http:google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۳ آذر ۰۴، ۰۰:۴۶ - نیک
    زیبا
  • ۲۴ آبان ۰۴، ۱۷:۵۹ - مهسا
    عاالی
  • ۴ مرداد ۰۴، ۲۳:۵۵ - نیک
    درود

۴۱۷ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است




ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست

حال هجران، تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟


ماهم : ماهِ من، "ماه" استعاره ازروی ِزیبا، لطیف وجادویی ودرخشندگی رخسارمعشوق دردل شب زلف سیاه است.
این هفته برون رفت: این هفته به جایی دوراز چشم من رفت ازدسترس من خارج شد.
به چشمم سالیست: این چند روزبقدری سخت گذشته که درنظرمن به اندازه ی طول مدّتِ یکسال شده است.
حال هجران : حالِ غریب و اندوهناکِ عاشقی در فراق معشوق. 
کسی که به دردِ عشق ودوری مبتلا نشده و این حال را تجربه نکرده باشد هرگزنمی تواند دشواریِ تحمّل سوز هجران را درک کند. حافظ این مصرع را به نصحیت کنندگان و آنانکه منع عشق می کنند وعاشقی تجربه نکرده اند گفته است.فلسفه ومنطق وبرهان می توانندازعشق بگویند ولی نمی توانند عاشق واحوالات عاشقی رادرک کنند عشق منطق وفلسفه ی خاص خودش راداردوزمانی که عشق را باقوانین ومنطق دیگرمحدودکنی عشق ازمیان می رود.عشق درحقیقت ملاقات مرگ وزندگی دریک یک قلّه رفیع هست وفقط آنانکه عاشقی کرده وبه عشق مبتلامی گردند به تجربه ی بودن دراین قلّه ی خیالپرور دست پیدامی کنند الحق که این مهمترین ووالاترین تجربه درزندگیست. بعضی ها به دنیا می آیند وچندصباحی زندگی می کنند ولی از توفیق تجربه ی این ملاقات آسمانی محروم می مانند.
  • رضا ساقی




ما را ز خیال تو چه پَروای شراب است

خم گوسرخودگیرکه خُمخانه خراب است


غزلیست پخته،نغز و سراپا عرفانی. حافظ دراین غزل زیبا، ضمن اشاره به جایگاهِ والای دوست، از ناپایداری وفریبندگی ِ جهان سخن گفته و اندرزهای گرانبهایی به جویندگان حقیقت ارایه نموده است. 
پَروا: ۱-بیم ، هراس . 2 - تاب ، توان . 3 - آهنگ ، عزم . 4 - میل ، رغبت . 5 - توجه ، التفات . 
"سرخودگیر"به این معنی که اشاره دارد : درقدیم سر خُم را تا رسیدن ِ شراب با خمیر ویا گِل می پوشاندند،امروزه نیز به رغم وجودانواع دستگاههای شرابگیری هنوز هم دربسیاری ازمناطق به همین روش شراب تهیه می کنند.
 به خُم بگویید که سرخودرابازنکند، چرا که درحال حاضر طالبی ندارد ماراشراب خیال دوست کفایت می کند رغبتی به شراب انگوری نیست. همانگونه که سرخودرا باگِل گرفته، به همان شکل ساکت وسردرگِل فروبماند......
  • رضا ساقی

 


مـسـلـمانـان  مرا وقتی دلی بود 

که بـا وی گفتـمی گر مشکلی بود


این غزل شرح حال صادقانه ایست که شاعر باصداقتِ تمام به زبان شیوا وروان بیان داشته است. بی آنکه مصلحت اندیشی کند، بی آنکه بترسد، بی آنکه محافظه کارانه عمل کند آنچه که دردلش می گذشته،ساده وبی تکلّف به زبان می آوَرد. این غزل موسیقی حُزن آلودی دارد وبه نوعی دلنوشته ایست ازخواجه ی شیراز بی هیچ منظورخاصی جز بیان حالاتِ روحی وعداطفِ درونی......
دل : محلّ علاقه وکانون عشق دربدن انسان ،خانه ی معشوق، دل به کعبه ی عشق معروف است. البته دراینجا منظور حافظ از"دل" مجموعه ی دل وعقل وهوش است. زمان زمانِ قبل ازعاشق شدنست. می خواهدفضا سازی کند وبگوید که چه برسرش آمد  هرآدمی دلی دارد، امّا وقتی عاشق شد دل ازدست می دهد و"دلداده" می شود. حافظ دراین بیت ودر دوبیتِ بعدی شرح  حال ِقبل ازعاشق شدنش را می فرماید وسپس به شرح ازدست دادن  دل ودلدادگی می پردازد.
باوی گفتمی : بااومی‌گفتم
معنی بیت:
ای مسلمانان،ای مردم، زمانی بودکه من دلی داشتم، صاحب عقل ومنطقی بودم مصلحت اندیشی داشتم  اگر مشکلی پیش می آمد با او(دل وعقل مصلحت اندیش) در میان می‌گذاشتم واوچاره اندیشی می کرد وراهکاری پیش پایم می گذاشت. بیت بعد نیزدرادامه ی بیتِ قبل است:

