


- ۰ نظر
- ۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۲
- ۳۴۴ نمایش








گـُلبـُن عیش مـیدمدساقی گـُلعـُذار کو ؟
بـاد بـهـار میوزد بـادهی خوشگوار کـو ؟
گلـبـُن : درخت وبوته ی گل، بیخ
گلبُن عیش میدمد" : موسم بهار میرسد ،گلِ عیش و عشرت ش
"گلعِذار یاگلعذار" :
کسی که چهره ای به لطافت و زیبایی گل دارد.
چهرهی ساقی ازانعکاس سرخی شراب یا از شدت سرمستی همچون گل سرخ شکفته شده است. ....










کِیام : چه وقت مرا
معنی بیت :
از معشوق پرسیدم پس چه وقت ازآن دهانِ گُهربارت سخنان ِ لطف آمیزو مِهرانگیز خواهم شنید؟ کی لَبت بوسه ی وصال خواهد بخشیدومرا کامروا خواهدکرد؟ کی نفس ِجانبخش تو با نفس ِنیمه جان ِمن درهم خواهندآمیخت؟
با توجّه به اینکه خواسته و آرزویِ عاشق بسیار فراتر ازانتظاراست یارحافظ که رندانه ترازخودحافظ هست در پاسخ به طنزمی گوید:
به روی ِ چشم! به زودی هر آن چه که آرزوی توست برآورده خواهد شد ! دهان ولبم همان کار راانجام خواهند دادکه طلب میکنی ودرآرزوی آن هستی!. باش تاصبح ِ دولتت بدَمَد.
ز دست ِ جور توگفتم زشهرخواهم رفت
به خنده گفت که حافظ بروکه پای توبست!





گوهر : جوهر، سنگِ باارزش و قیمتی ، استعاره از ذاتِ عشق منظور از "مخزنِ اسرار" دل است که محلِ تجلّیِ محبّت است. خزینه یِ رازها وسینه یِ عاشق که صندوقچه یِ اسرارِ است.........
حـُقّه ی مِهر : صندوقچه یِ محبّت ،صندوقچهای که جواهراتِ ارزشمند در آن گذارند. ( استعاره از دل)
مُهر : علامت،نشانه ، کد و رمز
معنی بیت:
متاعی که درصندقچه یِ سینه وجعبه یِ دلِ من هست ومن درحالِ مراقبت ومواظبت ازآن هستم همان متاعِ ارزشمندیست (عشق ومحبّت)که خداونددرروزِ ازل به امانت گذاشته است. من چیزی ازآن کم نکرده ام، درحالی که بسیاری ازآدمیان این متاعِ باارزش رادور انداخته ودرصندوقچه یِ دل متاعِ دیگری مانند: زروسیم ومال ومنال ومیزومقام انباشته اند.






لعل: جواهر،سنگی قیمتی سرخ رنگ که دارای خواص گوناگون نیزهست.
لَعل سیراب: سنگی قیمتی که سرخی آن درحدّ اعلا وکمال بوده باشد.لب یارازلحاظ سرخی به چینین جواهری تشبیه شده است.
سیراب به خون :ایهام دارد هم به معنای سیرشده ازخون عاشقان وهم به معنای سرخی درحدکمال است .درعین حالی که ازخون عاشقان سیراب هست تشنه به خون نیز هست!
معنی بیت: لب ِ یار من همانندِ لعلی که درسرخی به کمال است، درعین حالی که ازخون عاشقان سیراب شده همچنان تشنه ی خون عاشقان است!. من ِعاشق نیز به همان اندازه که اوتشنه ی خون است به دادن خون مشتاقم. هرروزفقط برای دیدن او جان دادن کارمن است.
خونم بخور که هیچ مَلِک باچنان جمال
ازدل نیایدش که نویسد گناهِ تو

مابی غَمانِ مست دل ازدست دادهایم
هـمراز عـشق وهمنفـس جام بادهایم
بی غمان: رندان، درویشان وکسانی هستندکه غم دنیا ندارند. دراینجا "غم" غم فراق وعشق نیست غم دنیاواندوه فرازوفرودزندگانیست.
"دل از دست داد ه ایم" یعنی : عاشقانیم واصلا وابدا به دنیا ومسایل مادّی توّجهی نداریم، مامست ومَدهوش ِ عشقیم وازپیرامون ِ خویش بی خبرهستیم.......


مـا درس سـحـر درره مـیـخانه نهادیم
مـحـصـول دعـا در ره جـانـانه نهادیم
این غزل زیبا ونغزو خوش آهنگ نیز همانندِ اغلبِ غزلیّاتِ حافظ، درراستای تبیین ِ جهان بینی ومعرّفی ِمَسلکِ رندی درمقابله با تفکّراتِ زاهدانه ومتحجّرانه سروده شده است.
برای درک بیشتروعمیق ترمفهوم این غزل باید درنظرداشت که حافظ درآغازجستجوی حقیقت؛ مدتی به همراه متشرّعین وجویندگانِ علم ِ شریعت به تحقیق وکسب دانش متون فقهی ودینی پرداخته وخیلی زود بارسیدن به معرفتی والاتر؛ راه خودرااز آنهاجدانموده وآزاداندیشی پیشه کرد.ابتدا ازبنداعتقادات وباورهای دینی خودرارهاکردتافضایی بازبرای رشدونمو بازکرده باشد. کنارگذاشتن اعتقادات نه برای آنکه باطل هستند بلکه ازآن جهت کاری هوشمندانه هست که اعتقاد وتعصّب به هرچیزی مانع ازپذیریش نظرات متضادومتفاوت می شود وشخص ازارتقای هوشیاری وهوشمندی بازمی ماند.بنابراین اغلب روشن ضمیران برای رسیدن به مراتب بالای آگاهی وبیداری ابتدا باورهای خویش راازبین می برند تاتوانسته باشندنظریات تازه ومتضادراپذیراباشند.








