حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است




درنمازم خم ابروی تواَم یادآمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

بااینکه دراین غزل زیبا ی عاشقانه نامی از مخاطب برده نشده لیکن ازجنس واژه ها وحال وهوای غزل چنین بنظرمی رسد که شاه شجاع ِ خوش سیمای خوش قدوقامت مخاطب این غزل می باشد 
  • رضا ساقی


درهمه دیرمغان نیست چومن شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند؛ صومعه.
دیر مغان:  آتشکده؛ عبادتگاه ِزردشتیان

به استناد لغتنامه معنای دیرمغان همان عبادتگاه زردشتیان است. احتمالاً منظور حافظ همان خرابات و محفل رندان وارسته ازتعلّقات دُنیی و دینی بوده است. امّا چرا حافظ  به جای محفلِ رندان یا خرابات ازدیرمغان استفاده می نماید؟ دلیل روشنی دارد وآن ارادتِ خاصّ نهانی ،آشکار وبی پایان اوبه زرتشت واندیشه های ناب اومی باشد. بعضی ازحافظ دوستان وحافظ دانان،بیتها وغزلیّاتی که حافظ در آنها ازپیرمغان، دیرمغان، مغبچگان و.... استفاده کرده راکنارهم  چیده و به این نتیجه رسیده اند که حافظ  دراواخرعمرش به دین زرتشت گرویده بوده است! امّا باشناختی که از حافظِ بی قرار وناآرام داریم قطع یقین او آزاداندیشی وارسته وفرهیخته بوده ودرهیچ چارچوبی جای نمی گرفته و به همین خاطر در غزلیّاتش،سعی کرده از وابستگی مذهبی به روشنی حرفی نزند. مذهبِ اصلی اوعشق و دلدادگی به معشوق ازلیست واگرچه ازهمه ی ادیان ومذاهب، نکات حَکمی ولطایفِ اخلاقی رابا وسواس ودقّت فراوان جمع آوری کرده ومکتبِ رندی رابنا نهاده است ولی به هیچیک ازادیان ومذاهب تعلّق ندارد. ارادت داشتن واحترام گذاشتن به اندیشه های نابِ زرتشت، نمی تواند دلیل گرویدن اوبه دین زرتشت بوده باشد، اگرغیر ازاین بود بی شک، غزلیّاتِ بیشتری درموردِ مذهب زرتشت ازاو سراغ داشتیم. همانگونه که نیچه وبسیاری ازفیلسوفان واندیشمندان در مقابل اندیشه های پاک زرتشت سرفرود می آورند وازاوبه نیکی واحترام یادمی کنند بی آنکه به دین اوگرویده باشند، اونیزاز همین منظربه شعارهایی چون: پندار نیک، گفتارنیک وکردارنیک ارج می نهاده واین گنجینه ی نابِ فرهنگی راکه متعلّق به نیاکانمان می باشدگرامی می داشته است. بنابراین دراینجا "دیرمغان" کنایه ازخرابات ومیکده ی عشق است.
  • رضا ساقی



در وفای عشق تومشهورخوبانم چو شمع


شب نشین کوی سربازان ورندانم چوشمع


خوبان : نیکان ، در اشعار حافظ بیشتر به معنی "زیبارویان" آمده است امّادراینجابه همان معنیِ خوب وبهتراست. درفاداری به عشقِ تو بهترینم وازاین جهت شهرتی کسب کرده ام.
شب نشین : بی‌خواب وگِردهم نشینی شبانه  
سرباز : ایهام دارد : 1- لشکری 2- سر بازنده که صفت شمع نیزبه حساب می آید.
  • رضا ساقی



درنهانخانه‌ی عشرت صنمی خوش دارم 

کـز سرِ زلـف و رُخش نَعل درآتش دارم 

نهانخانه :خانه‌ای که در زیر زمین می‌ساخته‌اند (سرداب،زیرزمین) تا در فصل گرما در آنجا بیارامند ، خوابگاه ، حرمسرا 
عشرت : شادی ، شادمان
نهانخانه‌ی عشرت" استعاره از دل یا خیال است، درخلوتگاهِ دلم،
  • رضا ساقی