 
بـه گردابی چو می‌افـتـادم از غـــم 

بـه تـدبـیـرش امـیـد سـاحلی بـود 


گرداب : استعاره ازگرفتاری های روزمرّه است. گرفتاری ها ومشکلات زندگی به جریان ِ گرداب که از برخورد چند جریان در روخانه‌های بزرگ و دریا ها به وجود می‌آید و همه چیز را در خود فرو می‌برد تشبیه شده است.
تـدبـیـر : راهکار وچاره‌ اندیشی 
امیدِ ساحل:   کنایه ازامیدبه نجات یافتن ازگردابِ گرفتاریهاست.
 معنی بیت:
هنگامی که در گِردابِ گرفتاری ها ومشکلات وغم واندوه فرومی رفتم، راهکارها وچاره اندیشی های او (مجموعه ی دل وعقل وهوش وفراست)  امیدواری پیدامی کردم واحساس غریقی راداشتم که ناگهان به وسیله ای یاتوسطِّ کسی نجات می یافت.  
بازدرتعریف "دل" درادامه ی سخن، بیت بعدی را می فرماید:
دلی هـمـدرد و یاری مصلحت بـیـن 
کـه اسـتـظـهـار هـر اهـل دلـی بـود
مصلحت بین : خیرخواه
استظهار : پشت‌گرمی ، پشتیبان
منظورازاهل دل ، کسانی هستند که صاحبِ ذوق وهنر و ادب و معرفت اَند. 
"درد" در اینجا درد ِعشق نیست و همدرد بودن یعنی صمیمی ودلسوزبودن است دلی که خیرخواه ومصلحت بین است.
معنی بیت:دلی خیرخواه ومصلحت اندیش داشتم اوپشتوانه ی قابل اعتمادی بود ودرگرفتاریها ومشکلات به اوپناه می بردم. از"دلی" سخن می گویم که اهالی ادب ومعرفت ومروّت بهترمی دانندکه چگونه دلی بود دلی که آدم به پشتوانه ی او درجاده ی زندگانی بااعتماد به نفس گام برمی دارد.
وبازدرادامه ی سخن می فرماید:


ز من ضـایـع شـد اندر کـوی جـانان 

چـه دامن‌گیر  یـا رب ،مـنـزلی بـود


ضایع شد : از بین رفت ، تلف شد
دامن‌گیر : گیرا و گرفتنده ، جذب کننده 
"جانان" معشوق، دلبر است 
معنی بیت: دلی که آن همه صفاتِ خوب وفضیلت داشت. دلی که همدم  و هم‌صحبت بود، با تدبیر ومصلحت‌ اندیش بود، درکوی معشوق از دست رفت. پروردگارا کوی عشق عجب جاذبه ای دارد وهیچ قدرتی نمی تواند درمقابل  جَذَبه ی عشق ایستادگی نماید.
راهیست راهِ عشق هیچش کناره نیست
آنجاجزآنکه جان بسپارند چاره نیست !

