حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است




چـنـدان کـه گـفـتـم غـم بـا طـبـیـبــان

درمـــان نـکـردنــد مـسـکیــن غریـبـان


"چـنـدان" : بسیار زیـاد،هرچقدر،آنقدر.....

"طبیب" : هم شغلِ طبابت وپزشکی مدِّنظراست و هم طبیبانِ مدّعی،که ادّعایِ فضل ودانش و کرامات دارند،چراکه هردو از دردِ عشق بی‌خبر هستند واز علاج ِآن ناتوان.

"مسکیـن" : بـیـچـاره ، درمـانـده ، هم می‌تواند طبیب مدِّنظر باشدبه این معناکه طبیبان بادردِعشق ناآشنا هستند وازمداوایِ این درد درمانده وعاجزند، بیچاره وغریب (ناآشنا) هستند. "مسکین" هم می تواندصفتی برایِ عاشقان باشد،به این معنا که عاشقان ،بیچارگانی هستندکه کسی آنهارادرک نمی کند. آنهاغریبانِ دروطن وتنهاماندگانِ درجمع هستند.

  • رضا ساقی


چو آفتابِ می از مشرقِ پـیـاله بر آیـد


ز  باغِ عارضِ  ساقی هزار لاله بر آیــد


آفتاب می : شراب از جهتِ درخشندگی به آفتاب تشبیه شده است که ازشرقِ پیاله سربرآورده وپرتوافشانی می کند.

عارض : چهره ، رخسار   

باغِ عارضِ ساقی : رخسارِساقی به باغی تشبیه شده که گلگون و لاله زار است،سرخ رنگ است.

در این بیت تشبیهِ زیبایِ حافظانه ای رقم خورده است 

  • رضا ساقی



چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا اینجاست

     این غزل  پُرمایه ونغز،یکی ازپخته ترین غزلهائیست که حافظ عزیز،احتمالاً دراواخر عمر گرانمایه ی خویش سروده وسعی کرده جهان بینی ونگرش خودرابی پرده ولی پروااعلام کند. گویا خودمی دانسته که مخاطبین درموردِسخنان ِ اوبرداشت های مختلف خواهند کرد.
 بنابراین ازهمین ابتدای سخن، به متعصّبین، متشرّعین ِ یکسونگر وخام اندیشانی که دوست دارند درشهرت واعتباردیگران سهیم شوند هشدار داده که قصدِ مصادره کردن اوراننمایند واوراهمانگونه که هست ببینید نه آنگونه که دلخواهِ آنان هست.........

  • رضا ساقی





چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد 

نفس به بوی خوشش مُشکبار خواهم کرد 

مُشک: سیاه رنگ و خوشبویی که در ناف آهوی خطایی تولید می شود.
مشکبار: عطرآگین وخوشبو
معنی بیت: همچون باد بی درنگ وشتابان بسوی کوی معشوق خواهم تاخت نفس خویش راازبوی معطّرمعشوق عطرآگین خواهم ساخت.
هوای کوی توازسرنمی رودآری
غریب رادل سرگشته باوطن باشد
  • رضا ساقی



چو بَرشکست صـبـا زلف عنـبـر افشانش


به هر شکسته که پیوست تازه شدجانش


برشکست : پیچ وخم داد    

صبا : بادِ خنکِ ملایمی که سحرگاهان از شمال شرقی می‌وزد ورابطِ ومعشوق نیزهست

عنبر : ماده‌ی سیاه و خوشبویی که از شکم ماهی "عنبر" می‌گیرند.زلف به دوعلّت به عنبرتشبیه می گردد: 
  • رضا ساقی




چو سرواگر بخرامی دَمی به گلزاری

خورد زغیرت روی توهر گلی خاری

خرامیدن: باناز واِفاده راه رفتن
معنی بیت: اگرهمانند سرو باناز واِفاده به گلزاری قدم نهی وخرامان خرامان جلوه فروشی کنی هرگلی بادیدن رخسارتو نیش خار رشک وحسرت خواهد خورد.
بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
  • رضا ساقی



چوگل هردَم به بویت جامه درتن
کنم چاک از گریبان تا به دامن

چوگل: مانند گل جامه: لباس
به بویت: ۱-به عطروبوی تو، ۲- به امید و در انتظارتو.                         
معنی بیت: همانند غنچه ی گل که درزمان شکفتن پیراهن برتن می دَرد من نیز به امید دسترسی به تو ازشدّتِ اشتیاق، جامه ی خویش ازگریبان تابه دامن پاره می کنم.
  • رضا ساقی

     


چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من


ور بگویـم دل بگـردان رو بگـــرداند ز من


خاک راه شدن : کنایه ازشکسته نفسی و نهایت فروتنی است.

