به جان پیر خرابات و حق صحبت او


به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
پیرخرابات: درحقیقت همان "پیرمغان" است که باعناوین پیرمی فروش، پیرمیخانه وپیرمیکده نیزازاویادشده است.
"خرابات" به دومعنی بکارمی رود اول به معنی ظاهری وسطحی: مکانی درحاشیه وحومه ی شهرها که افراد بی خانمان وقماربازان وباده نوشان درآنجاجمع شده وبه دورازچشم ماموران حکومتی به فسق وفجورپردازند.
دوم به معنی باطنی وعرفانی: مکان معنوی ومعبدروحانی فارغ ازهردین ومذهب، که وارستگان ورهاشدگان ازتعلّقات دینی ودنیوی،عاشقان وجویندگان حقیقت درآنجاجمع شده وباراهنمایی پیری خردمندوفرزانه، اقدام به تخریب وویران ساختن هرآنچه(شامل باورهاواعتقادات، نامها، مقامها وموقعیتهای اجتماعی،فرهنگی، دینی، قومی،نژادی و.....) که درتعیین نوع شخصیت آدمی اثرگذاروشکستنی هستند می کنند وازهرنوع علایقی که وابستگی ایجادمی نمایدخلاص می گردند وبنای شخصیت خودراپس ازفروریختن دوباره بازسازی ،نوسازی وبهسازی نموده وازنو متولدمی گردند. این پیرخردمندوفرزانه همان پیرخرابات یاپیرمغان هست.
حافظ معمولاهردومعنی "خرابات"رامدنظر قرارمی دادتاخوانندگان ومخاطبانش هر کدام به فراخور فهم ودانش وطبع ومذاق خویش برداشتهای متفاوتی داشته باشند وازبرداشت معنی مایوس و دست خالی برنگردند.
معنی بیت:
سوگند به جان عزیزپیرخرابات وحقانیت سخنهای گرانبهای اوکه دردل وجان وزبان من جزعشق ومحبت اوچیزدیگری نیست.
عجیب است که حافظ به هیچ یک ازپیامبران ورهبران مذهبی(البته بجزحضرت زرتشت) هیچ ابرازعلاقه نکرده وهیچ مدحیه ای نسروده اما بخش ازعظیمی ازدیوان خودرا مزیّن به نام مبارک پیرمغان، پیرباده فروش وپیرخرابات نموده است!
"مُغ" درلغت به معنای روحانی مذهبِ زردتشت آمده، "مغان" نیز جمع ِ مُغ وبه معنای پیشوایان این مذهب می باشد.
علاقمندیِ حافظ به "خراباتِ مغان، دیرمغان، پیرمغان" وبکاربردن مکرّر آنها دراغلب غزلها به صحّت این شائبه قوّت بخشیده که شاید حافظ به مذهب زرتشت گرویده بوده است.
بنظرمی رسد چنین باوری صحّت نداشته باشد. ازآن رو که اندیشه های ناب حافظ فراشمول، فراقومی وفرامذهبیست تاحدّی که خودیک مسلک مستقل ومنحصر بفردمحسوب می شود. مَسلکی که منتقدان وموافقان جدّی وسرسخت خودرادارد.
بی تردید این برداشتِ احتمالا نادرستِ گرایش حافظ به زرتشت، ازآنجا به وجودآمده که معتقدان به این گمان دریافته اند که حافظ هرگاه ازواژه ها واصطلاحات کلیدیِ "خراباتِ مغان، دیرمغان، وپیرمغان" رابکارمی گیرد آنقدر ادب واحترام وارادت را چاشنی کلام خویش می کند وعلاقه ی قلبی خویش به زرتشت رابروزمی دهد که گویی یکی ازپیروان پروپاقرص اوبوده است!
درحالی که این نشانه ها احتمالاتنها بیانگر علاقه واحترام وناشی ازوسعت بینش حافظ وارادت به باورهای نیاکان خویش بوده وبیش ازاین نیست. تنهابااستنباط ازچندبیت شعر، نمی توان به مذهب وعقیده یِ شاعری که به ایهام گویی و درپرده سخن گفتن شهرت دارد بصورت قطعی پی برد. دراین مورد تنها می توان به این سخن اکتفاکرد که ارادت اوبه زرتشت انکارناپذیراست واین علاقه بی چیزی نیست و گویی،مَشعل آتش ارادت به زرتشت همیشه درخراباتِ جانِ شاعر مشتعل بوده که می فرماید:
ازآن به دِیر ِمغانم عزیز می دارند
کآتشی که نمیردهمیشه دردلِ ماست
یا:
به باغ تازه کن آئین ِ دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
بگذریم......