 
هنر بی عیب حِرمان نیست ، لیکن 

ز مـن محروم‌تـر کِـی سـائـلی بود


حرمان : ناکامی،محرومیّت ، بی‌بهره بودن
سائل :  پُرسنده، پرسشگر،فقیر وگدا 
"هنر" ازهمان آغازپیدایش،گرچه برای دیگران خالق ِامید وانرژی ونشاط واندیشه بوده، لیکن برای صاحبِ هنر اغلب دردساز وسببِ گرفتاری ومشکلات ومصائب بوده است.! چرا که اغلبِ هنرمندان، دارای روحیّه ی مسئولانه،مبارزه جویانه ومتعهدانه هستند و تفکّراتی روشنفکرانه دارند. 
میل ِ درونی ِهنرمندان بر حرکت درراستای آگاهی بخش وزدودنِ خرافات ازجامعه است وازهمین روهمواره ازجانبِ قدرتهای سلطه جو،موردِ آزار واذیت ومحرومیّت قرارمی گیرند. نمونه ی بارز ِ این ادّعا خودِ حضرت ِحافظ است. هم اوکه به سببِ داشتن ِ روحیّه ی آگاهسازی وتفکّر روشنفکری، بارهاازجانبِ یکسویه نگران ِ متعصّب سلطه جو،موردِ تهدید وتبعید وحتّی تکفیرگردید!
آثار هنری به ویژه شعر وموسیقی به سادگی می‌توانند بیان کننده زیبایی حقیقی یا احساسات وعواطفِ بشری  باشند. تغییری که شعر وموسیقی وهنرهایی ازاین دست، بر روح وروانِ انسان می‌گذارند، تغییری عمیق،ماندگار و جهت دار است. هنرمندِ مسئول ومتفکّر وروشنفکر همچون حافظ،در سریعترین حالت بر تعدادِ زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته وهنوزکه هنوزاست اثربخشی آن،نه تنها کمرنگ نشده بلکه روزبروزبیشتر وبیشترنیزمی شود. 
حافظ بابکارگیری "سائل به معنای پرسشگر" این نکته را به جویندگان حقیقت می رساند که من به مَددِ هنر ونبوغ خویش،باهدفِ زدودن خرافات وآگاهی بخشی،بیشتراز هر کسی سئوال کردن،هرچیزی را به زیرسئوال کشیدم، نقدکردم، توضیح خواستم ووووو امّا ببینید ازهمه بیشتر (منظور هنرمندان وبه ویژه شاعران) محروم تر وناکام ترهستم (اشاره به تهدید وتبعید وتکفیر ووو )
معنی بیت:
بااینکه خود بهترازهمگان می دانم که هنر(شامل عشقورزی ،سخنوری وسرودن شعر،پرداختن به موسیقی و...) مسئولیّتِ سنگینی بردوش ِهنرمند می گذارد ومحرومیّت وتهدید وتبعید وتکفیرشدن ها دارد، پیآمدهای مشقّت بار زیادی دارد امّا درموردِ من اوضاع بسیار وخیم ترشد وتَبَعاتِ منفی هنر توانسوزتر وسنگین تربود!
برداشتی دیگرازاین بیت بانظرداشتِ هنر به معنای ِ"عشق ورزیدن" و «سائل» به معنای فقیر وگدا
من نیک می دانم که دردنیای عشق، عاشق باید برحوادثی همچون، دوری ازمعشوق وهجران،شکیبا وصبورباشد ودرمقابل فشار محرومیّت ازدیدار ورنج واندوه انتظار  تاب آوری نماید لیکن صادقانه قضاوت کنید وببینید که کدام عاشق ازمن ناکام تر ومحروم تربود؟ هیچ عاشقی به اندازه‌ی من دردسترسی به یارفقیرتر و دست خالی تر نیست.!. 

باتوجّه به روحیّه ای که ازحافظ عزیزسراغ داریم، هردومعنی مدِّ نظر آنحضرت بوده است. دلیل ِ این ادّعا بیتِ پیش روست که بنظرمی رسد خواجه ی نازنین، ازپیآمدهای ناگوارهنر درراستای افشاگری ِ شیوه های حُقه بازی زاهدان ریاکار، آنقدرجفا وستم کشیده که قصد دارد جزعشق ورزی درچارچوبِ خلوتسرای خویش، به کاردیگری(سرودن ِ اشعارآتشین وآگاهسازی خلق ) نپردازد تامگراندکی ازشَروشور این تَبعاتِ مشقّت بار بیاساید:
دراینجا اظهار امیدواری می کند که  هنرعشقورزی درخلوتگاه خویش؛ همانندِ افشاگری وآگاهسازی؛ پیآمدهای زیانبار بدنبال نداشته باشد.
عشق می‌ورزم و امید که این فنّ شریف 
چون هنر های دگر موجب حرمـان نشود