دلا بسوزکه سوزتو کارها بکند

نیازنیم شبی دفع صد بلابکند
 
بسوز :  شعله ورباش وبه آتش عشق بسوز،تحمّل ِدرد ورنج را داشته باش وهمچنان سختی و ریاضت بکش وپا پس مکش.
نیاز : تمنّا و خواهش ، دعا و مناجات   نیم‌شب : نیمه‌ی شب ، نزدیک ِسحر  
معنی بیت : خطاب به دل خود می فرماید:
 ای دل ؛ در راه عشق وزی ورسیدن به وصال،لحظه ای ازسوز و گدازازپای منشین،آه بِکش،ناله کن،ناله ی ِ عاشقان روح انگیز وجانفزاست،درد و رنج ِ فراق رابااشتیاق ووَلَع تحمّل کن، گلایه نکن نق مزن و فروزانتروشعله ورتر همچنان بسوز.
لافِ عشق وگِله ازیارزهی لاف ِدروغ
عشقبازان ِ چنین مستحق ِ هجرانند.

  • رضا ساقی



دل سراپرده ی محبّتِ اوست

دیده آیینه دار طَلعتِ اوست

سراپرده: بارگاه،خیمه ای که پیرامون آن پارچه ای کشیده وبه چیز مخصوصی اختصاص داده باشند، خلوتگاه وفضای اندرونی. وقتی حافظ ازسراپرده ی دل صحبت می کند یعنی این فضا برای محبّت دوست اختصاص داده شده وهیچ علاقه ی دیگری درآن جای ندارد.
  • رضا ساقی



دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

گفت با ما منشین کز توسلامت برخاست

این غزل شرح حال ِ حالتی ازحالتهای عاشقیست، مرثیه ای درناکامیست. شاعرواگویه های خودرا به زبانی حافظانه بیان کرده است. گرچه سخن با گِله آغازشده وشِکوِه آمیزاست امّا حافظ مثل همیشه خیلی زود، به خودآمده وسخن را درراستای بیان زیبائیهای معشوق به پیش بُرده است. چراکه حافظ گِله وشکایت را درعاشقی شایسته وروا نمی دارد ومعتقداست که هرچه معشوق کند عین عنایت است وحُکم ازآن اوست..........
  • رضا ساقی



درِسَرای مغان رُفته بود و آب زده


نشسته پیروصَلایی به شیخ وشاب زده

     یکی ازویژگیهای شعرخوب این است که علاوه برانگیزش احساسات وعواطف شنونده وخواننده ی شعر، تصویری روشن ازمعنا ترسیم وارایه دهد این غزل ناب ونغز آنقدر تصاویر روشن وشفّاف پی درپی ومتحرّک درپس زمینه ی متن خَلق می کند که گویی آدمی درحال تماشای فیلمی ازیک جشن باشکوه است! آن هم تماشای فیلمی عتیقه و ارزشمند ازروزگارانی که هنوزدوربین وصنعت فیلمبرداری کشف نشده بود! 

  • رضا ساقی



دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلبرحافظ که به احتمال زیاد همان شاه شجاع ِ خوش قد وبالا وخوش حرکات است ناگهانی به سفررفته وعاشقانش را درغم واندوه فروبرده است.
  • رضا ساقی



دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

که چوسروپایبنداست وچو لاله داغ دارد

به دور رویت : دوره ی ِ شکوفندگی ِ گل رخسار تو ، زمان اوج جلوه گری سیمای تو، دردوره ای که توسلطان خوبرویان هستی
"فراغ" سه باربه عنوان قافیه دراین غزل زیبا و عاشقانه،تکرارشده امّا هرکدام به مددِ نبوغ حافظ باخوانشی متفاوت ومعنای متفاوت بکار گرفته شده است.
  • رضا ساقی



