حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است




شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

که بمژگان شکندقلب همه صف شکنان

حافظ با اغلب پادشاهان هم روزگار خویش ارتباطات نزدیکی داشت بعضی اوقات بنابه دلایلی این ارتباط تیره وبعضی اوقات روشن وصمیانه وعاطفی بود. این غزل نیزچنانکه ازفحوای کلام برمی آید زمانی سروده شده که ظاهراًحافظ ازمسئله ای مکدّرشده وخودرا کنارکشیده است  بنظرچنین می رسد که پادشاه وقت درحال نازکشیدن ازحافظ وباز گرداندن اوبه بارگاه است لیکن چنانکه خواهیم دید اوبا پاسخهای عارفانه،کنایه های حافظانه ومقتدرانه این دعوت رارد کرده وحفظ عزّت نفس ومناعت طبع را برعیش وعشرت زودگذر ترجیح داده است‌.
  • رضا ساقی



شاهدان گردلبری زینسان کنند 

زاهـدان را رخنه در ایمان کنند 


شاهد : زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند.......
  • رضا ساقی



شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده ی طَلعت آن باش که آنی دارد

"شـاهد": بدانکه خدامنبع ِ بی پایانِ زیبائیهاست. هرچیزی شامل انسان ،حیوان، مناظرطبیعت جلوه ای ازجمال آن زیبای مُطلق هستند. بنابراین عشقبازی بانهاد وباطن پاک، فارغ ازهرگونه بدبینی وشَرّ وشهوترانی،بازیبائیهای پیدا ونهان این جهان، قدردانی وسپاسگزاری ازخالق ِ زیباست. "شاهد" به معنای ِ زیبارو،درحقیقت یک فروغ ازتجلّی ذاتِ زیبای مطلق است در لباس شهود. ونظربازی وعشقبازی حافظانه،عین ِ بندگی، عبادت وشکرگذاریست."شاهد"به معنای زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند وبانظرکردن درزیبائیهای آنان به خالق زیبائیها رهنمون می شدند......
  • رضا ساقی



شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست

صَلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

گل حمرا: گل سرخ. 
صَلا: صداکردن وبا خبر کردن با بانگ وآواز، دعوت نمودن – صلا مخفّف الصّلوة و ذکر بلند این کلمه، دعوتِ مردم به نماز است. صوفیان، به ظاهر پرهیزگار وباتقوابودندوازخوردن شراب پرهیزمی کردند امّا حافظ که مدّتی باآنها نشست وبرخاست کرده بود به این رازپی بُرده بود که اغلب حُقّه باز وریاکارهستند وشراب پنهانی نیز می خورند!لیکن باتغییر اوضاع سیاسی وروی کارآمدن دولت مذهبی ، رنگ عوض کرده،توبه نموده وژستِ تقوا وپرهیزگاری به خودمی گرفتند ودوباره باتغییرحکومت، طاقت نیاورده وتوبه می شکستند.
  • رضا ساقی



شنیده‌ام سخنی خوش که پیرکنعان گفت

فراق ِ یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

پیرکنعان: حضرت یعقوب ، پدر حضرت یوسف بود. اوبه سببِ آنکه سالهای زیادی درفراقِ دُردانه ی خویش گریست، درعرصه ی ادبیّاتِ عاشقانه تبدیل به نمادِ بی تابی وبی قراری درفراق یارشده است.
  • رضا ساقی





شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مَه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

شربت: استعاره ازبوسه ی شیرین وآبدار، همچنین شربت دراینجا می تواند استعاره ازکلمات شیرین وسخنان گهربار شخصیتی مهم ودوست داشتنی بوده باشد. 
لب لعل: لب سرخ همچون یاقوت
مه پیکر: ماه پیکر،بدن زیبا همچون ماه بی آ لایش وپاک ولطیف
معنی بیت:  درحالی که ازلبان نوشین وسرخ آبداریار بوسه ای نچشیده بودیم عزم رفتن کردومابی نصیب ماندیم واورفت. یا:
ماتشنه ی شنیدن سخنان گهربار وشیرین ازآن لبهای همچون لعل سرخ آن محبوب دوست داشتنی بودیم وجرعه ای ازاین شربت گوارا ننوشیده بودیم ازمیان مارفت. 
ازتماشای سیمای آن ماه پیکر، هنوزسیر نشده بودیم که ناگهان عزم رفتن کردو ماراازفیض دیدارجمال ماهش محروم نمود........
درقلم آوردحافظ قصه ی لعل لبش
آب حیوان می رودهردم زاقلامم هنوز
  • رضا ساقی



شراب بی‌غش وساقیّ خوش دو دام رهند

که زیرکان جهان از کمندشان نرهند

بی غش: بی آلایش وصاف، ناب
معنی بیت: شراب صاف شده وبدون آلودگی و ساقی خوش قلب وخوش حرکات وخوش سیما وسوسه انگیزند حتّازیرک ترین وباهوش ترینها نیز قادرنیستند دربرابر این وسوسه مقاومت کنند وازکمند آن خودراخلاص کنند. 
ساقی اَرباده ازاین دست به جام اندازد
عارفان راهمه درشُرب مُدام اندازد
  • رضا ساقی






شراب لَعل کَش وروی مَه جبینان بین

خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

لَعل: سرخ رنگ مانند یاقوت
کَش: سربکش، بنوش
مَه جبینان: زیبارویانی که پیشانیهایشان مثل ماه می درخشد.
خلافِ مذهبِ آنان: برخلاف شیوه و روشِ‌ آنها. امّا منظورازآنان واینان کیست؟
باتوجّه به بیت بعدی، چنین به نظرمی رسد که حافظ دراین غزل زهد وکردارریاکارانه ی صوفیان رادریک کفه ی ترازو وجمال وچهره ی مه جبینان را درکفه ی دیگرنهاده تا مخاطبین غزل آزادانه قضاوت کنند ودست به انتخاب بزنند. بنابراین "آنان" اشاره به  زاهدان عبوس وتندخو و صوفیان ریاکار،  و"اینان" اشاره به مه جبینان درمصرع اوّل می باشد.
جمال: زیبایی وجاذبه ،خوشگلی
  • رضا ساقی





شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَدزورش 

که تا یکدم بیاسایم  زدنیا و شر و شــورش 

شراب ِتلخ ِمردافکن : شرابی که گیرایی ِ قوی داشته باشد.به قدری  که
 پهلوانی رااز پای درآورد!
شروشور :ناآرامی، فتنه و آشوب، متضاد آرامش، کنایه ازمشکلات وگرفتاریهای ِ آزارنده و ناتمام ِ زندگانی که روح وجان رامی فرسایند......
"شراب تلخ" :شرابِ کهنه وخالص وناب که  ناخالصی وآب در آن نباشد. 
درطبِّ سنتی و قدیم از "شراب تلخ" برای تقویت معده و به عنوان دارو استفاده ‌می‌شده است.

  • رضا ساقی



شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد

زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

خواجه ی شیراز علاوه بررندی، خوش سلیقه نیزهست شرابخواری وباده گساری ِ پنهانی رانمی پسندد. اوطالبِ عشرتی به رسم رندان وآشکاره هست. رندانی که نام واعتبار اجتماعی زیرپامی نهند وبه اینکه اگرچنین کنیم چنان می شود یا "دیگران چه خواهندگفت" نمی اندیشند. آنها چراغ دلشان راهمیشه باشادیخواری روشن نگاهداشته وهرگزریاکاری نمی کنند. ازهمین روست که حافظ عیش نهانی راکاربی اساس وبیهوده می پندارد. ریاکاری که فقط درعبادت نیست ریاکاری ازهرنوع که باشد درموردهرکاری، ازهرکسی ناپسند وزشت است.
  • رضا ساقی



شَمَمتُ روحَ وِدادٍ وشِمتُ برقَ وصال

بیاکه بوی تو را میرم ای نسیم شمال


شَمَمتُ :بوئیدم،به مشامم خورد
رَوحَ : راحت ،شمیم خوش
وِداد : رفاقت ودوستی
شِمتُ :مشاهده کردم
برق وصال : نور وصلت،آذرخش
میرم :  می میرم، بمیرم،کنایه ازخیلی دوست داشتن
نسیم شمال: بادصبا بادی که بابوی خوش معشوق، مشام جان عاشقان رامی نوازد.
  • رضا ساقی





شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری

یاران صلای عشق است گر می‌کنید کاری

گویند که حافظ این غزل زیبارا درزمان به میمنتِ به تخت نشستن شاه زین العابدین فرزند و جانشین شاه شجاع سروده است. باتوجّه به اینکه هیچ اسمی برده نشده وهیچ سند موثّقی دراین مورد وجود ندارد ازاظهارنظردراینباره خودداری می گردد.
  • رضا ساقی



صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه‌ای از گیسوی مُعنبر دوست

صبا:بادبرین، بادی لطیف وروح افزا که گویند اززیرعرش وزیدن آغاز می کند وغنچه ها را می شکفد. درادبیّات عاشقانه رابط میان عاشق ومعشوق است. برمنزلگاه معشوق دسترسی دارد وپیام وعطر وبوی اورا برعاشقان می رساند.حافظ اغلب با این باد درد دل می کند.
  • رضا ساقی





صبا وقتِ سَحر بویی ز زلف یار می‌آورد

دل شوریده ی ما را به بو درکار می‌آورد

دربعضی نسخه ها به جای "شوریده" 
"دیوانه" ثبت شده که درمعناچندان تغییری ایجاد نمی کند.
حافظ ازسحرخیزی واستشمامِ بوی زلف ِیار به روشندلی رسیده وگاه وبیگاه، درغزلیّاتِ خود ازاین موهبتِ الهی به خوشی وخرّمی یاد کرده ومارا دعوت به صبح خیزی وسلامت طلبی دعوت می کند.......
  • رضا ساقی





صبا زمنزل جانان گذر دریغ مـَدار 

وزاوبه عاشق بی‌دل خبردریغ مَدار
 
حافظِ عاشق، اندوه وغم عشق خودرا بابادصبا در میان گذاشته وازاواحوالاتِ معشوق راجویا شده است.معمولاًعاشقان سعی می کنند،سرّعشق خود راپنهان کنند! امّا کمترعاشقی موّفق به پنهان کردن ِعشق می شود. ازهمین رو عاشق سفره ی ِ دردِ دل ِ خودرا پیش ِ روی بادِ سحرگاهی می گشاید. صبا همان بادِ مُلایمیست که پیام رسان ِ عاشق ومعشوق است........
  • رضا ساقی





صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سربکوه وبیابان توداده‌ای ما را

صبا: نسیم ملایمی که معروف به پیک عاشقان شده است. ازسمتِ بارگاهِ معشوق می وزد،و عطرو بویِ یار رابه مشام جان عاشقان  رسانده و آنهارا سرمست می سازد. عاشقان نیز بااودردِ دل می کنند وازاومی خواهند که واگویه های آنان رابه معشوق برساند........
  • رضا ساقی


    
    صبا به تهنیتِ پیر می‌فروش آمد     
      
که موسمِ طرب وعیش ونازونوش آمد

پیرمی فروش، همان پیرمُغانست. تنها روشن ضمیری پاک باطن که حافظ صمیمانه به اوعشق می ورزد ورفتارهای خودرا مطابق با خواست و نظر او تطبیق می کند. اوتنها شخصیّتی است که حافظ فرمانبری اورا ازدل وجان پذیرفته وگردنش زیربارمنّتِ اوست. "عشق ورزی، بی آزاری و شادمانی وطَرب" اساس واصول ِ مَسلکِ اوست. ظاهراً ایّام بهار است وبادصبا به پیر می‌فروش مبارک‌باد می‌گوید که خوشا براحوالت، فصل بهار است و موسم ِطرب وشادمانی. دراین فصل بازار عیش و شراب‌نوشی گرم است.......
  • رضا ساقی



صباتونَکهَت آن زلف مُشک بوداری

به یادگار بمانی که بوی او داری


غزلیست یکدست عاشقانه که دروصف  فضایل ومحاسن معشوق سروده است.
صبا: نسیمی که  رابط میان عاشق ومعشوق است. ازکوی معشوق می وزد وعطروبوی اورابه عاشقان می آورد.
نَکهت: بوی خوش
مُشک: مادّه ی سیاهرنگ ومعطّری که ازنافه ی نوعی آهوی ختن گیرند.
زلف مُشکبو: زلفی که بوی مشک دارد.
به یادگار بمانی: پیوسته جاویدان باشی
معنی بیت: ای صبا تو بوی معطّر گیسوان مُشکینِ معشوق راباخود داری ای کاش پیوسته جاویدان بمانی که بوی معشوق رامی پراکنی.
بوی خوش توهرکه زبادصباشنید
از یارآشنا سخن آشنا شنید
  • رضا ساقی



صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

این غزل یکی اززیباترین ودلنشین ترین غزلهای خواجه هست که با مضامین ناب، عبرت انگیز واندیشه زابه ماتلنگرمی زند تا بیش از پیش به ناپایداری زندگانی وفانی بودنِ دنیا توجّه کنیم دَم راغنیمت شمرده وایّام زندگی را باعیش وشادمانی بگذرانیم. آنها که حقیقتِ باده نوشی حافظ رابدلیل داشتن تعصّبات مذهبی برنمی تابند وهمچنان اصراربر برداشتهای عرفانی ازتمام غزلیّات خواجه رادارند براین باورند که این غزل نیزدارای مفاهیم عرفانی بوده و"ساقی وساغر وشراب وعیش ونوش" دارای بار معنایی مجازی هستند. آنهابراین باورند که دراینجا "ساقی" کنایه از خداوند! ، شراب کنایه ازنور وآگاهی ومعرفت وقدح نیزکنایه ازدل آدمیست! این دسته ازحافظ دوستان وحافظ خوانان برای اثبات ادّعای خویش ازابیاتی مانند: 
  • رضا ساقی





صبح است وژاله می‌چکد ازابر بهمنی

برگ صبوح ساز و بده جام یک منی

ژاله: قطره‌ای که روی برگ گل یا گیاه قرار می‌گیرد، شبنم 
برگ: سازونوا،اسباب، آهنگ
صبوح: هرچیزی بامدادان بخورند یابیاشامند. شراب صبحگاهی
ساز: بساز، مهیّا کن
معنی بیت: صبح دمیده وقطرات باران ازابر زمستانی بهمن ماه درحال چکیدن است ساز وبرگ شراب صبحگاهان رامهیّا کن وجام شراب بزرگ یک منی رابه دستم ده.
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دورفلک درنگ نداردشتاب کن
  • رضا ساقی