حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است




ای که با سلسله ی زلف دراز آمده‌ای

فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای

سلسله: زنجیر
سلسله ی زلف: زلف به زنجیر تشبیه شده است. زنجیری که برای بستن دلهای دیوانه وشیدا مناسب ترین بنداست. 
فرصتت باد: دوران ازآن ِتوباد
دیوانه نواز: نوازنشگردلهای عاشق ودیوانه 
معنی بیت: ای دلسِتانی که با زنجیرزلف به تجلّی درآمده ای دوران ازآن توست یکٓه تازی کن امیدوارم که مجال کافی داشته باشی   جلوه گریهای تونوازشگردلهای عاشق وشیداست.
من دیوانه چوزلف تورهامی کردم
هیچ لایقترم ازحلقه ی زنجیرنبود   
  • رضا ساقی



ای که دایم به خویش مغروری

گر تو راعشق نیست معذوری


مخاطب این غزل، مدّعیان  ومنکران عشق شامل صوفیان وعابدان متظاهری هستند  که خود پنهانی شراب می خورند لیکن است عشق رابشدت نفی می کنند. درآن روزگاران،متشرّعین ومتعصّبین متکّبرانه خراباتیان ورندان باده نوش را به اتهام شرابخواری وعشقبازی ،موردنکوهش وسرزنش قرارداده وجایگاه عقل را والاترازعشق می دانستند.
  • رضا ساقی




ای که مَهجوری عشّاق روا می‌داری

عاشقان رازبر خویش جدا می‌داری

مَهجوری : دوری، جدایی
روا می داری : جایز می شماری.
معنی بیت: ای معشوق وای حیبب، صلاحدید تو این است که عاشقان همواره ازتو دوربمانند تو پیوسته آنهارا ازدور وبرخویش دورمی کنی.
مشتاقی ومهجوری دورازتوچنانم کرد
کزدست بخواهدشدپایاب شکیبایی 
  • رضا ساقی



ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مهِ عاشق کش عیّار کجاست


گویند که حافظ این غزل را زمانی سروده که امیرمبارزالدّین  شیرازرابه تصرّفِ خویش درآورده بود. دراثر این یورش، شیخ ابواسحاق حاکم شیراز و دوستِ صمیمی حافظ،  ازترس جانش متواری شده ودرنتیجه حافظ متاثّرازاین اتّفاق احساسات وعواطف درونی خویش را درقالبِ این غزل زیبا ابرازنموده است.
 
  • رضا ساقی


این خرقه که من دارم دررهن شراب اولی

وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی

خرقه: لباس مخصوص صوفیان ودرویشان. حافظ درسراسردیوان گهرباربارخویش ازخرقه بیزاری جسته وآن رامستوجب آتش دانسته است.
 خرقه گرچه نمادِ پرهیزگاری وتزکیه ی نفس است لیکن حافظ بدان سبب که خرقه پوش باپوشیدن لباس مخصوص، ادّعای پرهیزگاری داشته وخودراانگشت نمای خلق می کند آن رانمی پسندد وبراین باوراست که برای دینداری وپرهیزگاری نیازی به پوشیدن لباس مخصوص نیست وپرهیزگاری باید درباطن وقلب وجان آدمی صورت پذیرد نه درظاهرولباس. ضمن آنکه درآن روزگاران کم نبودندصوفیانی که باپوشیدن خرقه ووانمودکردن به تقوا ودینداری مردم را فریب داده وازاعتماد آنها درجهت حفظ منافع شخصی استفاده ی سوء می نمودند و چون به خلوت می رسیدند آن کاردیگرمی کردند. به همین سبب حافظ درطول تمام عمرخویش از"خرقه وخرقه پوش" بیزاری می جست وآن رااسباب ریا وتظاهر وحُقّه بازی می دانست.
  • رضا ساقی




ای نورچشم من سخنی هست گوش کن

چون ساغرت پراست بنوشان ونوش کن

"چون ساغرت پراست"کنایه ازداشتن دارایی و ثروت ،سلامت جسمی ودرنازونعمت بودن است. لیکن مطابق روال همیشگی، حافظ دراینجا نیز که سخن پیرامون خیررساندن به خود ودیگران است منظور خودرابا ادبیّات موردعلاقه ی خویش که همان ادبیّات شیرین،بی  ریا و صادقانه ی میکده ایست بیان می کند والحق که چه زیبا و لطیف ازعهده ی اینکاربرمی آید.
  • رضا ساقی




ای هُدهُدِ صبا به سبا می‌فرستمت

بنگر که ازکجا به کجامی‌فرستمت


حافظ این غزل رابانظرداشتِ داستانِ "سلیمان وبلقیس" خَلق کرده است. برای درک بهتر مضامین وعباراتِ ابیات حتماًباید پیشاپیش از این داستان پیش زمینه ی ذهنی داشت. درشرح واژه ها وعبارات به گوشه هایی ازاین داستان اشاره خواهدشد. 
  • رضا ساقی



ای‌همه‌شکل‌تومطبوع وهمه جای توخوش
  
دلم از عشوه‌ی شیرین شکر خای توخوش 


گرچه این غزل ساده وروان سروده شده واز پیچیدگیِ معنایی برخوردار نیست. اما توصیف ها وتعریف های عاشقانه ی نابی دارد که شنیدن وخواندن آنها خالی ازلطف نیست.
 این غزل ازابتداتاانتها درراستای تاثیرات اعجاب انگیز زیباییست. زیبایی بهترین وخیال انگیزترین نشانه ی الوهیت است زیبایی امضای خالق کائنات هست زیبااندیشان وزیبادوستان درحوالی مقدس ربانیت وکوی معشوق نفس می کشند هرچشمی زیبا؛ هردرخت وگلی زیبا‌هرپرنده ی زیبانشانه ی روشنیست که خداوند درهمان نزدیکیست. جاذبه وجادوی همه ی زیبارویان پرتوی ازفروغ رخ ساقی کائنات هستند ومارابه منبع لایزال زیبایی رهنمون می سازند. 

مطبوع : مورد پسند طبع ، دلـپـذیر     
 عشوه : کرشمه و ناز   ،   
شکرخا : نرم کننده‌ی شکر ، دراینجا منظور ازشکرخا " لب" است   
خطاب به معشوق است 
معنی بیت:
 ای یاری که چهره‌ ی تو دلنشین؛ قیافه‌ وشمایل تو دلپذیـر ودل آراست و جای جای وجودت نیکو و پسندیده است دل من از ناز و غمزه و لب شیرین  تـو شاد و خوش خرّم است...... 
درآن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جزآنقدر که رقیبان تندخوداری

  • رضا ساقی



بــارهـا گــفــته‌ام و بار دگـر می‌گویم

که منِ دلشده این ره نه به خودمی‌پویم


         ازآن هنگام که دردوراهی "عشق وعقل" بین حافظ وعلمای دینی وفقها اختلاف افتادوحافظ عشق راانتخاب کردتاپایان عمر،پایِ اصراربراعتقادِ خویش فشردوهرگز یک قدم عقب نکشید. دراغلبِ غزلیات واشعارِ خویش به درستی وبرحق بودنِ "عشق" وارجحیتِ آن بر"عقل ومصلحت اندیشی" اشاره کرده وبارها وبارها، بلکه هزارهاباربه این حقیقت تأکیدنموده وتاواپسین نفس برخطِ فکریِ خویشتن پایبندمانده است.

  • رضا ساقی




باز آی ساقیا که هوا خواه خدمتم


مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم



 "ساقی" در لغت به معنیِ سقـّاست ؛ کسی که آب یا شراب می‌دهد و در اصطلاح عرفانی عامل وواسطه‌یِ فیض رحمانیست است.


ازاین غزل نیز مثل غالب غزلهای حافظ هم می توان برداشت عرفانی نمود هم برداشت غیرعرفانی. دربرداشت عرفانی ، شاعرآرزوی خدمتگری معشوق آسمانی را دردل خویش می پرورد وخواهان فیض ورحمت الهی وراه نجات ورستگاریست است.


  • رضا ساقی


بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش

وین سوخته رامحرم اسرارنهان باش

       دل شیدای حافظِ عاشق پیشه بشدت به تنگ آمده وبنظرچنین می رسددرشرایط اندوهباری بسرمی برد که اینگونه دلداررامی طلبد تابازگردد وبرای دل تنگش ،اَنیس ومونس جان باشد. امّاطبق معمول، غزل صرفاً درامتدادِ ابرازاحساسات عاشقانه پیش نرفته است. یکایک ابیات این غزل،همانند سایرغزلها هرکدام به تنهایی (خارج ازگودغزل نیز ) مستقلاً یک بیت الغزل معرفت، وصفحه ای ازکتاب منشور رندیهای حافظ به شمارمی روند زیرااین ابیات نغزولطیف درحقیقت از اندیشه های پرنیانی  وباورهای حافظانه مایه می گیرند وظرایف ولطایف افکارخواجه راانعکاس می دهند.

  • رضا ساقی




باغبان گرپنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش 

درادبیات عاشقانه "گل" نمادِ معشوق و"بلبل" نماد عاشق است.
صحبت گل: همنشینی ومصاحبت کردن باگل
صحبت گل بایدش: درپی هم نشینی باگل است
جفا: ظلم وستم،نامهربانی وآزار
خارهجران: هجران به خارتشبیه شده است
  • رضا ساقی



باغ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است

شمشادِ خانه پرور ما از که کمتر است؟ 

اگراشتباه نکرده باشم حافظ بیش ازهشت بار از واژه ی "شمشاد"استفاده کرده ودر همه ی این ابیات، اشاره به قدوقامتِ شاه شجاع نموده است. بنظرمی رسد این واژه نیز همانندِ واژه ی "شهسوار" کلیدیست واختصاص به این پادشاه خوش قد وقامت داشته است. سرو وصنوبر معمولاً درتوصیفِ قامتِ دختر وشمشاد در توصیفِ قد وبالای پسربکارمی رفته است.
  • رضا ساقی




بالابلند عشوه گر نقش باز من

کوتاه کرد قصّه ی زهد دراز من

بالا بلند: بلند بالا، بلندقامت 
عشوه گر: عشوه پرداز، دارای نازواِفاده
نقش باز: حیله گر، کسی که توانمندی فرورفتن درنقش های متفاوت رادارد.
قصّه ی زهدِ درازمن : ماجرای دراز تقوی وپرهیزگاری من.
معنی بیت: معشوق خوش قد وقامت، خوش حرکات وبازیگرماهر من، با وعشوه پردازیهای دلبرانه، سرانجام دلم را  به یغما بُردوبه ماجرای پرهیزگاریهای طولانی من پایان داد. من که عمری باتقوی وزهد زندگی کرده بودم بناچار تسلیم عشق شدم وزهد وتقوی راکنار گذاشتم.
زهد من باتوچه سنجد که به یغمای دلم
مست وآشفته به خلوتگه راز آمده ای
  • رضا ساقی



بامدادان که ز خلـوتـگه کاخ ابداع


شمع خاور فکندبرهمه اطراف شعاع


ابداع : کاینات وهستی ، شمعِ خاور: خورشید


صبحگاهان که از خلوت سرایِ قصرِ هستی آفتابِ عالمتاب برهمه سو پرتو می افکند وروزی نو آغازمی شود.معنایِ این بیت بابیتِ بعدی کامل می گردد. 


  • رضا ساقی
 




با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

مدّعی: کسی که درمورد چیزی یامطلبی ادّعایی دارد. مدعّی درفرهنگ حافظانه غالباً  کسیست که به آنچه ندارد ادّعامی کند.

مدّعی،زاهد،صوفی وواعظ دریک صف واز شخصیّتهای منفور ومنفی درفرهنگ حافظانه هستند. روشن است که هیچیک ازاین شخصیّتها ذاتاً منفی ومنفورنیستند امّا زمانی که متظاهر،حقه باز ودروغگو می شوند منفورمی گردند. این قشرمنفور ، دیگران ودگراندیشان راباطل وخودرابرحق می پندارند وسعی می کنند ادّعای خودرابازور شمشیربه دیگران تحمیل کنند. وقنی که زاهد وعابدومدعی ،ریاکاری پیشه گرفته وبه فریب مردم مشغول می شوند و پس ازدین فروشی وجلوه فروشی درفرازمنبر،مردم رامی فریبندسپس در خلوت  به آن کاردیگرمی پردازند حافظ ِ روشندل وروش ضمیر برنمی تابد و به مقابله باآنها برمی خیزد ودست به آگاهسازی مردم میزند.
  • رضا ساقی


بـبـرد از من قرار و طاقت و هـوش


بتِ سنـگیـن دلِ سـیمین بُناگوش


بُتِ سنگین دل  :یارِ زیباروی ، استعاره از نگار و محبوبِ سخت دل و بی‌رحم   

سیمین : نقره‌ای ، سفید ، بلورین

«بُناگوش» در اصل «بـُنِ گوش» است ، به نرمه‌یِ گوش  وقسمتی از گردن و چهره که در پایین واطراف نرمه‌یِ گوش است ، گفته می‌شود.

معنی بیت:

عقل و توان وتاب و آرامشِ مرا، دلبرِ سنگ دلِ گردن بلورینی ،برباد داده است . 

رشته یِ تسبیح اگربگسست معذورم بدار

دستم اندردامنِ ساقیِ سیمین ساق بود... 


  • رضا ساقی



ببین هلالِ محرّم بخواه ساغر راح

که ماه اَمن واَمانست وسال صلح وصلاح


این غزل راحافظ خطاب به شجاع سروده است. ظاهراً شاه شجاع برای ادب کردن شاه محمود لشکری عازم اصفهان کرده وبدون جنگ و خونریزی به هدف و خواسته ی خودنایل شده بوده که حافظ اینچنین امیدوارانه اورابه باده نوشی دعوت می کند.
  • رضا ساقی




بُتی دارم که گِردگُل زسُنبل سایه بان دارد

بهارعارضش خطی به خونِ ارغوان دارد

بُتی دارم: معشوقه ای زمینی دارم
گِرد گل :رخسارمعشوق به"گل" تشبیه شده است، گِرداگردِ چهره
سُنبل: گل سنبل که برگهای دراز وبلند دارد وتداعی کننده ی زلف معشوق است که بررخسار اوسایه انداخته است.
عارض: صورت
  • رضا ساقی



بخت از دهان دوست نشـانم نمی‌دهـد


دولت خـبـر ز راز نـهـانـم نـمی‌دهــد


بخت واقبال بامنِ عاشق سرِسازگاری ندارد،شانس وا قبال بامن نیست،"دهانِ دوست" (که درنظرِعاشق سر چشمه ی ِ آب حیات است)ازدسترسِ من خارج است و دولت (بخت واقبال) نیزیاری نمی کندوهیچ نشانی ازآن بی نشان(دهانِ یار)دراختیارِمن نمی گذارد.

  • رضا ساقی