http:google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۳ آذر ۰۴، ۰۰:۴۶ - نیک
    زیبا
  • ۲۴ آبان ۰۴، ۱۷:۵۹ - مهسا
    عاالی

دانی که چنگ وعود چه تقریر می کنند؟!

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ




دانی که چنگ وعود چه تقریر می کنند؟!


پنهان خورید باده که تـعزیر می کنـنـد!

 


دردوره ای که حافظ می زیسته، تغییرات ودگرگونی هایِ سیاسی، اجتماعی زیادی پی درپی رقم می خورد،هنگامی که پادشاهی متشرّع وتحت نفوذ فقهای دینی زمام امور رابه عهده می گرفت، متولّیانِ شریعت نیزفرصت راغیمت شمرده وبابهرمندی ازقدرتِ بازوان دولت،محکمه های شرعی را راه اندازی نموده و قوانینِ شرعی رادرزمینه های مختلف به مورد اجرا می گذاشتند. ازمعنی و مفهومِ بیت هابنظرمیرسد این غزل نیز درچنین شرایط سختی وحاکمیّت متعصّبین مذهبی سروده شده است.

زمانی که تندرویان متعصّب بریک جامعه حاکمیّت پیدامی کنند به قول شادروان اخوان ثالت، هوابس ناجوانمردانه سردوسنگین و دلگیرمی شود سلامت راکسی پاسخ نمی گوید که سرهادرگریبان فرومی رود وگر دست محبت سوی کس یازی،به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان می گردد... 

درچنین شرایطی آلات موسیقی نیزنوای شادی بخش ونشاط آور ندارند واحساس غم واندوه وملالت راالقاء می کنندچراکه آلات موسیقی بازتاباننده ی وضیعیت موجودهستند وبه تنهایی قادربه تغییروضعیت نیستند. دراینجا به مددنبوغ حافظ، آلات موسیقی به کمک مردم شتافته ودرکاستن دردورنج آنهاعمل می کنند.

چنگ :یک نوع ساز 

عود:  سازی زهی که به آن بِربط نیز گفته می‌شود  

تقریر : نوشتن ،بیان کردن  

تعزیر : مجازات واجرای قوانین شرع.

باده: می انگوری

معنیِ بیت:

آیاتوّجه کرده ای ؟ و در‌یافتی که چنگ و عود با زبانِ موسیقیِ خویش، چه پیامی وچه چیزی رابه گوش مامی رسانند؟! آنهاباسوزی که در صدایشان هست،دلسوزی کرده وبه مایادآورمی شوند که پنهانی باده‌گساری کنید،مراقب باشید احتیاط کنید مبادا مأمورین دولتی و نَهی کنندگان منکرات،ازباده نوشی شماآگاه گردند، چون اگرمطلع شوند واطمینان حاصل کنند که شماشراب خورده اید حتماً شمارا به محکمه برده ومجازات خواهند کرد.

حافظ دراینجا درحمایت ازباده خواران، باسفارشِ صمیمانه ای که به آنها جهت فرار ازمجازات می کند، بخوبی نشان می دهدکه خودنیز اهلِ باده نوشی وعیش وعشرت بوده وبه اجرای قوانین شریعت اعتقادی نداشته است چراکه آدم متشرّع نه تنها به کمک شرابخواران نمی شتابد بلکه اقدام به معرفی آنها به مامورین حکومتی نیزمی نماید.

زاهدشراب کوثروحافظ پیاله خواست

تادرمیانه خواسته ی کردگارچیست؟

 

ناموسِ عشق و رونق عشاق می‌برند

 

عیب جوان و سرزنش پـیـر می‌کنـنـد

 

