حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین نظرات

آنان کـه خـاک را بـه نـظـر کیمیا کننـد

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۱۱ ب.ظ



آنان کـه خـاک را بـه نـظـر کیمیا کننـد

آیا بُوَد کـه گوشـه‌ی چشمی به ما کننـد


این غزل احتمالاً درپاسخ به غزلیست که شاه نعمت الله ولی سروده و‌ادّعاهایی مبنی برداشتن کرامات ومداواکردن ِ صد درد را به گوشه ی چشمی مطرح کرده است! ابتدا غزل شاه نعمت اله رامرورمی کنیم:

ما خاک  راه  را به  نظر کیمیا  کنیم
صددردرابه گوشه‌ ی چشمی دواکنیم
درحبس صورتیم وچنین شادوخرّمیم
بنگرکه درسراچه‌ ی معنا چه‌ها کنیم
رندانِ  لا ابالی و مستان  سر خوشیم
هشیار رابه مجلس خود کی رها کنیم
موج   محیط   گوهر در یای  عزّتیم 
ما میل دل به آب و گِل آخر چرا کنیم
در دیده روی ساقی وبردست جام می
باری  بگو که گوش به عاقل چرا کنیم
ما رانفس چو ازدم عشق است لاجرم
بیگانه  را  به  یک  نفسی  آشنا  کنیم
ازخودبر آ و درصف اصحاب ما خرام
تا  " سیّدانه" روی  دلت با خدا کنیم 

یکی ازمشکلات سیروسلوک این است که بسیاری ازکسانی که دراین راه گام می گذارند خیلی زوددچارتوهّم می گردند. اغلب آنها ادعامی کنند که صاحب کرامت شده اند! بعضی می گویند هاله های نور می بینند بعضی صداهای عجیب وغریب می شنوندوبعضی نیز ادعامی کنند که قادرهستند خاک راه رابه طلا مبدّل سازند! درحالی که بنظرمیرسد سالکان حقیقی اگرحقیقتاًبه سرمنزل رسیده باشندبایدبه نقطه ای برسند که ازهمه چیزخالی شده وازشدت عشق به درجه ی فنانایل گردند. آنهانبایدفریب بازیهای نفس راخورده وادّعاهای عجیب وغریب مطرح کنند.

به هرصورت حافظ که برخلافِ مدّعیان همواره شکسته نفسی پیشه کرده وخودراگدایی کمترین می دانسته، این غزل نغز رادر قبالِ ادّعای شاه نعمت اله باچاشنی کنایه وطنزسروده است.

کیمیا: ماده ای باارزش که انسانهاازقدیم به دنبال آن بودندتافلزّات بی ارزش رابه وسیله ی آن به طلا تبدیل کنند.
معنی بیت: آنان که مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ، خاک بی ارزش رابه طلا مبدٌل می کنندو صددردرابه گوشه ی چشمی مداوامی نمایند، آیا ممکن است که عنایتی هم به ما کرده وباگوشه ی چشمی دردِهای ما رانیز مداوا کنند؟!!!
به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین ادّعاهای بزرگی درسرمی پرورانند اگر واقعاً راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهند.
وازآنجاکه حافظ هیچگاه این قبیل ادّعاها را باورنداشته ، دربیت بعدی می فرماید :


دَردم نهفته بـِه ز طبیبـان مدّعی
باشدکه ازخزانه‌ی غـیبم دواکننـد

معنی بیت:  بهترآن است که دردم رااز طبیبانی که فقط ادّعا دارندوهیچگونه  توانایی در درمانِ دردندارند پنهان سازم وبرای مداوایِ دردِ خویش به درگاهِ طبیبِ حقیقی(خداوندمنّان) متوسّل شوم که از سرچشمه‌یِ فیض اومداواگردم.

توباخدایِ خویش دراندازودل خوش دار
که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند.


معشوق چون نقاب زرخ درنمی کشد
هرکس حکایتی بـه تصوّر چـراکنند؟

رویِ سخن همچنان بامدّعیان وصوفیانیست که درعالمِ وهم وخیال می پندارند حقیقت رادریافته وصاحبِ کراماتی شده اند. 
معنی بیت: درشرایطی که   حقیقت (معشوق اَزلی ) نقاب بر رخ ‌دارد و ازنظرها پنهان است چراهرکسی برحسبِ ظنّ وپندار خود ادّعاهایی می کند؟ 
زمانی که پرده ازرخسارمعشوق (حقیقت) بیافتد خواهیم دیدچه کسی راست میگفته چه کسی دروغ. حال که حقیقت آشکار نیست هرکس از رویِ تصوراتِ خودش چنین می پندارد که به درک حقیقت نایل شده است.
محبوب ومعشوق ازلی در پرده‌ی کبریاییِ خویش مستورو پنهان است وهیچکس  قادربه مشاهده یِ سیمایِ خداوندمتعال نیست، حال که بین انسان و خدا حجاب قراردارد چرا هر کسی به گمان و خیالِ ناقصِ خویش از او صورتی می سازد وحکایات دروغین وبی پایه واساس مطرح می نماید.!؟

این بیت یاد‌آور داستان " فیل در تاریکیِ " مولاناست که هرکس درتاریکی، برداشتی متفاوت وبرحسبِ فکرخود ازفیل ارایه نمودند: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" تاآنکه پرده برافتاد وفضا که روشن شدوآفتابِ حقیقت طلوع کردهمه دریافتند که چه اشتباهی رامرتکب شده اند. بنظرچنین میرسد که ماچه صوفی باشیم وچه زاهد یاخداناباور، خدا راهرگز به شکل یک شخص خاص ملاقات نخواهیم کرد خداانرژی جریان هستی وزندگانی ومایه ی اصلی عشق است هیچکس نمی تواند این معشوق رابدون حجاب مشاهده کند. آدمی با این توانایی های محدود فقط می تواند درصورت داشتن چشم بصیرت وآگاهی، جلوه هایی ازجمال اورامشاهده ودرک کند. جلوه هایی که دربادوباران وگل وگیاه وآفتاب وماه وستارگان به روشنی جاریست اماافسوس که تنهاعده ای ازآدمیان آن رادرک ودریافت می کنند. ازاین میان تعدادی نیز بامشاهده ی جلوه ای ازجمال معشوق ،دچارتوهّم وخطاشده وگمان می کنندکه به سرمنزل مقصودرسیده وخدارامشاهده کرده اند. اینان همان مدعیّانی هستندکه درموردمعشوق،حکایت به تصوّر وتوهّم خویش می کنند.بیشترآدمیان بگونه ای هستند که وقتی آنسوی دیواررانمی بینندقدرت تخیّل خودرابکارمی اندازندوحکایتهایی براساس تصوّرات ذهنی خویش روایت می کنند وبسیاری اوقات این تصوّرات به توهّم وخرافات منتهی می گردد.
درکارخانه ای که رهِ عقل وفضل نیست
فهم ِضعیف رای فضولی چرا کند؟ 



چون حُسن عاقبت نه به رندیّ وزاهدیست
آن بِه که کار خـود به عنایـت رهـا کـنـند

معنی بیت: 
ازآنجاکه دنیایِ ما پررمزوراز ومعشوق نیز درپسِ پرده یِ اسرارپنهان است وادّعاهای گوناگونی نیز مطرح است(تعدّد ادیان ومذاهب ) درستی ونادرستیِ کارها درپرده ی ابهام است،بنابراین معلوم نیست که درروز رستاخیزچه کسی رو سپید وچه کسی روسیاه خواهد بود. (ای بساکسانی که ظاهراً گناهکارانند اماروزجزا جزوِ رستگاران خواهند بودوبرعکس چه بساکسانی که بظاهر نیکوکارانند ولی درآن روز روسیاه خواهند گردید)
«رند» درفرهنگ حافظانه کسیست که ظاهری ناپاک وگناهکاردارد و«زاهد» کسی که بظاهر پرهیزگار وپاکدامن است اما فقط خداست که از حقیقتِ ماجرا باخبراست وتنهااوست که می دانددردلهای این دوقشرچه می گذرد. پس بهتراست هیچکس ادّعایی نداشته باشد وکارها را به عنایت خداوند واگذار و توکّل بر او کند .
ساقیاجام می ام ده که نگارنده یِ غیب
نیست معلوم که درپرده ی اسرارچه کرد
آنکه پرنقش زداین دایره یِ مینایی
کس ندانست که درگردش پرگارچه کرد؟




بی معرفت مباش که در"مَنْ یزید‌"عشق
اهل ِ نظر  معامله با  آشنا کنند

معرفت: شناخت وآگاهی ومیزان درک وفهم
مَنْ یَزیدُ : بساطِ حراجی ،اماحراجی نه به معنای امروزی که به معنی زیر قیمت فروختن است، بلکه حراجیِ واقعی یعنی اینکه " چه کسی به بالاترین قیمت خواستاراست وچه مبلغی می خواهد به قیمت  بیافزاید؟" – مزایده (نوعی معامله است که هرکس قیمتِ پیشنهادیِ خودرا ارایه می دهد وسرانجام کسی برنده می گردد که بالاترین قیمت راپیشنهاد داده است)
" اهل نظر" عاشقان،نظربازان، آنهایی که بایک نگاه دین ودل می بازند وبانظرکردن به زیبائیها به منبع لایزال زیبایی(خدا) رهنمون می گردند.
معنی بیت: 
 هرچه می توانی بکوش تامیزان شناخت وفهمِ خویش رابیشتر کن (قیمتِ پیشنهادیِ خودرابالا ببر) تابدینوسیله احتمال برنده شدنت در حراجی ومزایده یِ عشق افزایش یابد. دراین معامله و مزایده کسی برنده شناخته خواهد شد که شناخت ومعرفتِ اوبالاتر ازسایرین باشد.
میزان شناخت بایدتاآنقدرباشدکه درسطحِ آشناها قرار بگیری. دراین معامله آشناها برنده هستند. آگاهی وفهم ومعرفت است که هرکسی رابه مقام والایِ "آشنایی" ارتقاء می بخشد.
تانباشی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشدجایِ پیغام سروش




حالی درون پـرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چهاکنند

حال که معشوق دردرونِ پرده قراردارد(برگشت به بیت دوم که می فرماید: معشوق نقاب بررخ دارد) اینچنین فتنه ها ازسویِ مدّعیان صورت می پذیرد. درلباسِ تقوا و پرهیزگاری باادعاهایِ دروغین ِ خودمردم رافریب می دهند درحیرتم  آن روزی که پرده ازرخسارِ معشوق برافتد این مدّعیان چه ادّعاهای عجیب وغریب تری که نخواهند کرد!
درمصرعِ اوّل، این معنای عارفانه- عاشقانه نیز نهفته است که سرچشمه یِ فتنه دردرونِ پرده ایست که معشوق در آنجاست. فتنه ازسویِ خودِ معشوق است،او فتنه می انگیزد تاازعاشقان آزمون  گیرد وعاشقانِ خویش راتحریک کند. فتنه ی معشوق وتلاش عاشق شرایطی رارقم می زندودرپیِ آن رودخانه یِ خیال انگیزِعشق جاری میگردد وتشنگانِ راهِ حق ازخنکایِ گوارا و زلالش سیراب می شوند.
امابسیاری ازعاشقان درطمعِ خام گرفتارمی شوند وادّعاهایِ عجیب وغریب درحدّ پیامبران مطرح می نمایند. حافظ می گوید اگرروزی معشوق ازرخ نقاب بردارد این مدّعیان چه هاکه نخواهندکرد!
فتنه انگیزی درهمین دنیانیز ازسوی ِمعشوقین متداول وقابلِ مشاهده وتجربه هست.«فتنه» ازسوی معشوق، درادبیات عاشقانه، ازروی کینه ونفرت نیست بلکه به معنایِ برانگیختن احساسات عاشق،و شورو غوغا به پاکردن است وانجامِ این عمل ازسویِ معشوق، باعث بالا رفتن مرتبه و مقام عاشق می‌شود ، چراکه اگر در مقابل نیازِ عاشق، فتنه و نازازسوی معشوق نباشد ، عاشق برای رسیدن وسبقت گرفتن ازدیگران انگیزه ای برای تلاش بیشترنخواهد‌داشت .
عالم ازشوروشرِعشق خبرهیچ نداشت
فتنه انگیزِجهان غمزه ی جادویِ توبود