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او
مستحضرم: آگاه و مطلع هستم این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد از موضوع یا وضعیتی خاص آگاهی کامل دارد و به آن واقف است. در این حالت، فرد نه تنها از یک موضوع خاص مطلع است، بلکه به طور فعال در جریان آن قرار دارد و اطلاعات لازم را دارد.
همت: سعی وکوشش، اراده، آزروهاوتصمیمات
باده خواری ازمنظرشریعت گناه است ولی حضرت حافظ رحمانیت وبخشندگی خداوندراعظیم ترازگناهان می داند وازاین بابت اطمینان خاطرداردکه خداوند گناهانی مثل شرابخواری را درصورت رعایت بعضی موارد موردبخشش قرارخواهدداد.
معنی بیت: اگرچه ازمنظرشریعت، گناهکاران(باده نوشان) به بهشت نخواهندرفت اما من یقین دارم که لطف ومرحمت خداوند ازمیزان جرم ما بسیاربیشتراست و موردبخشش قرار خواهیم گرفت نگران نباشید باده بیاوریدتا غبارغم ازدل پاک کرده وبه عیش وعشرت بپردازیم.
لطف خدابیشترازجرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
سروش عالم غیب: ندایی که ازعالم غیب می آید
عام:عمومی،همگان
فیض: بهره مندشدن،
درادامه بیت قبلی:
بیاوباده بیاورکه دیشب درعالم مستی ندایی آسمانی ازعالم غیب برگوش جانم بشارت داد وگفت که نگران مجازات درروز جزامباشید که همگان از رحمت وبخشش عظیم خداوندبهره مندخواهندشد.
طمع زفیض کرامت مبُرکه خُلق کریم
گنه ببخشدوبرعاشقان ببخشاید
چراغ صاعقه ی آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
صاعقه: صاعقه یا رعد و برق، یک پدیده طبیعی است که در اثر تخلیه الکتریکی در جو، بین ابرها و زمین یا بین دو ابر مختلف رخ میدهد.
صاعقه اغلب خرابی ببارمی آورد ومی سوزاند اماحافظ دراینجا مضمون نابی خلق نموده که صاعقه سبب خیرشده وآتش محبت معشوق رابرافروخته است.
سحاب : ابر
"چراغ صاعقه ی آن سحاب" استعاره ازاتفاقیست که سبب آشنایی حافظ با"پیرخرابات" شده وآگاهی وبیداری اورارقم زده است. جمله ی دعائیست درحق آن اتفاق میمون، امیدوارم آن اتفاق همیشه جاری ودرحال رخ دادن باشد وهمچنان همچون صاعقه ای خرمن دل وجان تشنگان وجویندگان حقیقت رابه آتش آگاهی وبیداری فروزان نماید.
معنی بیت: آن اتفاق مبارکی که همچون صاعقه ای که ازابرهای باران زامی جهد جرقه ای برخرمن وجودمن زد وآتش محبت "پیرخرابات" رادردل وجانم شعله ورنمود همواره تکرارگردد چراکه هم آن رخدادآتشین بود مرابه طریق رندی ورستگاری رهنمون شد.
دمی بانیکخواهان متفق باش
غیمت دان امور اتفاقی
بر آستانه ی میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیّت او
این بیت درراستای نکوهش قضاوت ودخالت دراموردیگرانست. ذهن آدمی همواره درحال قضاوت کردن است حسادت،کینه،حقارت وبدببنی و.... محصول همین قضاوت ودخالت دراموردیگران می باشد قضاوت کاری ناشایست وغیرانسانیست دست ازقضاوت بکش تا آرامش درونی رابیابی. حافظ دراینجا با آوردن مثالی روشن به ما می آموزدکه چرابایدقضاوت نکنیم؟ به همین دلیل که درمصرع دوم مطرح شده است.
معنی بیت:
اگربرآستانه ی مکانی که درآنجابه باده فروشی ومیگساری مشغول هستند مشاهده کردی کسی بیحال وبی رمق افتاده،اورانکوهش وسرزنش مکن،باپای برسراومزن که چرااقدام به میخوارگی نموده، زیرا تو ازحال ونیت دل اوآگاه نیستی ونمی دانی علت بی حالی اوچیست. حتی اگراطمینان داشتی که دراثرمیگساری بدان حال وروزافتاده بازهم توحق نداری درکاراودخالت وفضولی کنی.