ایدئولوژیهاوسیستمهای حاکمیتی،بابرنامه ریزیهای دقیق وفریبنده ،مردم رابرای مردن بخاطرپرچم که جزیک تکه پارچه بی ارزش نیست آماده می سازند برای مردن بخاطر مرزهایی که سیاستمداران حقّه باز کشیده اند تشویق می کنند به روشهای سیستماتیک وتبلیغات سنگین،مردم رابخاطرزندگی بهتر پس ازمرگ، به ترک دنیا فرامی خوانند می گویند بخاطر تعصب به نژاد وزبان ودین ومذهب ومعابد وکلیسا ومساجد بمیریدتارستگارشوید تنهاتعدادمعدودی ازروشن ضمیرانی مثل زرتشت ها،بوداها، وحافظ هاهستندکه توصیه می کنند  در این دنیای بی مرزی که هدیه ی خداوندبه مردم هست زندگی کنید وهرلحظه راجشن بگیرید برقصید آوازبخوانید وعشقبازی کنید. زندگی درحقیقت هیچ مقصدوهدفی ندارد باید ازمسیرلذت برد چاره دیگری نیست باید ازسفرلذت بردچراکه اصلاً مقصدی وجودندارد. زندگی یک سفرمحض ومطلق است سفری  که به هیچ منتهی می شود به جایی که درهیچ کجا وجودنداردتمام نگرانیهاو دلشوره هایمان مربوط به مقصد وهدف است اگربپذیریم که زندگی هیچ هدفی ندارد آسوده خاطرترشده ودلتنگیهایمان محو خواهندشد.

 

ناموس : عزّت واحترام ، اعتبار 

معنی بیت:این زُهد فروشانِ ریاکار عزّت و احترام عاشقان را از میان می‌برند و به عیب‌جویی از جوانان و پیران عاشق می‌پردازند.

عشق ورزی ومَسلکی که حافظ بدان معتقدبوده،درنظرگاهِ  متولّیانِ شریعت به ویژه تندرویان دلواپس،نه تنهافاقدارزش واعتباراست بلکه مذموم  ونکوهیده بوده و بعضاً موردِتهدید وتکفیر نیزقرارمی گرفته وهنوزنیزبرهمین روال حرکت می کنند. روایاتِ معتبرِزیادی ازرهبرانِ دینی ومذهبی نقل شده که براساسِ آنها،عشق گمراه کننده بوده و مردم نباید اختیار وجودِوجودخویش رابه عشق بسپارند،که اگرچنین کنند خُسران وزیان ببینند ودل ودین برباد دهند!!

باتوّجه به اینکه دوره ی نزول این غزل، دوره ی سیاه حاکمیّت مطلقِ متشرّعین تندرو بوده،روشن است که متولّیان شریعت، زاهدان وپارسایان، هجمه ی شدیدی علیه عشق داشته اندکه حافظ اینچنین عصبانی وناراحت می باشد.

پشمینه پوشِ تندخو،ازعشق نشنیدست بو

ازمستی اش رمزی بگو تاترکِ هشیاری کند.

 

 

جز قلب تـیـره نشد حاصل و هنوز

 

باطل در این خیال که اکسیر می کنند

 

 

قلبِ تیره : ایهام دارد: 1- درون تیره

۲-سکّه‌ ی تقلبی

اکسیر: صنعتی که قدیمان معتقد بودند به وسیله ی این تکنیک می توان فلزات کم ارزش مثل (آهن ومس درآن دوره) را به 

را به فلزات گرانبهااتبدیل کرد. 

باطل: ناحق،دروغین،دراینجابه معنیِ "بیهوده" است.

معنیِ بیت:

دستآوردهایِ زُهد فروشانِ دروغین وریایی،  همچون سکّه یِ تقلّبی فقط درونی تیره و ذهنیِ سیاه و بدبین است. هیچ چیزباارزشی از عملکردِ آنها بدست نیامده، لیکن  شرم وحیاندارندو همچنان بی شرمانه بیهوده در این خیالِ باطل هستند وبه دروغ ، ادّعادارند که کیمیاگراند  ومی توانند قلوبِ تاریکِ رابه قلوبِ نورانی  تبدیل کنند!!