دامن افشاندن : کنایه از روی‌گردانی و بی توّجهی نمودن، با غرور و تکبّر از کسی دور شدن و کسی را نـپذیرفتـن

دل بگردان  : تغییر نظر بده

روی گرداندن  پشت کردن

منِ عاشق اگر روزی به این امید بمیرم که خاکِ راهش شوم تا مگر دردامنش بنشینم، اومسیری دیگربرمی گزیند تاخواست من میسر نگردد ازبختِ بدی که دارم،  مرا نمی‌پـذیرد و چنانچه به هرزبانی از او بخواهم که تغییرِ  رأی دهد و به من  متمایل شود و توّجه کند ازمن روی برمی گرداند  و دور می شود.

  • رضا ساقی



چه بودی اَر دل آن ماه مهربان بودی

که حال ما نه چنین بودی اَر چنان بودی

این غزل با غزل " به جان او که گرَم دسترس به جان بودی" ازلحاظ وزن وقافیه وجنس کلام همزاد وهمایند هستند وبنظرچنین می رسد که مخاطب هردوغزل یکنفر (احتمالاً شاه شجاع) می باشد ودریک مقطع زمانی سروده شده است. 
  • رضا ساقی



چه لطف بودکه ناگاه رَشحه ی قلمت
حقوق خدمتِ ما عرضه کردبر کرمت

           بی تردید بانظرداشتِ موضوع ِغزل وباتدبُّر و واکاویِ مضامین وعبارات بکارگرفته شده، شخص بسیار عزیزی حافظ راغافلگیرکرده وبانامه ی محبّت آمیزی احوالاتِ اوراجویاشده وبه عبارتی ازوی دلجویی کرده است. 
  • رضا ساقی


چه مستیست ندانم که رو به ما آورد؟


که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟


این چه حالت مستانه ایست که به ما دست داده است؟ 

باتوجّه به ادامه یِ غزل،شگفتیِ شاعراز کیفیّتِ عالیِ باده می باشدکه نوشیده وسرمست شده است. 

البته همانگونه که قبلا  گفته شده، مجازی یاحقیقی بودنِ  باده ومستی درغزلیاتِ حافظ بیشتربستگی به برداشتِ شخصیِ دارد....     

 معنی بیت: نمی دانم این چگونه مستیست که  به ما دست داده است؟ این ساقی که بود؟ و این باده ی ناب را از کجا آورده بود؟

می ایی درکاسه ی چشم است ساقی رابنامیرد

که مستی می کندباعقل ومی بخشد خماری خوش  

  • رضا ساقی




حاشاکه من به موسم گل ترک مِی کنم


من لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم ؟!


حاشا :اینگونه مباد، هرگز، دورباد، محال است ، غیر ممکن است.  
"موسم گل" : فصل بهـار    
"لاف زدن" : ادّعـای بیهوده وبی مورد کردن ،کسی ادعای داشتن
چیزی کند که آن رانداشته باشد.
"لاف عقل می‌زنـم"  ایهام دارد: ۱-  من  ادّعای عاقل بودن می‌کنم.من
خوب ازبد راتشخیص می دهم من صلاح ومصلحت خودرابهترمی دانم.
 ۲-من فقط ادّعای عاقل بودن می‌کنم  عقل درنظرگاه من هیچکاره ای
 بیش نیست من عاشق ورندهستم.

  • رضا ساقی





حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

باده پیش آرکه اسباب جهان اینهمه نیست

حاصل: محصول
کون و مکان: هرآنچه که در جهان هستی می بینیم، کلّ کاینات وهرچه دراوست
اسباب: ، وسایل،هرآنچه که هست ومی بینیم
باده: شراب
"این،همه نیست" : اینهایی که می بینیم همه ی آنچه که وجود دارد نیست، گوشه ای ازآنچه که هست می بینیم. ما ناتوان هستیم ازدرکِ همه ی اسباب جهان.چیزهای زیادی هست وما ازآنهابی خبریم.
  • رضا ساقی



حـالـیا مـصلحتِ وقـت در آن می‌بـینم

که کشم رَخت به میخانه وخوش بنشیم

"رخت به میخانه کشیـدن": کنایه از ساکن میکده شدن است.    
"خوش نشستـن" : چند معنا دارد : 1- آسایش یافتن ، سرخوش و سرمست شدن ، شادمانه زیستن  2- قـرار و آرام گـرفتـن   3- اقامت موقتی داشتن .به عشایرنیز که موقـتـاً در جایی اقامت می‌کنند "خوش نشیـن" می‌گـویـنـد  4- به جا ، مناسب و زیبا نشستن هم معنی می‌دهد: .......
  • رضا ساقی





حال خونین دلان که گوید باز
وزفلک خون خُم که جویدباز

این غزل به زبانی کنایه آمیز گوشه ای از وضعیّتِ حاکمیّت متشرّعین ِ یکسونگررا بازتاب داده و تصاویری ازسختگیریها، خشونت وتمامیّت خواهی ریاکاران را ارایه می دهد.
  • رضا ساقی



حال دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

این غزل ،همانگونه که خودِ خواجه ی عزیز نیز درمقطع غزل اشاره کرده ازرندانه ترین غزل های حافظ به شمار می رود.
وقتی شاعر،اساس وبنیان ِغزلی اینچنینی راتعمّداً رندانه وچند وجهی،پی ریزی می کند،روشن است که قصد دارد مطلبی رابیان نماید که به هردلیلی نمی تواند به صراحت بیان کند. چون درجامعه ای نفس می کشد که افراطیّون ِدینی حاکمیّت دارند، براساس تجربیّاتِ تلخی که ازمتعصّبین ِ یکسویه نگردارد،احتمال می دهد که گفتارش دردسر دیگری رارقم زند واورا به بهانه های واهی گرفتارسازد.
  • رضا ساقی


حجاب چهره‌ی جان می‌شود ، غبار تـنم


خوشا دمی که از آن چهره پرده بر فکنم


"حجاب" : پـرده ، پـوشـش ، در اصطلاح عرفانی : مانع میان عاشق و معشوق را گویـنـد 

"چهره‌ی جان" :جان به انسانی تشبیه شده که دارای چهره است .

"غـبـار تـن" :بدان علت که جسم انسان ازخاک آفریده شده،تـن به غبار تشبیه شده است.

"خـوشـا" : شبه جمله است به معنی : چه خوش

است.چه نیکو

"پـرده":همان حجاب است.

  • رضا ساقی


حسب حالی ننوشتیّ و شد ایامی چند

مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

بعضی ازشارحان محترم معتقدند "ننوشتیم" به جای "ننوشتی" درست است امّا بنظرنگارنده همان "ننوشتی" مناسب تراست چراکه شاعردر مصرع اوّل به مخاطب یا معشوق می فرماید: شرحی ازحال وروزخویش ننوشتی ودرمصرع دوّم می فرماید: من هم به محرمی دسترس ندارم تا به تونامه بنویسم. یعنی دراینصورت هست که موازنه وتعادل دریک بیت برقرارمی گردد توازن وتعادلی که موردپسندحافظ بوده و همیشه سعی کرده دراغلب بیت ها برقرارنماید.
  • رضا ساقی






حُسنت به اتّفاقِ مَلاحت جهان گرفت

آری به اتّفاق جهان می‌توان گرفت

این غزل ِزیبا،نغز وپُرمایه،چنانکه ازلطفِ سخن ولَحن کلام پیداست درمدح شاه شجاع ِخوش قد وقامت،خوش سیرت وخوش صورت، محبوبِ دوست داشتنی ِحافظ ودرتعریف وتمجید ازرشادت ها ودلیری های اوسروده شده است. شاید این سئوال پیش بیاید که چرا اغلبِ غزلیّات حافظ دررابطه با شاه شجاع سروده شده وچرا حافظ این همه مضامین وعبارات عرفانی رادر مدح این پادشاه بکاربرده است؟
  • رضا ساقی



حُسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله گون باد

دراین غزل زیبا وعاشقانه نیزهیچ اسمی ازمخاطب برده نشده است بهتراست به جای کاوش دراینکه مخاطب غزل چه کسیست ازحس وحال عاشقانگی غزل حظ ببریم وخاطرمان را بامضامین عاشقانه طراوتی دیگربخشیم.
  • رضا ساقی