حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است



 


مَجمع خوبی ولطف‌ست عذارچو مَهش 

لیکنش مهر ووفا نیست خدایـا بدهش 


مَجمع :مجموعه،مَحلّ جمع شدن
لطف : لطافت ، ظرافت و زیبایی
عـِذار : چهره
معنی بیت : رخسارهمچون ماهِ محبوبِ من، مجموعه ای یابه قول امروزی ها پکیج ِ همه‌ی  زیبایی ها و لطافت هایست که یک دلبرمی تواند داشته باشد.....
  • رضا ساقی





مَخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

پرکن قدح که بی می مجلس ندارد آبی


مخمور: خمارآلوده. 
جام عشق: جام شرابی که درعالم عشقبازی سرکشیده شود. کنایه ازمحبّت ودلدادگی؛ چیزی سرمست کننده که ازعاشق ومعشوق به همدیگر انتقال پیدا می کند وهردورا مسرور ومحظوظ می سازد. 
"مجلس ندارد آبی" ایهام دارد: ۱-مجلس آب (شراب) ندارد.۲- مجلس رونق وصفایی ندارد. 
معنی بیت: ای ساقی شراب بیاور خمارآلود جامی هستیم که ازروی عشق ودلدادگی سرکشیده شود تشنه ی معاشقه؛ محبّت ورزی وبوس وکنارهستم بیا که مجلس هیچ صفایی ندارد شراب بیاورتاصفایی بکنیم وازشدّت تشنگی فروبکاهیم.
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت

  • رضا ساقی


مزرع سبـز  فـلک دیـدم و داسِ مَهِ نو

یادم ازکِشته یِ خویش آمدوهنگام درو


باید دانست که درقدیم رنگ ِآبی راسبز می گفتند. هنوز هم دربسیاری ازمناطق آبی وسبز را جابجا می گویند. امّا صرفنظر از اینکه درقدیم به آسمان آبی سبز می گفتند، 

حضرت حافظ ازسبز گفتن ِ آسمان منظور خاصّی داشته وآن اینکه: شاعرخوش ذوق ِ ما دراین غزل، آسمان را کشتزاری سرسبز تصوّرکرده وبانگاهِ لطیف وخیال انگیز خویش، ماه را چونان داسی دیده است تا یک نتیجه ی عبرت انگیز درو کند،شاعرتوانمندی که باهنرنمایی های خیره کننده، وبا خلّاقیّت های بی مانندش مضامین بِکر واندیشه زا می آفریند........
  • رضا ساقی


 


مـَزن  بردل ز نـوکِ غمزه تـیـرم 

که پـیـش چشم بـیمارت بمیرم 

غمزه : ناز و عشوه وحرکاتِ دلستاننده ای که ازجانبِ دلبر برمی خیزد و جان ودل ِ عاشق  را ریش  و مجروح  می سازد.
چشم بیمار:چشم مست، خـُمـار ، چشمی که ازمستی یا عشوه نیمه‌بـازباشد......
  • رضا ساقی

 


مـژده‌ی وصل توکو کز سرجان برخیزم 

طـایر قـُدسـم و از دام جهان برخیزم


این غزل نابِ عرفانی بر روی  سنگ مزار سرحلقه ی  رندان جهان حضرت حافظ حک شده است.
"مـژده" : نـویــد ، بشـارت ، خبر خوش   
"وصـل" : کامیابی عاشق ومعشوق، رسیدن عاشق به معشوق"از سر جان برخیزم "
: جانم را  نثار کنم.............

"طـایـر ِ قُـدس": پـرنده‌ی ِ پاک، آسمانی ، مرغ عالم معنا وملکوت 
 "طایرقـدس" استعاره از پرنده ی بهشتیست. یعنی متعلّق به زمین نیستم.
"دام جهان" : جـهـان به دام تشبیه شده است. حافظ عاشقی ناآرامست.هیچیک اززیبائیهای جهان نتوانست اورا آرام کند! اوآرامش ِ حقیقی را آرمیدن درآغوش ِ معشوق ازلی(خالق هستی بخش) می جوید. ازهمین روخودراپرنده ا ی آسمانی می پندارد که دردام ِجهان به بندافتاده وگرفتارشده است. اوتازمانی که به وصال نرسدچونان پرنده ای درقفس خودرابه درودیوارقفس کوبیده وبی تابی خواهدکرد. 
  • رضا ساقی



مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد


هُدهُدِ خوش خبر از طَرف سبا بازآمد


احتمالاً این غزل در بازگشت پیروزمندانه ی شاه شجاع به شیراز سروده شده است.
باد صبا: نسیم باد صبا که درادبیّات ما به رابط میان عاشق ومعشوق معروف است.  بادملایمی که صبح و غروب از جانب شمال شرقی می وزد.
هُدهُد: شانه بسر ،مرغ سلیمان دراینجا کنایه از بادصباست که خبرورود پیروزمندانه ی شاه شجاع راآورده است.
  • رضا ساقی



مراچشمی‌ست خون افشان زدستِ آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهددید از آن چشم وازآن ابرو

این غزل گُل سرسبدِ گلشن ِ خیال انگیز خواجه ی شیراز است. غزلی فرحبخش باموسیقیِ دلنشین وسرشار از مضامین وعباراتِ بِکر وشاعرانه. در این غزل حافظ دست مخاطب را به مهربانی گرفته و به سفرعاشقانه ی زمینی – آسمانی می برد. دراین سفرگاه معشوق زمینی  و گاه  معشوق اَزلیست. مضامین بعضی بیت ها عاشقانه  و بعضی دیگرعارفانه.......
ازابتدای خلقت تاکنون گرچه همه چیزدست خوش تغییروتکامل شده ودگرگونی راتجربه می کند، لیکن بعضی چیزها همچنان درهمان شکلِ اوّلیّه باقی مانده واثربخشی ِ خودرا حفظ کرده اند. 

  • رضا ساقی


مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم 

تو را می‌بینم ومیلم زیادت می‌شود هردم 


عاشق بادیدن ِمعشوق دردمندتر می شود.امّا این "درد"دردِ اشتیاق است، دردِ شوق است. دردِعشق است.    یعنی شور و شوقِ  مرا نسبت به خودت افزون تر می‌کنی.  عاشق فقط در مرحله ی وصال است که به آرامش می رسد........
  • رضا ساقی



مرا به رندی وعشق آن فضول عیب کند 

که  اعتراض  بر اسرار  علم غیب کـنـد 

رندی : رندانگی دربینش حافظانه  حرکت وتلاش فردی به سمت خدایگونگیست امانه ازروی خواهش وآرزو؛ چراکه هرخواهش وآرزویی (چه مادی ومعنوی) یک بندویک زنجیراست وآدمی رابه اسارت می کشد. رند ازروی فطرت خود بسوی تکامل وخداشدن حرکت می کند برعکس عامه ی مردم درهیچ مسابقه ای برای پیشی گرفتن ازدیگران شرکت نمی کند نقاب برچهره نمی زند جاه طلب نیست وبه نظرات دیگران هیچ اهمیتی قائل نیست. 

 اگرچه رندان نیز همانندصوفیان ودرویشان مرشدوراهنما دارنداما مرشد باکشیش وروحانیان تفاوتهای اساسی دارند مرشد فقط به مریدان خود وعده وعید بعدازمرگ نمی دهد بلکه مرید راراهنمایی می کندتا باتلاش فردی به نور ومعرفت درونی دسترسی پیداکند وبه خدایگونگی برسد. رندانگی حرکت درمسیری متفاوت ازادیان ومذاهب بسوی الوهیت وپاکباطنی تاخداشدن است و «خدایگونگی» انجام مراسمات مشخص مذهبی وتکرارکلمات معین نیست بلکه آوارگی درکوی معرفت وپرسه زدن درفرازوفرود جاده ی آگاهیست. 
  • رضا ساقی



 مراعهدیست باجانان که تاجان دربدن دارم
 
هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم


عَـهـد : پـیـمان ، قرارداد
هواداران : دوستداران ، عاشقان 
معنی  بیت :  من با معشوق  و محبوب خویش عهد و پیمانی بسته‌ام که تا زنـده‌ هستم دوستداران  و ارادتمندانِ کویش را همانند جان ِ خود عزیز ومحترم بدارم.بعضی از  شارحان دوست  داشتن ِ هواداران ِ کوی معشوق از طرفِ عاشق  را قابل  قبول نمی دانند وبراین باورند که شاید این عهد و پیمان از سوی معشوق و برای آزمودنِ عاشق به او تحمیل شده  باشد!همانگونه که معشوقه ی "شیخ صنعان" کارهایی مثل خروج ازشریعت،خوک چرانی ،زُنّاربستن و غیره به عنوان ِشرطِ پذیرش ِعشق ِاومطرح کرد وشیخ نیزبی هیچ چون وچرایی همه ی آنها راپذیرفت وانجام داد!.......

  • رضا ساقی



مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد

قضای آسمانست این ودیگرگون نخواهدشد


 مِهر : علاقه ، محبت، مهر به معنای خورشید با  آسمان ایهام تناسب  ظاهری و معنایی دارد. از این تناسب، چنین  به ذهن متبادر  می گردد که  همچنانکه  اقبال ِ خورشید و  آسمان به یکدیگر گِره خورده،  سرنوشتِ من نیز با مِحبّتِ سیه چشمانگره خورده وتغییری دراین گره خوردگی ایجاد نخواهدشد....
قضای آسمان: حکم الهی وتقدیراست.
علاقه و محبتی که من نسبت به سیه چشمان دارم ازبین رفتنی نیست وتازمانی که من زنده هستم این اشتیاق بامن خواهدبود. این علاقمندی درتقدیر و سرنوشت من هست وبی تردیدحکم ِ الهی تغییر پذیر نیست.......
  • رضا ساقی




مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رَغبت فدای نام دوست


بعضی ازشارحان ِ محترم، براین باورند که مخاطب این غزل "شاه شجاع" بوده است. امّا باتوجّه به ردیفِ غزل که مشابهِ ردیفِ سه غزلیست که مخاطبِ آنها "شیخ ابواسحق"می باشد ( "دارم امید عاطفتی ازجنابِ دوست" و"این پیک نامور که رسید ازدیاردوست" و" صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست)
 بنظرمی رسد میرسد این غزل نیزدرمدح اوسروده شده باشد چراکه فحوای کلام ومضامین بکاررفته نیز درامتداد آن غزلهاست. به هرحال مخاطبِ غزل چه  این سلطان وچه آن یکی،  چون هردو ازدوستداران  شعر وادب، وبرای حافظ ،سالهای سال انیس دل ومونس جان بوده اند دربرداشتِ معنا آنچنان تفاوتی ایجادنمی گردد.
پیک مشتاقان: بادصبا یاقاصد ونامه رسان که ازمعشوق پیامی به عاشق آورده است......
  • رضا ساقی



مردم ِدیده ی ماجزبه رُخت ناظرنیست

دل ِسرگشته ی ما غیر تو را ذاکر نیست


مردم دیده: مردمک چشم.
ناظر: نگاه کننده، نظر کننده، 
"نظربازی" یک مبحث پیچیده درمیان عارفان است وموافقان ومخالفان جدُی دارد. اغلبِ عرفا بانظرکردن درزیباهای پیرامون خویش، به ویژه در چهره های دلبران (فارغ ازجنسیّت وسن وسال)به منبع مطلق زیبایی که همانا خداوند است رهنمون می گردند. بعضی ازسطحی نگرانِ کوته فکر،نظربازان رابه لااُبالیگری، فساداخلاقی وبی بند وباری متّهم می کنند وبراین باورند که نظربازان درپوشش عرفان، به دنبال لذّت جویی ِ شهوانی هستند.!........
  • رضا ساقی



مَرحبا طـایـر  فرُّخ پی فرخـُنده پیـام 

خیرمقدم چه خبردوست کجاراه کدام؟ 


مَرحبا :  آفرین بر تو
طایر : پرنده،  استعاره ازپیکی ازجانبِ معشوق.
فرّخ‌پی : مبارک قدم ،خوش قدم
فرخنده : خجسته
خیرمقدم : خوش آمدی
معنی  بیت : ای پرنده‌ی ِخوش قدم خوش خبر آفرین بر تـو،قدمت مبارک وخجسته باد، بگو ازدوست چه خبری آورده‌ای؟معشوق کجاست ؟ مسیرش از کدام طرف است؟..............
  • رضا ساقی



مُدامم مست می‌داردنسیم ِجَعدِگیسویت

خرابم می‌کندهردَم فریب چشم جادویت


مُدام: پیوسته،همیشه، شراب، در اینجا معنای شراب ندارد.
نسیم:  بوی دلنواز
جَعد: موی پیچیده و حلقه حلقه 
خراب: حالتی ویرانگر وغریب ازبیقراری وبی تابی، دراینجا خُماری که به سببِ ننوشیدن شراب دست می دهد. حافظِ خوش ذوق درمصراع اوّل ازرایحه ی زلفِ معشوق سر مست شده لیکن درمصراع دوّم ازافسون چشمانش خُمار وبی تاب می باشد. "مستی" و"خرابی" دراین بیت تضادّی حافظانه خلق کرده اند. تضادّی که موردِ علاقه ی همیشگیِ حافظ است ومعمولاً دراغلب اشعارش باقراردادن واژه های  متضاد، به زیبایی تناقض می آفریند وهنرنمایی می کند تا کشمکش های حالتهای عاشقانه رابه تصویر کشد........
  • رضا ساقی




مُطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد


حافظ دراین غزل، جبهه ی متشرّعین ِ متعصّبِ خشکه مغز راباسمفونی خیال انگیزعشق به توپ بسته ودرهم کوبیده است. دربینش حافظانه موسیقی صدای خداست؛ رقص خالصانه ترین نوع پرستش وبندگیست ، آواز وترانه سپاسگزاری وعبادت است وخداودند عشق است درحالی که عشق وشاهدبازی وخوشباشی وشنیدن موسیقی در نظرگاهِ متشرّعین،کفرمحسوب شده وعملی معصیت بار  وشیطانیست وعاملین به آنهانیز سربازان وهواداران شیطان هستند! حافظ باآگاهی کامل ازنقطه نظراتِ متشرّعین، این غزل ناب وپُرمایه راسروده تاتوانسته باشدبکلّی از قشریّون ِ پیش پابین خودراجدا کرده ورودرروی آنها قرارگیرد.
مطرب: نوازنده وخواننده، به طرب آورنده باساز وآواز. حافظ بانشانیدنِ مطرب درکنارعشق، به آن معنای گسترده تری بخشیده است. "مطرب عشق" کسی که ازروی عشق ودلدادگی قول وغزل می خواند وساز می نوازد، کسی که ازعشق می خواند، کسی که مبلّغ وترویج دهنده ی عشق وشفقت وهمدلیست ، کسی که عاشق است وازدل می خواند وبردل می نشاند......
  • رضا ساقی



مَطلَب طاعت وپیمان وصلاح ازمن مست

که به پیمانه کشی شُهره شدم روز اَلست

غزلی نغزوپُرمایه ی دیگر که بازتاب روشنی از باورها وعقایدِ سرحلقه ی رندان جهان است که به جویندگان حقیقت پیشکش شده است. 
مطلب طاعت: ازمن پرهیزگاری وتقوا به سبک مذاهب وادیان توقّع نداشته باش
پیمان وصلاح : وفاداری به احکام شریعت ومصلحت اندیشی
پیمانه کشی: باده نوشی؛ استعاره ازخوشباشی وخرم زیستن؛ شادیخواری
روزالَست: روز خلقت
خطاب به متشرّعین،زاهدان وعابدان هم روزگار است که ازعشقبازی ورندی ومیخواری حافظ خُرده گرفته ووی راموردِ ملامت قرارمی دادند...

  • رضا ساقی




معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصّه‌اش دراز کنید


معاشران: یاران و رفیقان ، همدمان و دوستان
"گره اززلف یاربازکردن" کنایه ازبرطرف کردن مانع ودعوت یاربه راحت تروصمیمانه تربودن است. به موازات گشوده شدن گره زلف وگره بندقبای یار،دردلهای عاشقان نیزگشایش ایجادمی شود، تعارف ها رنگ می بازد وفضا برای صمیمیّت و نزدیکترشدن به یارمهیّا می گردد.

  • رضا ساقی





مـعـاشران ز حریفِ  شبانه یـاد آریـد 

حقوق ِ بـندگی ِ مُخلصانه یـاد آریـد 


معاشران : هم صحبتان و هم‌نشینان
حریف :  هم پیاله
حریفِ  شبانه :  دوست و هم‌نشین شب ها  که استعاره از خودِ شاعراست. ظاهران بنا به دلایلی نامعلوم، بین حافظ  وجمع  معاشران جدایی افتاده و حافظ درحسرت روزگار گذشته، این غزل راسروده است...

  • رضا ساقی




مَقام اَمن ومِی بی‌غَش ورفیق شفیق 

گـرَت مـُدام مُیسـّر شود زِهی توفیق 


مقام : منزلت ،جایگاه ، مکان
اَمن : آسودگی ِخاطر، بی خطر ، راحت  
بی‌غَش : بی غل وغش، عاری ازآلودگی،  صاف و زلال ،  ناب
رفیقِ شفیق :دوستِ دلـسوز ،یار ویاور مهربان
مـُدام : ایهام دارد : 1- پـیـوسـته ، همیشه  2- شـراب انگوری.  دراینجا هردو معنی مدنظرشاعر بوده ومعنای بیت باهردومعنی درست است.
زهی : چه خوب ، چه بسیار
توفیق : موفقیّت،پیروزی و کامیابی....... 
معنی بیت : مکانی باشد راحت وبی خطر،شرابِ نابی خالص وخوشگوار ودوستی دلسوز ومهربان،دیگرچیزی کم نداری، همه چیزت زیادی می کند یعنی کامرواهستی وخوشبخت. وچنانچه این هرسه همیشه وبی وقفه دردسترست باشد که دیگرتویک اَبَرخوشبخت هستی!

  • رضا ساقی