظ نه تنها به مذهب زرتشت بلکه به هیچ مذهب خاصی تعلّق خاطرنداشته است. بنظر چنین می رسد که اوبه نوعی آزاداندیشی رسیده واز تعلّقات دُنیی ودینی رهاشده بود. افکاروباورهای اوفراقومی، فرامذهبی، وجهانشمول هستند واگر بخواهیم نام مَسلک و مذهبِ اوگمانه زنی کنیم قطعاً هیچ مذهبی جزمذهب محبّت ومهرورزی وعشق برمحور انسانیّت، به یقین نزدیکتر نخواهدبود.
معنی بیت: اسرارعشقبازی اعمال ورفتاریست روحانی ،پاک که ازدل برمی خیزد درخانقاههاکه به ریاکاری وتزویرآلوده اند عشقبازی میسّرنمی گردد. جام شراب نابی که به روش نیاکانمان (زرتشتیان)تهیّه شده باشدرا درخانقاه نمی توان نوشید این شراب پاک رابایستی با کسانی نوشید که دارای پندار وکردارپاک ونهادی پاک هستند.
نازنینی چوتوپاکیزه دل وپاک نهاد
بهترآنست که بامردم بد ننشینی
درویش را نباشد برگِ سرای سلطان
ماییم وکهنه دَلقی کآتش درآن توان زد
برگ: وسیله و اسباب، سازوبرگ
دَلق : جامه ی درویشی، خرقه ی پشمینه
اگرحدسمان مبنی براینکه مخاطب این غزل شاه شجاع است درست بوده باشد این بیت نیزکنایه ای مستقیم به بی توجّهی های شاه شجاع است.
معنی بیت: ما درویشی تهیدیست هستیم وجزخرقه ی پشمینه ای دراختیارنداریم این خرقه هم متناسب باشکوه وتجملّات دربارپادشاهی نیست خرقه ای بی آرزش وبی مقداراست که به درد آتش زدن می خورد. (اگرسلطان نسبت به مابی توجّهی می کند حق دارد اوشاه است وماگدا)
ای شاه حُسن چشم به حال گدافکن
کاین گوش بس حکایت شاه وگداشنید
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داوِ اوّل بر نقدِ جان توان زد
"اهل نظر" ازدیدگاه حافظ همان نظربازانی هستند که با نظرکردن درزیبائیها، به منبع مطلق زیبایی رهنمون می گردند وازعشقهای مجازی وزمینی به عشق حقیقی وآسمانی هدایت می شوند.
داو: نوبت بازی مثل نرد وشطرنج. دراینجا بازی بازی عشق است. حافظ قصد دارد درهمان اولین نوبت وفرصتی که دست می دهد باارزش ترین سرمایه ی خودرا،نه تنها با هیچ تردیدی ، بلکه بااشتیاق تمام به میان نهدوتقدیم حریف(یار)کند وبه اوببازد.
معنی بیت: نظربازان مصلحت اندیشی نمی کنند وبایک نظرازنعمتهای دوجهان به راحتی می گذرند وتقدیم معشوق می کنند آری بازی عشق اینچنین است ودرهمان فرصت ونوبت اوّل که دست می دهد نقدینگی جان را به میان می کشند وبه حریف می بازند.
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
گر دولتِ وصالت خواهددری گشودن
سرها بدین تخیّل بر آستان توان زد
دولت وصال: نعمتِ به تورسیدن
معنی بیت:اگردرهای وصال رانمی بستی واگر امکان رسیدن به تو وبرخورداری ازاین نعمت برای عاشقانت فراهم بود وچراغ سبزی به روی آنها سوسومی زد بی تردید اوضاع واحوال شور وحال دیگری داشت.. رویاپردازی های خیال انگیزتری صورت می گرفت وسرهای زیادی به درآرزوی رسیدن به وصال تو، مشتاقانه به آستانه ی درگاه توسائیده می شدند.
برآستان تومشکل توان رسیدآری
عروج برفلک سروری به دشواریست
عشق وشباب ورندی مجموعه ی مراداست
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شباب: جوانی
"رندی" درنظرگاه حافظ معنای گسترده وژرفی دارد ازجمله :زیرکی و زرنگی، چست وچالاکی، رهایی ازقید وبند دُنیی ودینی، آزادگی و وارستگی و....
گوی: توپ چوگان بازی، گوی زدن، بازی کردن دراینجا به معنی انجام دادن
معنی بیت: عشق و شورجوانی ورندی، سه عنصرتوفیق وسعادت هستند که اگردرکسی جمع گردند آنکس صاحب معرفت وآگاهی شده وبیان وقلم اوقدرت فوق العاده ای پیدا می کندومی تواند سری درمیان سخنوران برآورده و دراین عرصه مدّعی باشد.
البته حافظ دراینجا رندانه ازشخصیّت خودحرف می زند وبه مخاطب خویش این نکته را می رساند که اگرمن اینچنین می توانم نکات نغز وپُرمایه را باایهام وکنایه بازبانی شیرین وشیوا بیان کنم درسایه ی عشق وشورجوانی ونگاهِ رندانه ایست که نسبت به پیرامون خویش دارم.
مدّعی گولُغز ونکته به حافظ مفروش
کِلکِ ما نیزبیانیّ وزبانی دارد
شدرهزن سلامت زلف تووین عجب نیست
گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
"سلامتی" دراینجا به معنای تندرستی،رفاه و آرامش، زهدوتقوا وعقل مصلحت اندیش راشامل می گردد. یعنی جادو وجاذبه ی زلف معشوق همه ی اینها رازایل کرده وعاشق رادچاربیماری وبیقراری وشیدایی می کند.
معنی بیت: گیسوان توچون راهزنان، سلامتی، عقل، وزهد وتقوا وآرامش راغارت کرده وبرباد می دهد واین نکته چیزشگفت آوری نیست اگرتو بااین جاذبه وجادویی که درحلقه حلقه های زلف داری راه زن باشی دریک حرکت صدهاکاروان رامی توان اسیرکرد وبه یغمابرد.
حلقه ی زلفش تماشاخانه ی بادصباست
جان صدصاحبدل آنجا بسته ی یک موببین
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
شید: ریا،تزویر،سالوس
زرق :دروغ ،مکر، ریا،نفاق
معنی بیت: ای حافظ تورابه حقیقت وحرمت قرآن ازپرهیزگاریهای ریاکارانه ومکر وفریبِ خود ودیگران دست برداروبی ریا باش باشدکه با این کاربتوانی دراین جهان آسوده وبی ریا به عیش وعشرت بپردازی.
بشارت بَر به کوی می فروشان
که حافظ توبه اززهدِ ریا کرد.
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۳۶۵ نمایش