 آنها در این خیالِ باطل‌ وبیهوده پافشاری می نمایند و وانمود می کنند که درحال اکسیر کردن و تبدیلِ سکه های تقلّبی به سکّه های قیمتی  هستند، هیهات که بیهوده در توّهم فرورفته وپیش ازدیگران خودرافریب می دهند. هیچکس نمی تواند رندان مسلکِ حافظانه رابه جهنم تهدید ویا به بهشت رفتن تطمیع کند. این شگرداحمقانه شاید برای مردم عوام کارسازباشد اما رندان راتحت تاثیرقرارنمی دهد بهشت وجهنم رندان دردرون خودشان هست. آنهاهیچ طمعی به آینده ی واهی وپوچ ندارند وفریب بهشت دروغین زاهدان رانمی خورند. آنها درلحظه حضوردارند وهمین حضورآگاهانه، خالصانه ترین نوع نیایش هست. رندان نیک می دانند که جهان هستی زبان گفتار مارا نمی داند وبرای سپاسگزاری لازم نیست جملات آماده شده ازقبل راتکرارکنی. همین که زندگی راجشن بگیری وبی آزارباشی بهترین نوع عبادت است. درنظرگاه حافظ، خداوند آنقدر لوس و بی مایه نیست که کسی را بخاطر داشتن تسبیح وریش وخرقه دوست داشته ودرمقابل ازکسانی که شراب خورده وخودرا ازقید وبندخرافات رها ساخته اند آرزده خاطر شود. بنابراین اگر روزجزایی بوده باشد قطعا آن چیزی نیست که ادیان گفته اند بلکه چیزی خواهدبودکه همه ازشگفتی  برخوردخداوندغافلگیرخواهیم شد.

دورشو ازبَرم ای زاهدو بیهوده مگوی

من نه آنم که دگر گوش به تزویرکنم.

 

گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید

 

مشکل حکایتیست که تقریر می کنند

 

درنظرگاه حافظ اگرچه طریق عشق طریقی خطرناک وصعب العبور ودردانگیز است لیکن باید  زندگی راعاشقانه سپری کرد چاره ی دیگری نیست چراکه زندگانی براساس مصلحت گرایی ومنطق وعقل هیچ لطفی ندارد. اگرزندگانی بربسترعشق جاری شده باشد خواهی توانست جاودانگی وسعادتمندی رادرلحظه لحظه ها تجربه کنی،دل عاشق بسان رودخانه ای ازشعرهای جهان، زیبائیها ولطافتهای خیال انگیزی بی مانندی دارد ومی تواند پیرامون خویش رانیز لطف وصفایی دیگرببخشد. دردوره ای که بازارِ ریاکاری وزهدفروشی گرم است وکارِکیمیاگرانِ دروغین وحُقّه باز رونق گرفته،مبلّغانِ جهل وحماقت وخرافات،عشق راممنوع کرده اند! باگستاخی وبی شرمی توصیه می کنندکه عشقبازی نکنید،ازعشق صحبت نکنید،ازرمزورازِعشق ورزی وجاذبه هایِ عشق نگوئیدونشنوید. 

مگرمیشودازعشق نگفت ونشنید؟ مشکل حکایتیست وخواسته ی ناحق آنهاشدنی نیست عشق سرکوب نمی شود،عشق قدرتی جادویی والهی دارد،شمعی راکه خداوندروشن کرده باشدبافوت کردن خاموش نمی شود. آتشِ عشق ازروزِ ازل ازتجلّیِ حق شعله ورشده وتا ابدفروزان خواهدماند.

درازل پرتوِحُسنت زتجلّی دَم زَد

عشق پیداشد وآتش به همه عالم زد.

 

ماازبرون در شده مغرور صد فریب

 

تا خوددرونِ پرده چه تدبیر می کنند

 

 

مغرور : غرور به حالت و احساسی گفته می‌شود که در آن شخص برای خود ارزشِ بسیار زیادی قائل است و در برابرِ تواضع و فروتنی به‌کار می‌رود. درموارد حاد غرور، شخص از همه کس و همه چیز خود را بالاتر می‌داند. همچنین شخص می‌تواند نسبت به کسی یا گروهی یا ملتی یا چیزی خاص، غرور نشان دهد.

 مغرور صدفریب: غروروقتی ارزشمندمحسوب می شود که درقبال حقیقتی ناب وراستین بوده باشد درحالی که ما به صدها موضوع دروغین وحیله ونیرنگ مغرورشده ایم این موضوعات پوشالی، ازحقیقت خالی هستند. آگاهی هایمان درسطح بسیارپائینی قراردارد.

فریب:مکر و حیله،

تدبیر:چاره اندیشیدن و راهکارجُستن

منظوراز"ما"دراینجاهمگان است."ما" شاملِ متشرّعین ومتعصبین وهمچنین عاشقان ورندان وهمه ی باورهاواعتقادات وهمه یِ مذاهب ومسالک می شود.