 
  برایـن جان پریـشان رحمت آرید 

کـه وقـتـی کـاردانی کـاملی بـود


کاردان : کارآزموده ، با تجربه
دربیتهای پیشین گفتیم که منظور حافظ از" مراوقتی دلی بود" مجموعه یِ عقل وهوش وفراست بعلاوه ی خودِ دل است. دراین بیت دوباره به همان مطلب برگشت شده است.
می توان این بیت را خطاب به مراقبین ونگهبانان ِ یاردرنظرگرفت.
معنی بیت:
دل وعقل وهوشم همه راازدست داده وجزجانی پریشان حال نیستم. ازشدّت ِعشق واشتیاق، بی سروسامان شده وتنها روحی پریشان از من باقی مانده است  برمن رحم ومروّت کنید ومراازلذّت ِ دیداردوست محروم نکنید وازدرگاهِ اومَرانید.
 روزگاری من  صاحبِ دلی دلسوز وهمدمی با درایت بودم ،کاردان و باتدبیر وباتجربه بودم، اکنون که دل ازکف داده ام  روانم ازهم گسیخته و جانم پریشان حال گشته است.
درلایه های زیرین ِ معنای این بیت، این نکته نیزبه ذهن متبادرمی گردد که حافظ ازروی لاعلاجی به این دَر(عشق) پناه نیاورده است، بلکه اوپیش ازدل سپردگی وعاشق شدن، شخصی خردمند،صاحبدل ومصلحت اندیش بوده ودرحقیقت،این قدرتِ فوق العاده ی عشق وافسونِ جَذبه ی معشوق بوده که براوغالب وچیره شده است. حافظ هرگز ازاین بظاهرشکست  درقبال قدرتِ عشق، سرافکنده و مَحزون نیست ودرواقع او یک برنده ی حقیقیست زیرا دردنیای عشق ِ حقیقی بازنده ای وجودندارد‌. بیتِ بعدی درتاییدِ همین ادّعاست که می فرماید:

 
 مـرا تـا عـشـق تـعـلـیـم سخن کرد 

حـدیـثـم نـکـتـه‌ی هـر محفلی بود


حدیث : 1-قصّه، داستان ،سخن و روایت    نکته : کلام نغزو لطیف وپُرمعنا
پیش ازعاشقی گرچه که خردمند ومصلحت اندیش وصاحبدل بودم،لیکن به جایگاهِ خاصّی نرسیدم.ازآن روزی که عشق وجودم رافراگرفت، همه چیزدستخوشِ تغییرو دگرگونی گردید. عشق چشمه ی طبع مرا به جوش آورد، طرزسخن گفتن و شعر سرودن مرامتحوّل ساخت، تاآنجاکه حدیثِ  من (داستان عاشقی من و یاشعر و سخنآنِ من) نقلِ محافلِ صاحبدلان وعاشقان، و نغز ترین کلام در هر محفل ادبی و مجلسِ اُنس و اُلفت بوده‌است.
شعرحافظ درزمانِ آدم اندرباغ ِ خُلد
دفترنسرین وگل را زینتِ اوراق بود.

 
مگو دیگر که حافظ نکته دان است 

که ما دیدیم و مُحکم جاهلی بود!


بابرگشت به بیت های پیشین، آنجاکه حافظ به رغم ِ داشتن ِدلی خردمند، مصلحت اندیش وچارجو، درمقابل ِ جَذبه ی عشق تسلیم وبه ظاهر،شکست رامی پذیرد،‌ ازنظرگاهِ مخالفان ومنتقدینِ عشق، حافظ ازضعف وناتوانی شکست خورده ونکته دانی ومهارت ِچاره جوبودنِ دلش کارساز نیافتاده است.! بنابراین حافظ که معمولاً عادت دارد دربیتهای پایانی ِ غزل، ازخویش بیرون آمده وازنگاهِ دیگران خودرا ارزیابی کند وبسنجد، اینبار ازنگاهِ همان مخالفان ومنتقدین خودرا ارزیابی می کندوجالب است که هیچ اِبایی ندارد ازاینکه ازنگاهِ آنان ممکن است متّهم به ضعف وناتوانی وجهالت گردد! باشهامت وشجاعت ورندانه،آنچه را که یقیین دارد مخالفان ِ کج اندیش جراتِ برزبان  آوردنِ آن راندارند، دقیقاًهمان رابیان می کندتا کاررایکسره کرده باشد. حافظ مجادله بامدّعیان رادرشان خودنمی بیند.
 وقتی که حافظ ِ نکته پرداز، ازدیدگاهِ آنها خودراجاهل می شمارد به رَغم اینکه اززبان ِ آنها وبرعلیه ِ خود سخن می گوید، می بینیم که درحقیقت، آنهاهستند که شرمسار ورسوا می شوند نه حافظ! چراکه برکسی پوشیده نیست که حافظ ازهمان ابتدای ظهوردرعرصه ی شعر وغزل، به لحاظ  خَلق ِمضامین ِ بِکر،تولید معناهای چندلایه وتودرتو ،نکته پردازی،آفرینش پارادکس های تفکرزا، ایهام، نوآوری درچیدمان ِ واژه ها وترکیباتِ بدیع با اسلوبی منحصربفرد گوی سبقت رااز غزلسرایان هم روزگار وپیشینیان ربوده وبسیاری ازبزرگان شعر وادب ِپارسی امثالِ خواجوی کرمانی را که حق استادی نیز برگردن حافظ داشته به گوشه ی انزوا رانده است.
آنکه درطرز غزل نکته به حافظ آموخت
یارشیرین سخن نادره گفتار من است.