من اگر نیکم وگربد توبروخودراباش
هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کارکه کِشت
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیّت او
ای زاهد وای عابد ظاهربین اگرمن مست شراب هستم برمن ازروی حقارت نگاه مکن مراسرزنش ونکوهش مکن تمام امورات طبق احادیث وروایات خودتان، براساس حکم واراده ی خداوندیست وهیچ برگی بدون اذن خداوند ازشاخه ی درخت برزمین نمی افتد. زندگانی همانندصحنه ی تئاترهست هرکسی براساس نقشی که دارد به روی صحنه می آیدونقش خودرابازی می کند. اگرکسی معصیت انجام می دهدیابه زهدوپرهیزگاری مشغول است طبق اراده ی کارگردان کائنات است وکسی حق قضاوت ودخالت درکاردیگری راندارد.
بروای ناصح وبردُردکشان خُرده مگیر
کارفرمای قَدرمی کند این من چه کنم؟
نمی کند دل من میل زُهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فَرّ دولت او
زهد: تقوا وپرهیزگاری
ازآنجاکه اشاره ای به نام مخاطب دراین غزل نشده نمی توان درباره شآن نزول غزل نظرقطعی داد.
"خواجه" احتمالا اشاره به نام تورانشاه یا یکی دیگرازدوستان صمیمی حافظ بوده که این غزل رادرزمان حاکمیت اوسروده وازاونیزیادکرده است. باتوجه به اینکه تورانشاه خودشخصیتی ادبی وفرهیخته بود بنظرمی رسد که به حافظ توصیه ی ترک شراب وباده نموده که حافظ درپاسخ به اواین بیت رانوشته است.
معنی بیت:
هرچه که می اندیشم می بینم که دلم به توبه ی شرابخواری وترک عیش وعشرت رضانمی دهد مایل نیستم که ازشادیخواری وباده نوشی دست بکشم ولی به حرمت خواجه ی عزیزوگرامی سعی وتلاش خودراخواهم کرد.
به عزم توبه سحرگفتم استخاره کنم
بهارتوبه شکن می رسدچه چاره کنم؟
مدام خرقه ی حافظ به باده درگرواست
مگرزخاک خرابات بود فطرت او
خرقه: پوشش یالباس مخصوص عارفان درویشان،صوفیان، جامهای که از تکهپارچههای گوناگون دوخته میشد ورنگهای خاص آن بیانگر درجات وحالات معنوی صاحب لباس بودوحرمت ویژه ای داشت. حافظ همواره خرقه رابه باداستهزاگرفته وبشدت موردانتقاد قرارداده است. چراکه معتقد بود پوشش لباس خاص،نوعی خودنمایی وتظاهروریاکاریست. پاکدامنی وپرهیزگاری امری شخصی ودرونیست ونیازبه نشان ودرجه ولباس خاص ندارد. آنکه دلش سیاه ودرونش ناپاک است باپوشیدن هیچ لباس نشان دار و پاکیزه، ارزش حقیقی پیدانخواهدکرد. خرقه های پشمینه و رنگارنگ جزبرای فریب دادن مردم وحقه بازی به هیچ کارنیاید.
گروگذاشتن: درقدیم کسانی که ازنظربضاعت مالی وضعیت خوبی نداشتند شراب وباده ویاهرچیزی را نسیه تهیه می کردند وبرای ضمانت کار ناچاربودند چیزی رادرنزد فروشنده گروبگذارند تابعدا پس ازپرداخت بدهی خود آن رابازستانند. حافظ دراغلب اشعار خود خرقه را درقبال باده وشراب گرو می گذارد تاارزش واعتبارکذایی این وسیله ی ریاکاری وحقه بازی رامخدوش نماید.
معنی بیت: پیوسته حافظ خرقه ی درنزد می فروشان ومیخانه ها به گروگذاشته شده است! خدایا مگرخاک وجودحافظ راازخاک خرابات آفریدی که مصرف شراب وباده ی او اینقدرزیاد هست؟
مَهل که روزوفاتم به خاک بسپارند
مرابه میکده بردرخُم شراب انداز
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۳ نمایش