حافظ هرگاه می خواهدنکته ای ظریف وپنهانی وحقیقتی از اسرارِ هستی را افشاکند،یاموضوعی اجتماعی را موردنقد وانتقاد قراردهد باکسی تعارف ندارد. دراینجاوقتی "ما" رامطرح می کنداول ازهمه خود وهم مسلکان خویش رامتهم به ناآگاهی ولغزش می کند. این شیوه یکی ازبهترین ودلچسب ترین شیوه یِ روشنگری وآگاهی بخشی هست.اوگناهان رابامیل ورغبت به گردن می گیرد تنهابه این امیدکه شایدتوانسته باشدعواقبِ خیر وشر یک موضوع رابه مردم بشناساند.

گناه اگرچه نبوداختیارِ ماحافظ

تودرطریقِ ادب باش وگوگناهِ من است 

   حافظ یک شاعربابصیرت و باهوشی فوق العاده بود وتوانمندی خاصی درمشاهده ی ریشه های نهان ساختارهای اجتماعی داشت. اوالگوهای فرهنگی،دینی، سیاسی واجتماعی راکه هزاران سال قدمت داشت بخوبی می شناخت ودرعین حال همانندیک کودک معصوم رویاپردازی میکرد. اوبه راحتی می توانست جلوه های تخیّلاتش رابه مددنبوغ خارق العاده اش به رشته ی تحریر درآورده وغزلهای جاودان وماندگارخلق کند. غزلهایی که سبب بیداری وآگاهی مردم شده وبستری ارزشمندفراهم می سازندکه مردم عادی نیزباالگوهای ساختارهای دینی وحکومتی آشنایی پیداکنندوازخواب غفلت وجهالت بیدارگردند. بگذریم....

معنی بیت:

 مامردم شامل همه گروها ودسته بندیها، دربیرون ازگود قرارداریم، مااز حقایقِ هستی چیزی نمی دانیم. ماهرکدام برحَسَبِ فهم ودانشِ خویش، تصوّراتی گوناگون ازنظامِ هستی داریم وشگفتا که به فهم و برداشت هایِ خویش هم مغرورانه می نازیم وباتعصّبی جاهلانه، از افکاروپنداشت های خود سرسختانه ومتعصبانه دفاع می کنیم! غافل ازاینکه سرمستِ باده یِ غروریم. مانه دریک مورد بلکه در صدهامورد، خطا واشتباه داریم و  ازرویِ سادگی فریب خورده ایم. ماساده لوحانه نه تنها فکرمی کنیم که باورهایمان درست وخالی ازاشکال است بلکه بااصراروسماجت سعی می کنیم آنهارابه دیگران نیزتحمیل کنیم (کنایه به مشرّعین ومتعصبین) ماگرفتارِخودشیفتگی شده ایم وخودمان ازاین موضوع بی خبریم.

حالیا بناگزیربه انتظار می مانیم تاروزی فرارسد وسرانجام ببینیم گردانندگانِ هستی،  در باره‌ی ما چه راهکاری دارندوچه  می اندیشند،آن روزمعلوم خواهد شد کدام یک ازما درست وکدام نادرست تشخیص داده بودیم.

درکارخانه ای که ره عقل وفضل نیست

فهم ِ ضعیف رآی، فضولی چراکند؟

 

تشویش وقتِ پـیـر مغان می‌دهنـد و باز

 

این سالکان نگـر که چه با پـیـر می کنند!

 

 

 

تشویش: نگرانی وبرهم زدنِ آرامش

پیر:راهنما ومرشد ومراد

پیشترنیزگفتیم که حافظ ازفردمشخصی پیروی نکرده وبه درستی روشن نیست که پیر ومراد اوچه کسی بوده است. لیکن بااستناد به ابیات فراوان در دیوان آن حضرت وباتوّجه به ارادت خاص وویژه ای که نسبت به پیرمغان شاهدهستیم این احتمال بیشترقوّت می گیرد که ممکن است منظوراز پیرمغان "حضرت زرتشت" بوده باشد‌چراکه     "مغ" در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود وازسوی دیگرهرجاکه روی سخن باپیرمغان می باشد موضوع صحبت به روشنی  بامبانی آیین زرتشتی گره می خورد.

گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهب است

گفت این عمل به مذهب پیرمغان کنند 

بنابراین صحت این گمان  که حافظ این اعجوبه ی پرورش یافته ی مکتب قرآن ممکن است در هنگامه ی پایانی عمر خود، به آیین زرتشتی گرویده باشد بیشترقوت میگیرد.

ازآستان پیرمغان سرچرا کشیم؟

دولت دراین سرا وگشایش دراین دراست

 وفاداری حافظ به پیرمغان، دراغلب غزلیات اومشهودوقابل تامّل می باشد.

آن  روز بر دلم در معنی گشوده شد   

 کزساکنانِ درگه " پیر مغان " شدم

یا:

حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست 

من ترک خاکبوسی این در نمی کنم 

بگذریم....

معنی بیت: این رهروانِ تازه قدم در راه نهاده‌ وتازه به دوران رسیده هاو خودشیفته ها، گمان می کنندبه حقیقت دست یافته اند! ادعاهای واهی وپوچ وبی اساس درمورد حقایق زندگی دارند وحتّی باگستاخی وجسارت، پیر وراهنمای مارا (پیرمغان) را آزار می دهند وپریشان خاطر می نمایند. این بی شرمان ادب نگاه نمی دارند ودوقدم راه نرفته،به تصوّر اینکه به سرمنزل مقصود رسیده اند،چه موهوماتی که به هم نمی بافند وچه یاوه هایی که نمی سرایند!

نیکی پیرمغان بین که چومابدمستان

هرچه کردیم به چشم کرمش زیبابود.

 

صد مُلک دل به نیم نظر می‌توان خریـد

 

خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

 

 

مُلکِ دل :خانه ی دل، اختیارِدل، مالکیتِ دل،عرصه یِ سلطنت و فرمانروایی

نظر : توجه ، نگاه لطف آمیز   

خوبان : زیبارویان ، اولیاء

 تقصیر : کوتاهی

معنیِ بیت:

با نیم نگاهی از سرِ لطف و مهربانی، می توان بر صدها دل فرمانروایی کرد،می توان سلطانِ دلهاشد وزمامِ اختیارِ آنهارابه دست گرفت. اما افسوس که زیبارویان،مستِ غرورندو در این کارکوتاهی می‌کنندوتوّجهی به عاشقانِ خویش ندارند.

ای گل به شکرِآنکه تویی پادشاهِ حُسن

بابلبلانِ بی دل وشیدا مکن غرور

 

قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست

 

قومی دگر حواله به تـقـدیـر می‌کنند

 

 معنی بیت:

گروهی،دسته ای ازمردم برای رسیدن به معشوق، تلاش وکوشش و پافشاری می کنندونیک می دانند که مزدآن گرفت جانِ برادر که کارکرد،که ایثارو فداکاری کرد گرچه به زَر وزورنیز اینکار میسّرنمی گردد اما هرچقدرکه می توانیم بایدتلاش کنیم ودرقیدوبندنتیجه نباشیم. 

گرچه وصالش نه به کوشش دهند

هرچقدرای دل که توانی بکوش

 امّا گروهی دیگر که راحت طلبانند وحاضرنیستند زحمتی راتحمّل کنند، "وصالِ یار" را به دست تقدیر و سرنوشت سپرده ودست به هیچ تلاش وکوششی نمی زنند‌.

مکن زغصّه شکایت که درطریقِ طلب

به راحتی نرسیدآنکه زحمتی نکشید.

 

فی الجمله اعتماد مکن بر ثـبـات دهـر

 

کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

 

 

 فی الجمله : به هرصورت ، باری

  کارخانه : استعاره از دنیا و هستی

به هر صورت تکیه بر استواری و پابرجا بودن روزگار نکن که این دنیا دنیاییست که پیوسته همه چیزدرحال تغییر و تبدیل است وهیچ چیزپایداری وثبات ندارد.

انسان خردمندسعی می کندخودراباحوادث جهان هماهنگ سازد اما انسان نادان سعی دارد جهان را باخواسته ها وواکنشهای خود هماهنگ کند کاری که غیرممکن است ورنج ودردواندوه ببارمی آورد. اغلب مردم باعجله وشتاب درحال انباشتن ثروت ومال وبدست آوردن جاه ومقام هستند وتمام لحظات عمرراباحرص وطمع سپری می کنند درحالی که نمی دانند به زودی مرگ سراغ همه خواهدآمدوهرآنچه جمع کرده ایم بی رحمانه یکجا ازما بازخواهدگرفت. آدمی بایددرپی جمع آوری چیزی باشدکه مرگ نتواند آن رابگیرد تنهاچیزی که مرگ قادرنیست آن رابازپس گیرد عشق است.

انسان وقتی به دنیا می آید هیچ سرنوشتی ندارد اگرغیرازاین بودزندگی هیچ لطغی نداشت آدمی تبدیل به رباطی می شدکه عاقبتش معلوم بود. ازادی وقتی مفهوم پیدامی کندکه ازقبل سرنوشتی وجودنداشته باشد. این دنیا بسان کارخانه ی تغییرات است هرلحظه همه چیز درحال تغییرودگرگونیست. شاعرقصد داردماازاین موضوع آگاه گردیم ومیل واشتیاقی برای ثابت نگه داشتن هیچ نداشته باشیم نااگاهی ازاین حقیقت، سبب رنج واندوه ونارضایتی می شود چراکه درآن صورت سعی خواهیم کردچیزهایی راثابت نگه داریم درحالی که این امکان هرگزوجودندارد. 

چه جای شکروشکایت زنقش نیک وبداست؟ 

چوبرصحیفه ی هستی رقم نخواهدماند! 

 

می خور که شیخ و حافظ و مُفتیّ و مُحتسب

 

چون نیک بنگری همه تـزویـر می‌کنند

 

شیخ : واعظ ، زاهد ریایی  

  مُفتی : فتوا دهنده ، فقیه

محتسب : مأمور نظارت بر اجرای احکام دینی و دولتی ، ضمناً لقب "امیر مبارزالدین" نیزبود. احتمالاً این غزل در زمان تسلّطِ این امیر سروده شده است.

گفتیم که بهترین راهِ تأثیرکلام استفاده ازطنزدرگفتار ومهمترازآن، انتقادازخودهست . دراینجانیز حافظ با  استفاده ازاین شیوه، خود را در میان تزویر کاران قرار داده تابلکه توانسته باشد درراستای آگاهسازی مردم، باسرانگشت جادویی طبع روشنایی بخش خویش،  گوشه ی پرده ی اسرار ریاکاران راکنار زده ودرمعرض قضاوت افکار عمومی قراردهد. 

 می فرماید :

 باخبالی آسوده میگساری کن که اگر خوب دقّت کنی متوجّه می شوی که واعظان ریایی و فقیه ومأمور اجرای احکام شرع و حتی حافظ هم دروغ می‌گویند و تظاهر به دینداری می‌کنندهیچکس چنانکه می نمایند نیستند وهمه درحالِ ریاکاری وتظاهرهستند.

 این غزل ،یکی از غزلهای سیاسی – اجتماعی حافظ است ، اگر با این نگاه به آن توجه کنیم ، بیت ها با اینکه از نظر ادبی وژرفای معنا عمیق هستند اما خیلی واضح و مشخص ، اشاره به اوضاع سیاسی – اجتماعیِ آن زمان دارد .

در آن زمان شعر خود یک رسانه‌ ی اجتماعی قوی ،گسترده و فراگیر بوده و هر مطلبی را که می خواستند سریع پخش و انتشار بیابد در قالب شعر می‌گفته‌اند . حافظ نیزکه  همیشه درقبالِ دگرگونی های اجتماعی، سیاسی احساسِ مسئولیت می نموده،بابهره مندی ازاین توانمندیِ ویژه، درهرفرصتی که دست می داد دربستر غزل، اوضاع سیاسی و اجتماعی عصرِ خودش را با زبان حال خودش انعکاس داده وبه رسالتِ خویش عمل می نموده است. اغلب غزلهای حافظ حداقل یک یاچندبیت سیاسی -اجتماعی دردل خود دارد واین نشانه ی بیداری وهوشیاری بالا واحساس مسئولیت شاعراست. حافظ حتی دراین راه به اتهام تکفیرمحاکمه ودرنهایت به شهریزدتبعیدشد ورنجهاومشقّات زیادی کشید.

من همان دم که وضوساختم ازچشمه ی عشق

چارتکبیر زدم یکسره برهرچه که هست

 


  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی