صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
مرغ چمن: بلبل که درادبیات عاشقانه نماد عاشق است.
گل نوخاسته: گل تازه شکفته شده، گل درادبیات عاشقانه نماد معشوق است.
معنی بیت: هنگام صبح بلبل خطاب به گل تازه شکفته شده گفت: اینقدر نازوعشوه مکن وبه زیبائی خویش دلخوش نباش توتنها ومنحصربفرد نیستی ،گلهای بسیاری به زیبائی ولطافتِ تو دراین باغ شکفته شده است.
نکته ی حافظانه ای که دراین بیتِ پُرمایه ونغزنهفته این است که درحقیقت، دروجودِ بلبل دراینجا عشق حقیقی جریان پیدانکرده که توانسته چنین سخن سخت وخشنی به معشوق بگوید. چراکه اگر کسی به دیده ی عشق به چیزی یاکسی بنگرد آن معشوق می بایست خاص ومنحصربفرد گردد. عشق راستین سببِ شخصیّت وتمایز معشوق می شود وآن راازانبوه جدا می سازد بطوری که هیچ چیزنتواندجای اوراپُرکند..........
به فرض اگر کسی عاشق یک حیوانی مانند سگ می شود عشق باعث می شود این سگ ازانبوهِ سگها متمایز وصاحب شخصیّتی خاص گردد. این سگ ازاین به بعد یک سگ درمیان انبوهِ سگها نخواهدبودبلکه نام و شخصیّت خاصی پیداخواهدکرد واگر برای اواتّفاقی رخ دهد هیچ سگی نخواهد توانست جایگزین اوشود. لیکن دراینجاظاهراً درمیان این گل و بلبل ، چنین عشقی جریان پیدا نکرده است.
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
معنی بیت : گل لبخندی زد وگفت آری راست می گویی گلهای زیادی دراین باغ شکفته شده، ازسخن راست تو وازتلخی ِ این حقیقت دلگیرنیستم. آمّا آنچه که باعثِ رنجش خاطرمن شد این است که توبه رغم آنکه ادّعای عاشقی داری به معشوق خویش سخنِ آزارنده وخشن می گویی!همیشه رسم عاشقی اینسان بوده که عاشق به معشوق خود ، سخنان نرم ولطیف می زند وازناز وعشوه ی او به وجد وشعف می آید.
می بینیم که "گل" بادریافتِ همان نکته ای که توضیح داده شد، رنجیده خاطر شده که چرا درچشم بلبل خاص نبوده واوباانبوه گلها یکی گرفته شده است؟ گل انتظاردارد که بلبل، اورامتمایز ببیند نه گلی درمیان گلها! گل دوست داردعاشق او به ایمانی برسد که توانسته باشد نداسردهد:
هزارنقش برآید زکِلکِ صُنع ویکی
به دلپذیری نقش ِ نگارما نرسد
گر طمع داری از آن جام ِ مُرصّع میِ لَعل
ای بسا دُر که به نوکِ مژهات باید سُفت
جام مُرصّع: جام شرابی که با جواهرو مروارید تزئین شده باشد. درقدیم جام پادشاهان وبزرگان را باانواع سنگهای قیمتی مزیّن می نمودند. دراینجا می تواندکنایه ازدهان یارباشد. یعنی به این شکل که: دهان یاربه جامی تشبیه شده که لبها(بالعلگون بودنشان) ودندانها (باسپیدیِ مرواریدگونه اشان) آن رامزیّن کرده وبه جام مرصّع تبدیل کرده اند. سخنان گُهرباریارنیزمی تواندبه جای شرابِ گوارا درنظرگرفته شود که ازدهان او خارج شده وسبب مستی عاشق می گردد.
دُر: مُروارید، دراینجا کنایه از دانه های اشک چشم است.
دُرسُفتن: سوراخ کردن مروارید، دراینجا کنایه ازگریه کردن واشک ریختن به ظرافتِ مروارید سفتن
معنی بیت: اگرطمع به دهان یارکرده ای وحقیقتاً آرزومندِ نوشیدن جُرعه ای شراب ازاین جام مرصّع هستی، تنها آرزو داشتن کافی نیست وتورابه هدف نمی رساند. بایستی گام برداری ودست ازطلب برنداری،می باید رنجها و مشقّاتِ فراوان تحمّل کنی و اشکها بریزی آن هم به ظرافت ودقّتی که برای سُفتن مروارید لازم است. یعنی باتمام وجود گریه کنی وباتمرکزتمام تلاش کنی نه درحدّ معمول.
قصدجان است طمع درلب جانان کردن
تومرابین که دراینکاربه جان می کوشم
تا ابد بویِ محبّت به مشامش نرسد
هرکه خاکِ درمیخانه به رخساره نرُفت
مشام: دماغ ،بینی
"میخانه" دراینجا کنایه ازمیکده ی عشق است.
به رخساره نرُفت: به خاک نیافتاد وباصورت آستانه ی میکده را جارو نکرد. کنایه ازخدمتگزاری صادقانه
معنی بیت: هرکس که ارزش میکده ی عشق رانشناخته وخاکِ آستانه ی این مکانِ مقدّس راازروی اشتیاق بارخسار خویش تمیزنکرده، هرگزتاآخرعمر طعم لذیذِ محبّت را نخواهد چشید. باید همچون خدمتگزاری صدیق، درمیخانه خدمت کرد تا سعادتِ دریافتِ محبّت راپیداکرد.
به کوی میکده هرسالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه ی تبه دانست.
در گلستان اِرم دوش چو از لطفِ هوا
زلفِ سنبل به نسیم سحری میآشفت
گلستان ارم: باغ سرسبزوباصفا،باغ بهشت، باغی باشکوه به نام باغ ارم درشیرازکه ظاهراً تفرجّگاه یاقرارگاهِ پادشاهان نامی بوده وحافظ رابه یادِ شوکت وشکوهِ تخت جمشیدانداخته که دربیتِ پیش روبدان اشاره کرده است.
زلفِ سنبل: برگ های گل سنبل به زلف تشبیه شده وتکانهای آنها به برآشفتگیِ زلف
معنی بیت: درباغ ارم دیشب، ،هنگامی که دیدم به لطفِ هوای دل انگیز، زلفِ سنبل به سرانگشتِ نسیم سحرگاهان پریشان می شد (بامشاهده ی این وضعیت خیالاتم برانگیخته شد و درآن حال ِغریب باخویش نجوا کردم درعالم خیال از تخت جمشیدپرسیدم...)
گفتم ای مسندِ جَم جام جهان بین اَت کو؟
گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بخفت
مسند : تخت،چیزی یاجائی که برروی آن می نشینند وتکیه می زنند.
جَم: نام جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی ،بعضی اوراباسلیمان یکی دانسته اند. درلغتنامه ی دهخدا نیزچنین آمده:
"جَم"نام سلیمان و جمشید هم هست ، لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
مسندِ جم: تخت جمشید
جام جهان بین: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام بیشتر به دل تعبیر می شود امّا دراین بیت به معنای جام گیتی نماست.
دولت بیدار:کنایه از دولتی مقتدرو آگاه وهشیار، دولتی توانمند ومسلطّ
بخُفت: ازبین رفت وبه خواب ابدی فرورفت.
معنی بیت:
گفتم: ای تختِ جمشید،آن جام افسانه ای گیتی نما که جمشید به واسطه ی آن ازوقایع و پیشآمدهای روزگارآگاهی می یافت چه شد؟ آن اقتداروعظمتِ افسانه ای کجا رفت؟ پاسخ گرفتم:
دریغ وافسوس که آن دولتِ مقتدر و هشیار که برهمه چیزواقف وآگاه بود باآن همه شوکت وشکوه وقدرت به خوابِ ابدی فرو رفت.
شکوهِ سلطنت وحُسن کی ثباتی داد
زتختِ جم سخنی مانده است وافسرکی
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
معنی بیت: ای ساقی جام شرابی بگردان و این گفت وشنود راکوتاه کن سخن عشق چیزی نیست که بتوان به وسیله ی زبان بیان نمود. حتّاقلم نیزازعهده ی این کاربرنمی آید.
قلم راآن زبان نبود که سِرّ عشق گوید باز
وَرای حدِّ تقریراست شرح آرزومندی
اشکِ حافظ خردوصبر به دریا انداخت
چه کند سوزغم عشق نیارست نهفت
نیارست: نتوانست
معنی بیت: اشک حافظ شکیبایی و خردورزی رااز کارانداخته وبه دریا ریخته است. چه چاره اندیشد که سوزوگدازغم عشق رانتوانست پنهان کند،اشک بی اختیارروانه شد وهمه چیزرا تخریب کرد.
گفتم اسرارغمت هرچه بود گومی باش
صبرازاین بیش ندارم چه کنم تاکی وچند
- ۰ نظر
- ۲۵ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۳
- ۴۸۴ نمایش