دل من در هوای روی فرّخ

بود آشفته همچون موی فرّخ

روشن است که فرّخ دراین غزل ممدوح دویت داشتنی ِ حافظ بوده که دست به قلم شده وزیبائیهای صورت وسیرتِ اورا درآئینه ی این غزل منعکس نموده است. امّا اینکه این فرّخ چه کسی بوده وچه ارتباطی باحافظ داشته هیچ سند ومدرک قابل قبولی دردست نیست. بعضی اورا ازاُمرای ارتش شاه شجاع، بعضی اوراخدمتکار خوش چهره در بارگاه شاه شجاع وبعضی نیز فرّخ رابه عنوان "شاهدی" برای عیش وعشرتِ حافظ دانسته وازاین غزل سندی برعلیهِ اودرست کرده و وی رامتّهم به همجنس بازی نموده اند. درهرحال باتوجّه به فقدان سند ومدرک معتبر،هراظهارنظری درموردِ این ممدوح ِ شاعر جز حدس وگمان چیزی بیش نخواهدبود. آنچه که روشن است این است که اوهرکه بوده مورد قبول وتوجّه حافظ قرارگرفته وحافظ ازاوتعریف وتمجیدنموده است.
  • رضا ساقی



دلی که غیب نمای است وجام جم دارد

زخاتمی که دَمی گم شود چه غم دارد

جَم: جمشیدپادشاه باستانی که دارای قدرت وشوکتِ افسانه ای داشت.
جام جَم : جام جمشید، گویند که جمشیدجامی افسانه ای داشته که به وسیله ی آن ازرویدادهای جهان آگاه می شده است. بعضی براین باورند که جام جمشید همان جام شراب است که با نوشیدن آن سرمست می شده وبه یک نوع آگاهی می رسیده است. بعضی گویند که چون جمشید اوّلین بارشراب راکشف کرده،به همین سبب جام جمشید شهرت پیداکرده است.
  • رضا ساقی





دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

صاحب دلان: ۱- کسانی که هنوز عاشق نشده ودل ازکف نداده اند. ۲- کسانی که صاحب فهم وشعور واهل ذوق هستند.خردمندان واهل دل، صاحبدلان درمقابل  "بی دل شدن وپنهان در مقابل آشکارا"  آرایه ی تضاد ایجادکرده وبه زیبایی شعر افزوده اند. تمام اشعار حافظ این ویژگیِ آرایش تضاد درظاهر وباطن واژه ها را داراهستند. واین نکته ی ظریف یکی ازآن دهها نکته ی باریکیست که ماندگاری وجذابیّتِ اشعار این نادره گفتار روزگاررارقم زده اند.....
  • رضا ساقی





دل از من برد و روی از من نهان کرد

خدا را با که این بازی توان کرد

معنی بیت: محبوب نازنین من  دل مرا به نازوعشوه ربود لیکن روی نازخود راازمن پنهان کرد محض خاطر خداقضاوت کنید وبگوئید که کدام سنگدل چنین کاربی رحمانه ای می تواند باکسی انجام دهد!
دین ودل بردند وقصد جان کنند
الغیاث ازجورخوبان الغیاث
  • رضا ساقی



دلم رمیده‌ یِ لولی وشی ست شور انگیز


دروغ وعـده و قـتـّال وضع و رنگ آمیز


رَمیده : باخته، ترسیده و گریخته

لولی : کولی ،ظریف و نازک وعشوه گر

وَش : پسوند شباهت ، مانند

شورانگیز : شورآفرین ، فتنه‌انگیز

دروغ وعده : کسی که به وعده‌اش وفا نمی‌کند

قتّـال : بسیار کُشنده ،مبالغه درعاشق کُشی

وضع : شیوه ، روش

رنگ‌آمیز: حیله‌گر، فریبکار و فریبنده

"لولی" همان "کولیست" به معنی زنان ِ آوازخوان ِ شوخ وشورآفرین ،دوره گردِ طنّاز وظریف.

معنی بیت : دلم درپِی جَذَبه ی ِ شورآفرین ِ یک کولی،خودش راباخته، دچار ِ دگرگونی شده وازسینه ام گریخته است.این لولی درعین ِ حالی که بسیار شورآفرین ،زیبا وجذّاب است ،فریبنده، فتنه‌انگیز و عاشق کُش نیز هست. اوبه وعده‌اش وفا نمی‌کند وهرلحظه رنگ عوض می کند وحیله ای بکارمی بندد. دلم ازشیطنت های این نیرنگ باز به خودش راباخته وآواره وسرگردان شده است.

حافظ درجای دیگری دلش برای این لولی ِ شنگول وشورانگیزتنگ شده وازصبا جویای ِ حالِ اومی شود:

صبا زان لولی ِ شنگول ِ سرمست

چه داری آگهی چون است حالش

  • رضا ساقی
               



دلـم رَمیده شد و غافلم من ِ درویش 

که آن شکاریِ سرگشته راچه آمدپیش 

رَمیده : گریخته 
غافل:بی خبر
درویش : دل ازدنیا بریده وگوشه نشین ، فقیر و بینوا
شکاری : پرنده ی شکاری ،استعاره از دل است که همیشه  به دنبال شکارکردن ِ زیباییها وغمزه های دلبرانه هست. امّاپس ازشکار همیشه خودش به دام  افتاده  وشکارمی شود.
سرگشته : آواره ، حیران 
دل ِ آدمی هرگز قرار ندارد همواره به دنبال چیزی سرگردان است.به ویژه دل عاشق که درجستجوی معشوق سرگردان وحیرانست. دل عاشق بی وقفه درفکر گریختن ازسینه ی عاشق وپیوستن به دلدار است.
  • رضا ساقی



دَمی باغم بسربردن جهان یکسرنمی ارزد


به می بفروش دَلق ماکزاین بهترنمی ارزد


 این غزل درعین سادگی،به سبب دارابودنِ پیام های کاربردی ومفیدوارزشمند،آنقدر دلچسب وشیرین است که هرکس باهر دیدگاهی بشنود یابخواند،بی هیچ تردیدی تحت تاثیر قرارگرفته واگرتمام غزل رابه خاطر نسپارد،حدّاقل یک بیت یایک مصرع رادرلوحِ خاطرخواهد نوشت. بارها مرور خواهد کرد،درخلوت وجلوت زمزمه خواهد نمودو کوتاه سخن اینکه همه ی مخاطبین از مضامینِ دلنشینِ تک تک بیتها ومصرع هالذت خواهند بردوغم ها وشادی های خودرابااین عباراتِ عبرت انگیزوسازنده،سرو سامان خواهند بخشید.

  • رضا ساقی



دوستان دختررَزتوبه زمستوری کرد

شدسوی مُحتسب وکاربه دستوری کرد

این غزل زیبا ونغز ازآن دست غزلهائیست که عرصه رابرعرفان زدگانِ خودشیفته تنگ ترکرده وزبانشان رابه بندکشیده است. چراکه حافظ دراین غزل به صراحت ازمی انگوری سخن به میان آورده تا هیچ مغرض خودپسندی نتواند برداشت هایی به میل وپسندشخصی داشته باشد. گرچه دورازانتظارنیست وهستند آسمان به ریسمان بافانِ ماهری که دیگران رانیزبه کیش خود پنداشته وجاهلانه هنوزپای اصراربراین نکته می فشارندکه منظورحافظ از"دختررَز"همان فیوضات الهی! ومقصود از"می انگوری" همانا مستی حاصله ازعشق به معشوق ازلی و ابدیست!! جل الخالق!

  • رضا ساقی



دوستان وقت گل آن به که بعشرت کوشیم

سخن اهل دل است این وبه جان بنیوشیم 

"وقت گل" : موسم بـهـار
"آن به": بهتر آنست 
عشرت:خوشگذرانی وخوشباشی
اهل دل:ادب دوست، صاحبدل، رندِخوش مشرب، عاشق،اهل دل: دردنیا دونوع آدم وجود دارد. آدم ذهنی؛ آدم دلی. بسیاری ازآدمیان درذهن خویش ساکن هستند وبامن ِ ذهنی دمخورشده اند اینها به گمان خودسعی دارند با کسب دانش  ووام گرفتن ازاطلاعات دیگران ذهن خودراتقویت کنندتابه درک عمیق ازجهان هستی رسیده وبه حقیقت نزدیکترگردند. امازهی خیال باطل! چراکه بسیاری ازاین آدمیان ذهنی؛ باانباشت دانشهای مسموم مدرسه ومذهب وجامعه؛ تنها بارشان راسنگین ترکرده وچالاکی وطراوت درونی خودراازدست داده اند. اینها بافرهنگ ودانش بالا هنوز یک مسلمان افراطی؛ یک مسیحیِ متعصب یایک هندوی جنگجو درباتلاق خرافات دست وپامی زنند دانش وفرهنگ بالای آنها تنها تاثیری که داشته استدلالهای چوبین راتقویت وپالایش نموده است. اماگروه دوم آدمیان که ازذهن به سمت دل سفرکرده ودرمرکزدل ساکن شده اند بالطایف؛ احساسات وعواطف طبیعی درون تغذیه شده وبه حقیقت هستی نزدیکترند. 
ساکنان دل اغلب مردمانی لطیف وپاکباطن‌؛ وشاعرونقاش ونوازنده ورقاص هستند که به سمت خدایگونگی درحرکتند. اما ساکنان ذهن اغلب مصلحت گرا؛ تصاحبگر؛ حسابگرو بعضاً بسیار حقه باز وحیله گرند( کشیشان؛ زاهدان؛ وواعظان ریاکار) 
بنیوشیم:نوش جان کنیم،به پذیریم،بشنوییم
معنی بیت:
حافظ دراین غزل مارادرموسم گل وبلبل،به شادیخواری وعشرت دعوت می کند. سفارش به خوش باشی وتوصیه به خوشگذرانی.
اوتاکیددارد که چون این سخن(این دعوت)از طرفِ کسیست که خود،صاحبدل وادب دوست و رند است پس بی آنکه تردیدی به دل راه دهیم، بااطمینانِ خاطر،بی چون و چرابه پذیریم وبدان عمل کنیم.
  • رضا ساقی



دوش از مسجد سوی میخانه آمدپیرما

چیست یاران طریقت بعدازاین تدبیرما

بعضی ازشارحان براین باورند که میخانه دراینجا محلّی روحانی در امتدادِ مسجد است.! یعنی پیرما ازمرحله ی عبادت درمسجد به مرحله ای بالاتر ترقّی پیداکرده وبه درجه ی ازخودبیخودی نایل شده است!!
اوّل اینکه ما مکانی روحانی با چنین کاربَری که آدمی باورود درآنجا به ازخودبیخود شدن نایل گردد نه درگذشته داشتیم ونه درحال! که پیر ازمسجد درآمده وبه آنجا رود تابه ازخودبیخودی برسد وادامه ی عبادت وبندگی رادرچنین مکانی انجام دهد! دوّم اینکه اگر منظور، حال روحانی ِ شیخ بوده که ازمرحله ی عبادتِ ظاهری به عبادتِ روحی وباطنی رسیده، اینکه یک اتّفاق خوب ومتعالی هست وتعجّبی ندارد تا حافظ اینچنین ازمریدان راه چاره ای طلب کند وبگوید حال چه کارباید بکنیم؟ .....
  • رضا ساقی