  • رضا ساقی


 


مَجمع خوبی ولطف‌ست عذارچو مَهش 

لیکنش مهر ووفا نیست خدایـا بدهش 


مَجمع :مجموعه،مَحلّ جمع شدن
لطف : لطافت ، ظرافت و زیبایی
عـِذار : چهره
معنی بیت : رخسارهمچون ماهِ محبوبِ من، مجموعه ای یابه قول امروزی ها پکیج ِ همه‌ی  زیبایی ها و لطافت هایست که یک دلبرمی تواند داشته باشد.....
  • رضا ساقی





مَخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

پرکن قدح که بی می مجلس ندارد آبی


مخمور: خمارآلوده. 
جام عشق: جام شرابی که درعالم عشقبازی سرکشیده شود. کنایه ازمحبّت ودلدادگی؛ چیزی سرمست کننده که ازعاشق ومعشوق به همدیگر انتقال پیدا می کند وهردورا مسرور ومحظوظ می سازد. 
"مجلس ندارد آبی" ایهام دارد: ۱-مجلس آب (شراب) ندارد.۲- مجلس رونق وصفایی ندارد. 
معنی بیت: ای ساقی شراب بیاور خمارآلود جامی هستیم که ازروی عشق ودلدادگی سرکشیده شود تشنه ی معاشقه؛ محبّت ورزی وبوس وکنارهستم بیا که مجلس هیچ صفایی ندارد شراب بیاورتاصفایی بکنیم وازشدّت تشنگی فروبکاهیم.
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت

  • رضا ساقی


مزرع سبـز  فـلک دیـدم و داسِ مَهِ نو

یادم ازکِشته یِ خویش آمدوهنگام درو


باید دانست که درقدیم رنگ ِآبی راسبز می گفتند. هنوز هم دربسیاری ازمناطق آبی وسبز را جابجا می گویند. امّا صرفنظر از اینکه درقدیم به آسمان آبی سبز می گفتند، 

حضرت حافظ ازسبز گفتن ِ آسمان منظور خاصّی داشته وآن اینکه: شاعرخوش ذوق ِ ما دراین غزل، آسمان را کشتزاری سرسبز تصوّرکرده وبانگاهِ لطیف وخیال انگیز خویش، ماه را چونان داسی دیده است تا یک نتیجه ی عبرت انگیز درو کند،شاعرتوانمندی که باهنرنمایی های خیره کننده، وبا خلّاقیّت های بی مانندش مضامین بِکر واندیشه زا می آفریند........
  • رضا ساقی


 


مـَزن  بردل ز نـوکِ غمزه تـیـرم 

که پـیـش چشم بـیمارت بمیرم 

غمزه : ناز و عشوه وحرکاتِ دلستاننده ای که ازجانبِ دلبر برمی خیزد و جان ودل ِ عاشق  را ریش  و مجروح  می سازد.
چشم بیمار:چشم مست، خـُمـار ، چشمی که ازمستی یا عشوه نیمه‌بـازباشد......
  • رضا ساقی

 


مـژده‌ی وصل توکو کز سرجان برخیزم 

طـایر قـُدسـم و از دام جهان برخیزم


این غزل نابِ عرفانی بر روی  سنگ مزار سرحلقه ی  رندان جهان حضرت حافظ حک شده است.
"مـژده" : نـویــد ، بشـارت ، خبر خوش   
"وصـل" : کامیابی عاشق ومعشوق، رسیدن عاشق به معشوق"از سر جان برخیزم "
: جانم را  نثار کنم.............

"طـایـر ِ قُـدس": پـرنده‌ی ِ پاک، آسمانی ، مرغ عالم معنا وملکوت 
 "طایرقـدس" استعاره از پرنده ی بهشتیست. یعنی متعلّق به زمین نیستم.
"دام جهان" : جـهـان به دام تشبیه شده است. حافظ عاشقی ناآرامست.هیچیک اززیبائیهای جهان نتوانست اورا آرام کند! اوآرامش ِ حقیقی را آرمیدن درآغوش ِ معشوق ازلی(خالق هستی بخش) می جوید. ازهمین روخودراپرنده ا ی آسمانی می پندارد که دردام ِجهان به بندافتاده وگرفتارشده است. اوتازمانی که به وصال نرسدچونان پرنده ای درقفس خودرابه درودیوارقفس کوبیده وبی تابی خواهدکرد. 
  • رضا ساقی



مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد


هُدهُدِ خوش خبر از طَرف سبا بازآمد


احتمالاً این غزل در بازگشت پیروزمندانه ی شاه شجاع به شیراز سروده شده است.
باد صبا: نسیم باد صبا که درادبیّات ما به رابط میان عاشق ومعشوق معروف است.  بادملایمی که صبح و غروب از جانب شمال شرقی می وزد.
هُدهُد: شانه بسر ،مرغ سلیمان دراینجا کنایه از بادصباست که خبرورود پیروزمندانه ی شاه شجاع راآورده است.
  • رضا ساقی



مراچشمی‌ست خون افشان زدستِ آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهددید از آن چشم وازآن ابرو

این غزل گُل سرسبدِ گلشن ِ خیال انگیز خواجه ی شیراز است. غزلی فرحبخش باموسیقیِ دلنشین وسرشار از مضامین وعباراتِ بِکر وشاعرانه. در این غزل حافظ دست مخاطب را به مهربانی گرفته و به سفرعاشقانه ی زمینی – آسمانی می برد. دراین سفرگاه معشوق زمینی  و گاه  معشوق اَزلیست. مضامین بعضی بیت ها عاشقانه  و بعضی دیگرعارفانه.......
ازابتدای خلقت تاکنون گرچه همه چیزدست خوش تغییروتکامل شده ودگرگونی راتجربه می کند، لیکن بعضی چیزها همچنان درهمان شکلِ اوّلیّه باقی مانده واثربخشی ِ خودرا حفظ کرده اند. 

  • رضا ساقی


مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم 

تو را می‌بینم ومیلم زیادت می‌شود هردم 


عاشق بادیدن ِمعشوق دردمندتر می شود.امّا این "درد"دردِ اشتیاق است، دردِ شوق است. دردِعشق است.    یعنی شور و شوقِ  مرا نسبت به خودت افزون تر می‌کنی.  عاشق فقط در مرحله ی وصال است که به آرامش می رسد........
  • رضا ساقی



مرا به رندی وعشق آن فضول عیب کند 

که  اعتراض  بر اسرار  علم غیب کـنـد 

رندی : رندانگی دربینش حافظانه  حرکت وتلاش فردی به سمت خدایگونگیست امانه ازروی خواهش وآرزو؛ چراکه هرخواهش وآرزویی (چه مادی ومعنوی) یک بندویک زنجیراست وآدمی رابه اسارت می کشد. رند ازروی فطرت خود بسوی تکامل وخداشدن حرکت می کند برعکس عامه ی مردم درهیچ مسابقه ای برای پیشی گرفتن ازدیگران شرکت نمی کند نقاب برچهره نمی زند جاه طلب نیست وبه نظرات دیگران هیچ اهمیتی قائل نیست. 

 اگرچه رندان نیز همانندصوفیان ودرویشان مرشدوراهنما دارنداما مرشد باکشیش وروحانیان تفاوتهای اساسی دارند مرشد فقط به مریدان خود وعده وعید بعدازمرگ نمی دهد بلکه مرید راراهنمایی می کندتا باتلاش فردی به نور ومعرفت درونی دسترسی پیداکند وبه خدایگونگی برسد. رندانگی حرکت درمسیری متفاوت ازادیان ومذاهب بسوی الوهیت وپاکباطنی تاخداشدن است و «خدایگونگی» انجام مراسمات مشخص مذهبی وتکرارکلمات معین نیست بلکه آوارگی درکوی معرفت وپرسه زدن درفرازوفرود جاده ی آگاهیست. 
  • رضا ساقی



 مراعهدیست باجانان که تاجان دربدن دارم
 
هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم


عَـهـد : پـیـمان ، قرارداد
هواداران : دوستداران ، عاشقان 
معنی  بیت :  من با معشوق  و محبوب خویش عهد و پیمانی بسته‌ام که تا زنـده‌ هستم دوستداران  و ارادتمندانِ کویش را همانند جان ِ خود عزیز ومحترم بدارم.بعضی از  شارحان دوست  داشتن ِ هواداران ِ کوی معشوق از طرفِ عاشق  را قابل  قبول نمی دانند وبراین باورند که شاید این عهد و پیمان از سوی معشوق و برای آزمودنِ عاشق به او تحمیل شده  باشد!همانگونه که معشوقه ی "شیخ صنعان" کارهایی مثل خروج ازشریعت،خوک چرانی ،زُنّاربستن و غیره به عنوان ِشرطِ پذیرش ِعشق ِاومطرح کرد وشیخ نیزبی هیچ چون وچرایی همه ی آنها راپذیرفت وانجام داد!.......

  • رضا ساقی



مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد

قضای آسمانست این ودیگرگون نخواهدشد


 مِهر : علاقه ، محبت، مهر به معنای خورشید با  آسمان ایهام تناسب  ظاهری و معنایی دارد. از این تناسب، چنین  به ذهن متبادر  می گردد که  همچنانکه  اقبال ِ خورشید و  آسمان به یکدیگر گِره خورده،  سرنوشتِ من نیز با مِحبّتِ سیه چشمانگره خورده وتغییری دراین گره خوردگی ایجاد نخواهدشد....
قضای آسمان: حکم الهی وتقدیراست.
علاقه و محبتی که من نسبت به سیه چشمان دارم ازبین رفتنی نیست وتازمانی که من زنده هستم این اشتیاق بامن خواهدبود. این علاقمندی درتقدیر و سرنوشت من هست وبی تردیدحکم ِ الهی تغییر پذیر نیست.......
  • رضا ساقی




مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رَغبت فدای نام دوست


بعضی ازشارحان ِ محترم، براین باورند که مخاطب این غزل "شاه شجاع" بوده است. امّا باتوجّه به ردیفِ غزل که مشابهِ ردیفِ سه غزلیست که مخاطبِ آنها "شیخ ابواسحق"می باشد ( "دارم امید عاطفتی ازجنابِ دوست" و"این پیک نامور که رسید ازدیاردوست" و" صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست)
 بنظرمی رسد میرسد این غزل نیزدرمدح اوسروده شده باشد چراکه فحوای کلام ومضامین بکاررفته نیز درامتداد آن غزلهاست. به هرحال مخاطبِ غزل چه  این سلطان وچه آن یکی،  چون هردو ازدوستداران  شعر وادب، وبرای حافظ ،سالهای سال انیس دل ومونس جان بوده اند دربرداشتِ معنا آنچنان تفاوتی ایجادنمی گردد.
پیک مشتاقان: بادصبا یاقاصد ونامه رسان که ازمعشوق پیامی به عاشق آورده است......
  • رضا ساقی



مردم ِدیده ی ماجزبه رُخت ناظرنیست

دل ِسرگشته ی ما غیر تو را ذاکر نیست


مردم دیده: مردمک چشم.
ناظر: نگاه کننده، نظر کننده، 
"نظربازی" یک مبحث پیچیده درمیان عارفان است وموافقان ومخالفان جدُی دارد. اغلبِ عرفا بانظرکردن درزیباهای پیرامون خویش، به ویژه در چهره های دلبران (فارغ ازجنسیّت وسن وسال)به منبع مطلق زیبایی که همانا خداوند است رهنمون می گردند. بعضی ازسطحی نگرانِ کوته فکر،نظربازان رابه لااُبالیگری، فساداخلاقی وبی بند وباری متّهم می کنند وبراین باورند که نظربازان درپوشش عرفان، به دنبال لذّت جویی ِ شهوانی هستند.!........
  • رضا ساقی



