حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۶ ب.ظ


مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم 

تو را می‌بینم ومیلم زیادت می‌شود هردم 


عاشق بادیدن ِمعشوق دردمندتر می شود.امّا این "درد"دردِ اشتیاق است، دردِ شوق است. دردِعشق است.    یعنی شور و شوقِ  مرا نسبت به خودت افزون تر می‌کنی.  عاشق فقط در مرحله ی وصال است که به آرامش می رسد........
معنی بیت : وقتی تومرا می بینی سببِ فَوَران ِ دردِ اشتیاق ِ من می شوی، سببِ بی قراری فزونترمن می شوی. وقتی من تورا می بینم تمایلم به تو بیشتروبیشترمی شود،تـو را که می‌بینم  آتش ِ اشتیاق فروزانترمی گردد ومن عاشق تروشیداترمی گردم.
هردومصرع تقریباً یک معنی تولید می کند. حافظ خواسته بااین جمله ی ساده صادقانه احساسات وعواطفِ درونی را بیان کند. یک معنی باجملاتی ظاهراً متفاوت ومتضاد. هم وقتی که معشوق عاشق رامی بیند وهم وقتی که عاشق معشوق رامی بیند یک اتّفاق دروجودِ عاشق رُخ می دهد وآن فَوَران ِ دردِ اشتیاق است دردِ نیازمندیست ودردِ عشق است که زیادت می شود. 
سویدای دل ِ من تاقیامت
مبادازشوق وسودای توخالی


به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سرداری!
 
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مـگر دردم ؟


 "به سامانم نمی‌پرسی": یعنی ازاوضاع واحوالم نمی پرسی. بعضی ازشارحان ایرادگرفته اند که بجای" به" باید "ز" گذاشته شود وازنظرآیین نگارش به سامانم نمی پرسی درست نیست!
بایددانست که چیزی که ازهمه چیز نادرست تراست ،دست بردن به عبارات وترکیباتِ اشعار یک شاعروتغییرِ چیدمان ِ واژه هاست که خوددرمیان ماحضورندارد ودیوانش به عبارتی درنزدِ ماامانت است ! بنابراین اگربه نظرما واژه ای یا عبارتی درست نیست حق تغییر دادنِ آن رانداشته وتنهامجازبه دادن نظرشخصی خودهستیم. ضمن ِ آنکه حافظ خودبهترازهرکسی می دانست که زسامانم ازنظرآیینِ نگارش درست تراست لیکن حافظ به عَمد از"به سامانم" استفاده کرده تا درابتدای دومصرع یک قرینه ایجاد نماید وبا "به درمانم" نمی کوشی تناسب بیافریند. ضمن آنکه حافظ دارای روحیّه ی خاصّ ِ میل به آزادی ِ فکری وعملی ِ بوده وساختارشکنی را همیشه بادرنظرداشتِ اینکه پیامدهای منفی نداشته باشد بررعایتِ قوانین ترجیح می داده است. یعنی اودرخوداین توانایی را می دید که می توانداز"به سامانم" معنای "زسامانم" رابگیرد. 
درنظرگاهِ حافظ هیچ اشکالی ندارد اگر باجایگزینیِ ِ دوحرفِ "ز" و"به" یک موسیقی کلام ،یک قرینه وتناسب ویک گویش ِ نوپدیدمی آید این اتّفاق رُخ دهد مگرآئین نگارش حکم الهیست که تغییرناپذیربوده باشد؟
حافظ صاحب اختیاراست وهمواره سعی کرده باهمین روحیّه، "میل به آزادی" را درخودزنده نگه دارد. بارها وبارها ثابت کرده که اوپادشاهِ ساختارشکنان درهمه ی زمینه ها به ویژه درعرصه ی ادبیّات است واتّفاقاً یکی ازویژگیهایی که سببِ محبوبیّت،شیرینی سخن وماندگاری غزلیّاتِ او شده،داشتن روحیّه ی ساختار شکنی،آزاداندیشی وشکستنِ چارچوبهاست.
 اونه تنها درآئین نگارش بلکه درهیچ زمینه ای به ویژه اعتقادات دینی،خودرا اسیر تلقیناتِ گذشتگان نکرده است. 
پشتِ مرزنماندن و شکستنِ چارچوب ها جریانی مداوم دررفتارآن عزیز بی همتاست که ازهمین جزئیات وایجادِتغییر درآئین ِ نگارش وتغییرواژه ها وعبارات  شروع شده،درزمینه های دیگر گسترش یافته ودامنه ی آن، مرزهای اندیشه واعتقادات وباورهای او رادرنَوردیده است تااینکه یک مرام ِ حافظانه ی راهبردی و  یک  مَسلکِ رندی بنیانگذاری گردیده است. 
"چه سـرداری؟" به معنی چه فـکری داری؟ چه منظوری داری؟
معنی بیت :  از اوضاع و احوال من نمی‌پـرسی ، نمی‌دانم که چه فکر ومنظوری داری. درجهتِ مداوایِ درد من تلاشی نمی‌کنی مگر دردم را نمی‌دانی ؟ نمی‌دانی که عاشق تـوام ؟
دهان ِ یارکه درمان ِ دردِ حافظ داشت
فغان که وقتِ مروّت چه تنگ حوصله بود!


نه راهست اینکه بگذاری مرابرخاک وبگریزی 

گـذاری آر و بـازم پرس تـا خاک رهـت گـردم
 

"نه راه است " : درست نیست ،این رفتار شایسته ی تو نیست ."گـذار" :  عبور کردن.
"خاک راه کسی شدن":  کنایه از فدای او شدن،ارادتمندو بنده‌ی او شدن.
معنی بیت :  اینکه درست نیست تو مرا بااین وضعیت که ازشدّتِ اشتیاق ناتوان ودرمانده شده وبه خاک افتاده ام به حال خودم رهاکنی وبگذری وبروی! ترحّم کن، لطفی کن و بازآ وبرمن گذری کن ، من محتاج یک توجّهِ ازسوی تواَم. ازحالم پرس‌وجو کن تا فدای توگردم تامطیع و بنده‌ی تـو شوم.
حافظِ عاشق حتّا درآخرین لحظه نیز درخواستی که ازیارسنگین دل خود دارد برای خودش نیست بلکه برای این است که اوبازگردد وحافظ جانِ گرامی را فدای خاک پای اوکند.
لَعل سیراب به خون تشنه لبِ یارمن است
وزپی ِ دیدن اودادن جان کارمن است.


ندارم دستـت ازدامن بجز درخاک آن دَم هم
 
که برخاکم روان گردی بـگیرد دامنت گـردم 


"ندارم دستت ازدامن": دست از دامنت برنمی‌دارم، تـو را رها نمی‌کنم.
  معنی بیت : دست از دامن تـو بر نخواهم داشت مگر اینکه بـمـیـرم تا توراها کنم. درآن روزهم اگربه مزارم عبورکنی گردوغبار من دامنت را خواهدگرفت.
عشق حافظانه، اشتیاقی عجیب وخواستنی غریب هست! پس ازمرگ هم جریان دارد وبا مرگ پایان نمی پذیرد نه آغازدارد نه انجام!
ماجرای من ومعشوق مراپایان نیست
آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام !


فرورفت ازغم عشقت دَمم دَم میدهی تاکی
 
دَمار از من بر آوردی ، نمی‌گویی بـر آوردم 


"فرو رفت ازغم عشقت دَمَم" یعنی ازسنگینی غم واندوهِ عشق اَت نفسم بندآمد.
"دم دادن" دمیدن ،یعنی فریفتن و افسون دادن و در کسی یا چیزی دمیدن 
"دَمـار" کلمه ای ترکیسیت به معنی رگ
"دمار در آوردن" یعنی شکنجه ی سخت دادن همانندِ اینکه رگ های کسی را زنده زنده ازتنش بیرون کشیدن! کنایه ازدادن ِزَجرفراوانست.
معنی بیت : 
ازسنگینی اندوه وغم عشق تو دیگر نفسم بالا نمی‌آید. تا کی مرابه حیله ونیرنگ می فریبی ،افسون می دهی وجادویم می کنی ؟ این همه زَجرکُشنده می دهی واصلاً به روی خودنمی آوری! 
چه جای من که بلغزدسپهرشعبده باز
ازاین حیل که درانبانه ی بهانه ی توست 


شبی دل رابه تاریکی ز زلفت بازمی‌جـُسـتـم 

رخـت می‌دیدم وجامی هلالی باز می‌خوردم
 

جام هلالی: استعاره ازلب است.
"می خوردم" چون با قافیه های دیگر همخوانی ندارد می توان "می خَردَم" تلفّظ کرد تابه آهنگ وموسیقی غزل لطمه ای نخورد گرچه با خوانش ِمی خوردم نیزهیچ مشکلی پیش نمی آید.
 معنی بیت : خطاب به معشوق است.یک شب درتاریکی در میان ِحلقه های زلفِ تـو، پِی ِ دل ِگمگشته می‌گشتم درحین جستجوچشمم بر رخسار زیبایت می افتد وشیداوشیفته ی زیبائیت می شدم ازشدّت ِ اشتیاق،ازجام هلالی ِ لـبهـایت شرابِ عشق می‌نوشیدم وسرمست می شدم.!
جالب اینجاست که حافظ به دنبالِ دلِ شیدای خودآمده تااورا پیداکند لیکن خود نیزبدترازدلش گرفتارشده وراه راگم کرده است.!
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن براین غریب
گفت دردنبال دل رَه گم کند مسکین غریب


کـشیدم دربـَرت نـاگاه وشـددرتاب گیسویت
 
نهادم بـر لبت لب را و جان و دل فـدا کـردم 


در مصرع اوّل "تاب" را باید با سکون (ب)بخوانیم بدینصورت:"شد درتاب گیسویت " به این معنی که وقتی بناگاه وبااشتیاق تورادرآغوش کشیدم گیسوانت پـریشان شد. معنی بیت : درادامه ی بیتِ پیشین،حافظ پس ازآنکه جام هلالی لبهای معشوق رامی نوشد،خطاب به یارمی فرماید: ازسرمستی بناگاه تـو را در آغوش کشیدم و گیسوست پریشان گشت لب بر لب تـو گذاشتم و جان و دلم راتقدیم تـو نمودم.
این بیت وبیت پیشین، تصاویربسیار روشن وخیال انگیزی درذهن مخاطب ازحالتِ درآغوش کشیده شدن معشوق وپریشانی گیسو وبوس وکنار خَلق می کند که نشان ازمهارت ونبوغ بی نظیرشاعراست.
خوابِ آن نرگس فتّان توبی چیزی نیست
تابِ گیسوی پریشان توبی چیزی نیست


توخوش می‌باش باحافظ بروگوخصم جان می‌ده 

چوگرمی ازتومی‌بینم چه باک ازخصم دم سردم

معنی بیت : خطاب به معشوق است تـو با حافظ اینگونه(بشرح بیت های پیشین) خوش باش پس ازآن بگو که دشمن ازحسادت بمیرو وجان بسپارد. دشمنی که دلش ازمهرومحبّت خالیست وچشم دیدن مارا ندارد.گرمای محبّت بین ما خصم ِ دَم سرد وبی ذوق وشوق راخواهدکُشت.
دامن ِ دوست به صدخون دل افتاده بدست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۳
  • ۸۸۶ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی