توراکه هرچه مُراداست درجهان داری
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۵۷ ب.ظ
توراکه هرچه مُراداست درجهان داری
چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری
مُراد: آرزو و خواسته، کام،
معنی بیت: ای حبیب، توکه خود کامیاب هستی وبه خواسته های خویش رسیده ای ازحس وحال ضعیفان وناتوانان فارغی وذرّه ای غم آنهارا نمی خوری.
خفته برسنجاب شاهی نازنینی راچه غم؟
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب؟
بخواه جان ودل از بنده وروان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری
بنده: غلام،خدمتگزار، من
روان: در مصراع اوّل به معنای روح وجان و در مصراع دوّم به معنای جاری
بستان: بگیر
"آزادگان روان داری" تاکیدیست براینکه برجان ودل بندگان خویش حاکمیّت داری حاکمیّت توچنان دامنه داراست که آزادگان(غیربندگان) رانیزشامل می گردد.
معنی بیت: جسم وجان مراطلب وکن وزندگانیم رابه یک اشاره ازمن بگیر که فرمان تونه تنها بربندگان ووابستگان، بلکه برآزدگان ووارستگان نیز جاریست.
زپرده کاش برون آمدی چوقطره ی اشک
که بردودیده ی ما حُکم اوروان بودی
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت
میان مجمع خوبان کنی میانداری
میان: کمر
میان داری: هدایت کننده ی جمعی، مباشر ومسئول یک گروه، درفرهنگ زورخانه استادی که دیگر ورزشکاران با اشارات او و همراه او حرکات ورزشی آغاز و بدان عمل کنند.
معنی بیت: ای محبوب توخودهیچ میان(کمر) نداری امّاشگفتاکه درغایت خوبی وزیبایی هستی و خوبان به گرداگرد تو جمع شدندوتوآنها راهدایتگری ورهبری می کنی!
موی است آن میان وندانم که این چه موست
هیچ است آن دهان ونبینم ازآن نشان!
بیاض روی تورانیست نقش درخورازآنک
سوادی از خط مِشکین بر ارغوان داری
بیاض: نوعی دفتر بزرگ که از عرض بازشود،دفتر شعر؛ جُنگ، تاب دعا، مقابلِ سواد نوشته ی پاکنویسشده. دراینجا سفیدی رخسار
بیاض روی تو: صورت یار به صفحه ی سپید کاغذ تشبیه شده است.
نقش: تصویر، تصویرکردن
نقش درخور: طرحی شایسته و سزاوار.
ازآنک: ازآنکه، برای اینکه
سواد: توانایی خواندن و نوشتن، مجموعه ی آگاهیها از چیزی؛ معلومات، رونوشت؛ سیاهی شهر از دور،سیاهی
خط مشکین: خط سیاه، کنایه از موهای لطیفی که درایّام بلوغ برگِرداگردصورت روید، محاسن سیاه.
ارغوان: گل ارغوان، کنایه ازصورت ارغوانی رنگِ یار است.
معنی بیت: برای سپیدی رخسارتونمی توان نقش شایسته ای تصویرسازی کرد برای آنکه صفحه ی ارغوانی رنگ صورتت را باموی سیاه پوشانده ای . توده ای سیاهی (بمانندِ سیاهی شهرازدور) رخسار سپیدت رافراگرفته است.
سواد زلف سیاهِ توجاعل الظّلمات
بیاض روی چوماه توفالق الاصباح
بنوش می که سبکروحی و لطیف مُدام
علی الخصوص درآن دَم که سرگران داری
سبک روح: دارای روحی لطیف وظریف
سرگِران:سر که به سببِ مستی سنگین می گردد، بی توجّهی وسرسنگینی
معنی بیت: توهمیشه حتّا زمانی که با ما سرسنگین هستی وزمانی که از مستی سرسنگین می شوی دارای روحی لطیف وظریف هستی نگرانی وجودندارد پس باده بنوش.
بنوش جام صبوحی به ناله ی دف وچنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه ی نی وعود
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما
مکن هر آن چه توانی که جای آن داری
عتاب:سرزنش وملامت ازروی خشم
جور: جفا، نامهربانی
جای داشتن: شایسته بودن
جای آن داری: شایستگی آن را داری،آنچه که حق توست.
بعضی ازشارحان به جای "مکن" درمصرع دوم "بکن" راجایگزین کرده اند که بنظرحافظانه نیست وهمان "مکن" درست است. حافظ در اینجا ازمحبوب درخواست داردکه هرآنچه را که حق توست انجام نده به ما ترحّم کن.
معنی بیت: ازاین بیشتربرما خشم مگیر وباما نامهربانی مکن ای محبوب درست است که تو حق داری هرکاری باما بکنی امّا رحم کن وهرآنچه که می توانی وحق توست را باماانجام مده.
زنهارتاتوانی اهل نظرمیاموز
دنیاوفاندارد ای نورهردودیده
به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست
به قصد جان من خسته در کمان داری
تیر جفا: جفا به تیر تشبیه شده، (اشارات خشم آلودِ چشم وابرو)
در کمان داری: در کمانِ ابروانت آماده برای پرتاب داری.
معنی بیت: اگرصدها هزارتیر نامهربانی وجفا دراختیار داشته باشی نیک می دانم که همه ی آنها رابسوی جانِ من ناتوان رها خواهی کرد. (کمان ابروانت همیشه درحالت کشیده وآماده ی تیراندازی بسوی من خسته وناتوانست.
خمی که ابروی شوخ تودرکمان انداخت
به قصدجان من زارناتوان انداخت
بکِش جفای رقیبان مُدام و جور حسود
که سَهل باشد اگر یار مهربان داری
رقیبان: نگاهبانان
سهل: آسان وراحت
معنی بیت: ای آنکه یارمهربان داری پیوسته وبی هیچ شِکوه ای جفای نگاهبانان یاروجور حسودان راتحمّل کن که تحمّل این ناملایمات با داشتن یارمهربان بسیارراحت وآسان است.
عتاب یارپریچهره عاشقانه بکِش
که یک کرشمه تلافیّ صدجفابکند
به وصل دوست گرت دست میدهد یک دم
برو که هر چه مراد است در جهان داری
دست می دهد: میسّرمی گردد
معنی بیت: اگر یک لحظه هم وصال دوست برایت میسّرگردید برو که توکامیاب هستی وهر آنچه که درجهان مُراد وکامرانی محسوب گردد تو داری.
ای حافظ اَرمرادمبسّرشدی مدام
جمشیدنیزدورنماندی زتخت خویش
چوگل به دامن از این باغ میبری حافظ
چه غم زناله وفریاد باغبان داری
این بیت درحقیقت خطاب به معشوق است وباغبان کنایه ازخودِ شاعر . گل نیزکنایه ازشعر وغزل است وباغ عرصه ی عشقبازی وسرایش نغمه.
حافظ درسوزوگدازعشق یار شعروترانه (گل)می سراید ومی سوزد ومی سازد ویارنیزبدون توجّه به حسّ وحال باغبان(حافظ) دامن دامن گلهای زیبا ومعطّرمی چیند وباخودمی برد.
معنی بیت: ای حافظ (محبوب) وقتی که دامن دامن گل ازاین باغ می بری چه غم ازآه وناله ی باغبان داری که چگونه وباچه رنج وزحمتی این گلهارا پرورده است؟!
بیا که بلبل مطبوع خاطرحافظ
به بوی گلبن وصل تو می سرایدبازد
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۱۵۱ نمایش