مَرحبا طـایـر  فرُّخ پی فرخـُنده پیـام 

خیرمقدم چه خبردوست کجاراه کدام؟ 


مَرحبا :  آفرین بر تو
طایر : پرنده،  استعاره ازپیکی ازجانبِ معشوق.
فرّخ‌پی : مبارک قدم ،خوش قدم
فرخنده : خجسته
خیرمقدم : خوش آمدی
معنی  بیت : ای پرنده‌ی ِخوش قدم خوش خبر آفرین بر تـو،قدمت مبارک وخجسته باد، بگو ازدوست چه خبری آورده‌ای؟معشوق کجاست ؟ مسیرش از کدام طرف است؟..............
  • رضا ساقی



مُدامم مست می‌داردنسیم ِجَعدِگیسویت

خرابم می‌کندهردَم فریب چشم جادویت


مُدام: پیوسته،همیشه، شراب، در اینجا معنای شراب ندارد.
نسیم:  بوی دلنواز
جَعد: موی پیچیده و حلقه حلقه 
خراب: حالتی ویرانگر وغریب ازبیقراری وبی تابی، دراینجا خُماری که به سببِ ننوشیدن شراب دست می دهد. حافظِ خوش ذوق درمصراع اوّل ازرایحه ی زلفِ معشوق سر مست شده لیکن درمصراع دوّم ازافسون چشمانش خُمار وبی تاب می باشد. "مستی" و"خرابی" دراین بیت تضادّی حافظانه خلق کرده اند. تضادّی که موردِ علاقه ی همیشگیِ حافظ است ومعمولاً دراغلب اشعارش باقراردادن واژه های  متضاد، به زیبایی تناقض می آفریند وهنرنمایی می کند تا کشمکش های حالتهای عاشقانه رابه تصویر کشد........
  • رضا ساقی




مُطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد


حافظ دراین غزل، جبهه ی متشرّعین ِ متعصّبِ خشکه مغز راباسمفونی خیال انگیزعشق به توپ بسته ودرهم کوبیده است. دربینش حافظانه موسیقی صدای خداست؛ رقص خالصانه ترین نوع پرستش وبندگیست ، آواز وترانه سپاسگزاری وعبادت است وخداودند عشق است درحالی که عشق وشاهدبازی وخوشباشی وشنیدن موسیقی در نظرگاهِ متشرّعین،کفرمحسوب شده وعملی معصیت بار  وشیطانیست وعاملین به آنهانیز سربازان وهواداران شیطان هستند! حافظ باآگاهی کامل ازنقطه نظراتِ متشرّعین، این غزل ناب وپُرمایه راسروده تاتوانسته باشدبکلّی از قشریّون ِ پیش پابین خودراجدا کرده ورودرروی آنها قرارگیرد.
مطرب: نوازنده وخواننده، به طرب آورنده باساز وآواز. حافظ بانشانیدنِ مطرب درکنارعشق، به آن معنای گسترده تری بخشیده است. "مطرب عشق" کسی که ازروی عشق ودلدادگی قول وغزل می خواند وساز می نوازد، کسی که ازعشق می خواند، کسی که مبلّغ وترویج دهنده ی عشق وشفقت وهمدلیست ، کسی که عاشق است وازدل می خواند وبردل می نشاند......
  • رضا ساقی



مَطلَب طاعت وپیمان وصلاح ازمن مست

که به پیمانه کشی شُهره شدم روز اَلست

غزلی نغزوپُرمایه ی دیگر که بازتاب روشنی از باورها وعقایدِ سرحلقه ی رندان جهان است که به جویندگان حقیقت پیشکش شده است. 
مطلب طاعت: ازمن پرهیزگاری وتقوا به سبک مذاهب وادیان توقّع نداشته باش
پیمان وصلاح : وفاداری به احکام شریعت ومصلحت اندیشی
پیمانه کشی: باده نوشی؛ استعاره ازخوشباشی وخرم زیستن؛ شادیخواری
روزالَست: روز خلقت
خطاب به متشرّعین،زاهدان وعابدان هم روزگار است که ازعشقبازی ورندی ومیخواری حافظ خُرده گرفته ووی راموردِ ملامت قرارمی دادند...

  • رضا ساقی