گر سنگ از این حدیـث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کـنـنـد

اگر سنگ نیز با این همه سفتی وسختی، ازاین حدیث(همان سخنانی که در بیت های قبلی مطرح شد؛حکایت عشق ودلدادگیِ حقیقی نه ادّعاهای دروغین-بویژه حدیثِ فتنه انگیزی ازسویِ معشوق که آتش برخرمنِ جانِ عاشق می زند) ناله سر دهد تعجّب مکن چرا که صاحبدلان وصاحبان معرفت وکرامت، قصّه ی عشق راباسوزوگداز و اثرگذار بیان می کنند .
شرح این قصّه مگرشمع برآردبه زبان
ورنه پروانه ندارد به زبان پروایی



مِی خور که صدگناه ز اغیار درحجاب
بهتـرزطاعتی که بـه روی و ریاکنند

اغیار: بیگانگان، غیرخودی ها
معنی بیت:
نوشیدنِ شراب توسطِ بیگانگان ونااهلان درخلوت که ازمنظرشریعت گناه محسوب می گردد ،بسیار بهترازعبادات وطاعتیست که ازرویِ ریا وبه جهتِ فریبِ مردم انجام می دهند. حافظ در اغلبِ غزلیاتی که سروده ، به باورها و عقایدِ شخصی ِ خویش درزمینه هایی مانند: ریا وتکبّروتظاهر وشراب وبی آزاری وخوش بینی و آزادگی ومناعتِ طبع وغیره نیزپرداخته  وگاه گاهی فتواهایی صادرنموده که دربسیاری اوقات بامعیارهایِ شریعت و دینداری درتضادمی باشند.
یکی ازاین فتواهاهمین بیت است.  درست است که حافظ بابهتردانستنِ "شرابخواری درخلوت" در مقایسه با "ریاکاری درجلوت" قصددارد مرتبه یِ پستی وبدبودنِ ریاکاری راروشن سازد، امّا ازمنظرِ شریعت این نوع نگاه کردن به گناهان، قابل قبول نبوده وهردو عملِ «شرابخواری وریاکاری» گناه محسوب می گردند.وچه بساکه از نظردیندارانِ متعصّب، «شرابخواری» بسیاربدتر از ریاکاری بوده ومجازاتِ آن نیزبیش ترازریاکاری می باشد.
به همین سبب وبه جهتِ صدورِهمین فتواهایِ بحث انگیزاست که حافظ درهمه ی دوره ها ازجانبِ بسیاری ازفقها بویژه متعصبّین، به کفرورزی وخروج ازدین وشریعت متٌهم بوده وهست. اماعجیب آنکه حافظ هرگزازمواضع خویش ذرّه ای عقب نشینی نکرده وبه مناسبتهای گوناگون باایهام واشاره وطنزوطعنه به زبانهای مختلف؛ عقایدِخویش راکه بامطالعه ومرورِقرآن ؛سنت؛احادیث وکتبِ ادیانِ ومذاهبِ متعدّد وپژوهش وتحقیق درفلسفه وعلومِ انسانی بدست آورده  بیان کرده ولحظه ای ازسعی در روشنگری وآگاهی بخشی دست بر نداشته وهمواره پای اصراربراندیشه های ناب ونغزخویش فشرده است.
هرآنکه دراین حلقه نیست زنده به عشق
برونمرده به فتوای من نمازکنید



پیراهنی که آیدازاوبویِ یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند

 قبا کردن به معنای  پاره کردن است "یوسف" کنایه از معشوق و یاراست . 
شاعرضمنِ اشاره به داستان حضرت یوسف ، طبیبانِ مدّعی رادرجایگاهِ برادرانِ حسودِ یوسف نشانده و خودرا همانندِ یعقوب می بیند که درآتشِ فراقِ یوسف می سوخت واشگ می ریخت.
معنی بیت:  اینک که من درغم فراق یوسف اشگ می ریزم بیم آن دارم که برادران حسود یوسف، حتّابه پیراهنی که بوی یوسف ازاومی آید نیزرحم نکنندوآن راازروی کینه وحسد پاره پاره کنند ومرا ازاین فیضِ محروم سازند.
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کزغمش عجب بینم حال پیر کنعانی



بگذربه کوی میکده تا زُمره‌ی حضور
اوقات خود زبهـرتو صرف دعا کنند

زُمره‌ی حضور:  همه یِ حاضرین،آنها که در میکده ی عشق مشغول رازو نیاز هستند.
معنی بیت: ای طبیبِ مدّعی بیا به کوی میکده (محل رازو نیازِعارفان وعاشقان) واز فیوضاتِ آنجا(دعایِ ساکنانِ میکده) بهرمندشو. دراین مکانِ روحانی کسانی که مشغول رازونیازهستند آنقدر وارستگی وایثارومناعتِ طبع دارندکه اوقاتِ خود وتوان وانرژیِ خویش را برای تازه واردین اختصاص داده وازصمیمِ دل برای آنها دعا گویند تاگره ازکارشان واگردد.
بیاکه چاره ی ذوق وحضورو نظم امور
به فیض بخشی اهل نظرتوانی کرد



پنهان زحاسدان بخودم خوان که مُنعمان
خیرنهان برای رضای خـدا کنند

مُنعم یعنی کسی که دارای نعمتِ فراوانست ، توانگر 
معنی بیت:
ای مدّعی که ادّعامی کنی صاحبِ نعمت وکرامت هستی چنانچه قصدداری کارخیرانجام دهی، نهانی مرابه سوی خود دعوت کن که نیکوکاران واهلِ کرامت، کارخیر راپنهانی فقط برای کسبِ رضایت خداوند متعال انجام می دهند.همانگونه که توصیه شده کارخیر باید بگونه ای صورت پذیرد که جز فردِ مورد نظرهیچکس باخبر نشود وگرنه از ارزشِ کارخیر کاسته می شود.
غلامِ همتِ آن نازنینم
که کارخیر بی روی وریا کرد




حافظ دوام وصل میسّـر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند

«شاهان» دراینجا کنایه ازخوبرویان ودلبران و«گدا» کنایه ازعاشقان ونیازمندان است.
معنی بیت : ای حافظ، همیشه رسم براین بوده که وصل وبرخورداری ازلطف معشوق، موقتی بوده و دوام چندانی نداشته است انتظار وصل دایمی نداشته باش. خوبرویان به عاشقان خویش کمترتوجّه می کنند هر لطفی که شاملِ حال یک عاشق می شودمقطعی هست ونبایداز این عنایت مغرور گرددوخودراببازد.
عاشقِ راه ِحق همیشه وبی وقفه باید در طلب ونیازمندی باشد زیرا معشوق همیشه نازمی کند وکمتربه حالِ عاشق توجّه دارد.
درعالمِ عشق، نازونیازِمعشوق وعاشق   راپایانی نیست، کشمکشیست غریب وپررمزو راز که انرژیِ جهانِ هستی ازاین منبع سرچشمه می گیرد. همانگونه که پادشاهان به گدایان کمتر توّجه می کنند، معشوق (خداوندمنّان)  نیز گاهگاهی عنایتش راشاملِ آن عاشقی می کندکه در"من یزیدِعشق" قیمتِ بالاتری ارایه کرده واظهارنیاز بیشتری نموده است. 
بنابراین هرچه اظهارنیازمندی بیشترباشد البته دوامِ وصل وجود دارد،لیکن این تداوم متناسب به همان میزانِ قیمتِ پیشنهادی ازسوی عاشق است.
دربزم دوریک دوقدح درکش وبرو
یعنی طمع مداروصالِ دوام را

نظرات  (۸)

سلام دوست عزیز،

از قلم شما بر می آید که انسان اهل قلم و فرهیخته ای هستید و البته ادبیات و معانی را به خوبی درک کرره اید اما یک نکته کوچک هست که جا دارد بیان شود، از شما خواهش میکنم که نگاهی به علم عرفان بیاندازید و غزلیات حضرت حافظ را فقط از دیدگاه ادبی ننگرید، نکته ی قابل ذکر اینست که علم عرفان فرای معانی ظاهری کلمات رازگشایی از ابیات شعرایی همانند حافظ و مولانا می نماید.

در صورت امکان کتاب حکمت پهلوانی از استاد مروجی را از سایت مروج توحید تهیه و مطالعه بفرمایید تا حدودی معانی عرفانی ابیات روشن میگردد.

سپاس فراوان.

پاسخ:
حمیدجان متوجه منظورشماهستم. حافظ رابه ما درست معرفی نکرده اند تفاوت حافظ با مولانا وسعدی وعطار وشبستری و... اززمین تاآسمان است وهرگز حافظ دراین طبقه جای نمی‌گیرد. حافظ با آنکه پرورش یافته ی مکتب قرآن بود لیکن درگذرزمان ازچارچوب مذهب وشریعت خارج شده وبه نوعی آزاداندیشی بامحوریت عشق وانسانیّت رسیده بود. ازهمین رو دردیوان حافظ هیچ اسمی ازپیامبراسلام نیست درحالیکه صدها غزل خطاب به شاه شجاع وتورانشاه وشاه یحیی وغیره هست حافظ برخلاف مولانا وسعدی وسایرعارفان هیچ غزل مذهبی نسروده وهمه ی غزلها عاشقانه واجتماعی سیاسی ودرمقابلِه باریاکاری زاهد وعابداست. حافظ حتی درمورد وطن نیزغزلی نسروده حافظ درپشت مرز ومذهب متوقف نشد اومتعلق به جهان وتمامی ادیانست نه عرفان اسلامی. 

سلام،

نظرتون رو کامل و بدون تعصب خوندم و برای عقایدتون هم احترام زیادی قایل هستم اما بایستی عرض کنم خدمتتون که نظر بنده کاملا مخالف حضرتعالی هست، کاری به بحث اسلام ندارم اما از نقطه نظر عرفانی حافظ رو در دسته شاعرهای عارف و زاهد میدونم، شاید بتونم نظرات شما رو در مورد خیام قبول کنم یعنی تمام تعاریفی که فرمودید در مورد خیام قبول دارم اما در مورد حافظ خیر.

با این اوصاف باز هم توصیه ی اکید دارم بر مطالعه کتاب حکمت پهلوانی استاد مروجی،

در پایان سالی خوب و سرشار از برکت و تندرستی و شادکامی براتون آرزو میکنم.

در پناه حضرت حق.

پاسخ:
ممنون دوست عزیز. من هم متقابلاً برایتان سالی سرشارازشادکامی وتندرستی آرزومندم. ازقلم ولحن کلام ولطف بیانتان پیداست که اهل دل وادب ومعرفت هستید ازهمکلام شدن باشمالذت بردم حتماًدراولین فرصت توصیه ی شماراانجام خواهم داد. ارادتمندساقی
۲۹ اسفند ۹۹ ، ۰۵:۰۹ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام

فاصله بین کلمات در برخی جاها رعایت نشده و خوانایی متن را کم کرده

پاسخ:
ممنون ازلطف شما. حتماًبازبینی می شود.

سلام

بسیار زیبا 🌹

ممنون از تلاش فراوانتون برای فهم هر چه بهتر غزلیات حافظ 🌹

اگه مشکلی نباشه خیلی خوشحال میشم وبتون رو در وبلاگم لینک کنم. 

سپاس فراوان 🌹

پاسخ:
لطف دارید دوست عزیز. توسعه ونشرفرهنگ حافظانه کاری ارزشمند وماندگاراست پیشاپیش ازاقدام فرهنگی شما قدردانی می شود. موفق باشید.

خدای من درست میبینم:)))

بالاخره پیداتون کردم سلام!من توضیحاتتون رو پای غزل های حافظ در سایت گنجور رو همیشه میخوندم و واقعا دوست داشتم که جایی باشه که بتونم ازتون تشکر کنم شما نمیدونید که  منِ نابینا در این مسیر شعرهای خیال انگیز چقدر با توضیحاتتون تونستم لذت ببرم و درک کنم آنچه را که این بزرگوار سالها پیش گفته.....امیدوارم هرجا هستید سلامت و پاینده باشید و مطمئنم خواجه حافظ هم نظرشون رو از شما دریغ نمیکنن و شمارو مورد لطف خودشون قرار میدن.

پ.ن:بیصبرانه منتظرم این نظرم رو تموم کنم و برم پای نوشته هاتون و حظ ببرم:)

 

پاسخ:
ازلطف ومحبت شما ممنونم امیدوارم لحظات خوشی دراین وبلاگ داشته باشید. 

سلام و عرض ادب جناب ساقی. 

در آخرین بیت آیا حضرت حافظ با به کار بردن واژه "شاه" نظر به نام مخاطب یعنی "شاه نعمت‌الله" نداشته‌است؟

گویی شاعر در پایان به سوی مخاطب ابتدایی غزل رو میکند و در کنار تخلص خود لقب او را نیز در این اثر به کار میبرد. 

ارادتمند

پاسخ:
سلام ودرود ، دوست عزیزشایددرنگاه اول چنین بنظربرسدکه منظوراز«شاهان» همان شاه نعمت الله باشد اما بانظرداشت این نکته که دربیت های آغازین غزل،ازشاه نعمت اله با عنوان «طبیان مدعی» یادشده وادعاهای او باطنزوکنایه زیرسئوال رفته است این احتمال که منظور ازشاهان ممکن است همان شاه نعمت اله بوده باشد منتفی می گردد. حافظ باهوشمندی دربیتهای پایانی روی سخن راازشاه نعمت اله برگردانیده وبه بیان اندیشه های حافظانه ی خویش پرداخته وبکلی ازماجرای ادعاهای شاه نعمت اله فارغ شده است. حافظ بامدعیان دروغین درهرمقام وجایگاه که بودند میانه ی خوبی نداشته وبعید بنظرمیرسد که منظور ازشاهان نعمت اله بوده باشد. واژه ی شاهان دربیت پایانی صرفا جهت ایجاد سئوال و ابهام آلودساختن معنا آورده شده تاتوجه جویندگان وعلاقمندان حقیت، به ژرفای معناکشیده شده وباتجزیه وتحلیل معنای تک تک بیتها، حقیقت ومنظور شاعر راکشف نمایند. این شیوه ی حافظانه، دراغلب غزلهای خواجه مشهودومحسوس است.

با عرض سلام مجدد و در تایید فرمایش شما، قصد من این نبود که حضرت حافظ نهایتا جناب نعمت‌الله‌ولی را شاه عالم واقع یا مجاز خطاب کرده و در مقابل او (زبانم لال!) مانند محتاج و سائلی کرنش میکند. منظورم این بود که حافظ در ادامه کنایه‌های تند و طعنه‌های سنگینش به این مدعی کرامت، بر جدایی اندیشه و رفتارش از او به زبان طنز گزنده‌ی حافظانه تاکید میکند. شما بهتر میدانید که حافظ چگونه تعمدا در سراسر غزلیاتش زنگی را کافور خطاب کرده‌است. این "گدایی" در جهان برساخته‌ی حافظ بارها بر آن "شاهی" شرف و رجحان دارد: 

روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند     مظهرش آینه‌ی طلعت درویشان است  

 

من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست،     کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم؟

 

 

به قول قدیمی‌ترها: زیاده جسارت است.

ارادتمند

پاسخ:
دقیقابرداشت شما درست است مرحبا به دقت نظرشما.

پ. ن:

نعمت‌الله در بیت آخر سروده خود میگوید:

از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام، تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم!

به گمان من حضرت حافظ در بیت آخر غزل خود (که هماهنگی شکلی و معنایی نیز دارد) پاسخ این دعوت متفرعنانه و این ادعای سیادت جعلی را به طعنه و طنز و با چاشنی تمسخری پنهان میدهد. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی