حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

۲۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

ای که با سلسله ی زلف دراز آمده‌ای

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۹ ب.ظ


ای که با سلسله ی زلف دراز آمده‌ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای

سلسله: زنجیر
سلسله ی زلف: زلف به زنجیر تشبیه شده است. زنجیری که برای بستن دلهای دیوانه وشیدا مناسب ترین بنداست. 
فرصتت باد: دوران ازآن ِتوباد
دیوانه نواز: نوازنشگردلهای عاشق ودیوانه 
معنی بیت: ای دلسِتانی که با زنجیرزلف به تجلّی درآمده ای دوران ازآن توست یکٓه تازی کن امیدوارم که مجال کافی داشته باشی   جلوه گریهای تونوازشگردلهای عاشق وشیداست.
من دیوانه چوزلف تورهامی کردم
هیچ لایقترم ازحلقه ی زنجیرنبود   
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۸:۵۹
رضا ساقی

ای که دایم به خویش مغروری

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۷ ب.ظ



ای که دایم به خویش مغروری
گر تو راعشق نیست معذوری


مخاطب این غزل، مدّعیان  ومنکران عشق شامل صوفیان وعابدان متظاهری هستند  که خود پنهانی شراب می خورند لیکن است عشق رابشدت نفی می کنند. درآن روزگاران،متشرّعین ومتعصّبین متکّبرانه خراباتیان ورندان باده نوش را به اتهام شرابخواری وعشقبازی ،موردنکوهش وسرزنش قرارداده وجایگاه عقل را والاترازعشق می دانستند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۸:۵۷
رضا ساقی

ای که مَهجوری عشّاق روا می‌داری

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۵ ب.ظ


ای که مَهجوری عشّاق روا می‌داری
عاشقان رازبر خویش جدا می‌داری
مَهجوری : دوری، جدایی
روا می داری : جایز می شماری.
معنی بیت: ای معشوق وای حیبب، صلاحدید تو این است که عاشقان همواره ازتو دوربمانند تو پیوسته آنهارا ازدور وبرخویش دورمی کنی.
مشتاقی ومهجوری دورازتوچنانم کرد
کزدست بخواهدشدپایاب شکیبایی 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۸:۵۵
رضا ساقی

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۳ ب.ظ



ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مهِ عاشق کش عیّار کجاست

گویند که حافظ این غزل را زمانی سروده که امیرمبارزالدّین  شیرازرابه تصرّفِ خویش درآورده بود. دراثر این یورش، شیخ ابواسحاق حاکم شیراز و دوستِ صمیمی حافظ،  ازترس جانش متواری شده ودرنتیجه حافظ متاثّرازاین اتّفاق احساسات وعواطف درونی خویش را درقالبِ این غزل زیبا ابرازنموده است. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۸:۵۳
رضا ساقی

این خرقه که من دارم دررهن شراب اولی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۴ ب.ظ


این خرقه که من دارم دررهن شراب اولی
وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی

خرقه: لباس مخصوص صوفیان ودرویشان. حافظ درسراسردیوان گهرباربارخویش ازخرقه بیزاری جسته وآن رامستوجب آتش دانسته است.
 خرقه گرچه نمادِ پرهیزگاری وتزکیه ی نفس است لیکن حافظ بدان سبب که خرقه پوش باپوشیدن لباس مخصوص، ادّعای پرهیزگاری داشته وخودراانگشت نمای خلق می کند آن رانمی پسندد وبراین باوراست که برای دینداری وپرهیزگاری نیازی به پوشیدن لباس مخصوص نیست وپرهیزگاری باید درباطن وقلب وجان آدمی صورت پذیرد نه درظاهرولباس. ضمن آنکه درآن روزگاران کم نبودندصوفیانی که باپوشیدن خرقه ووانمودکردن به تقوا ودینداری مردم را فریب داده وازاعتماد آنها درجهت حفظ منافع شخصی استفاده ی سوء می نمودند و چون به خلوت می رسیدند آن کاردیگرمی کردند. به همین سبب حافظ درطول تمام عمرخویش از"خرقه وخرقه پوش" بیزاری می جست وآن رااسباب ریا وتظاهر وحُقّه بازی می دانست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۷:۲۴
رضا ساقی

ای نورچشم من سخنی هست گوش کن

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۷ ب.ظ




ای نورچشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پراست بنوشان ونوش کن

"چون ساغرت پراست"کنایه ازداشتن دارایی و ثروت ،سلامت جسمی ودرنازونعمت بودن است. لیکن مطابق روال همیشگی، حافظ دراینجا نیز که سخن پیرامون خیررساندن به خود ودیگران است منظور خودرابا ادبیّات موردعلاقه ی خویش که همان ادبیّات شیرین،بی  ریا و صادقانه ی میکده ایست بیان می کند والحق که چه زیبا و لطیف ازعهده ی اینکاربرمی آید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۷
رضا ساقی

ای هُدهُدِ صبا به سبا می‌فرستمت

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۵ ب.ظ



ای هُدهُدِ صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که ازکجا به کجامی‌فرستمت

حافظ این غزل رابانظرداشتِ داستانِ "سلیمان وبلقیس" خَلق کرده است. برای درک بهتر مضامین وعباراتِ ابیات حتماًباید پیشاپیش از این داستان پیش زمینه ی ذهنی داشت. درشرح واژه ها وعبارات به گوشه هایی ازاین داستان اشاره خواهدشد. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۵
رضا ساقی

ای‌همه‌شکل‌تومطبوع وهمه جای توخوش

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۴ ب.ظ



ای‌همه‌شکل‌تومطبوع وهمه جای توخوش  
دلم از عشوه‌ی شیرین شکر خای توخوش 

گرچه این غزل ساده وروان سروده شده واز پیچیدگیِ معنایی برخوردار نیست. اماتوصیف ها وتعریف های عاشقانه ی نابی دارد که شنیدن وخواندن آنها خالی ازلطف نیست. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۴
رضا ساقی

بــارهـا گــفــته‌ام و بار دگـر می‌گویم

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۳ ب.ظ


بــارهـا گــفــته‌ام و بار دگـر می‌گویم

که منِ دلشده این ره نه به خودمی‌پویم


         ازآن هنگام که دردوراهی "عشق وعقل" بین حافظ وعلمای دینی وفقها اختلاف افتادوحافظ عشق راانتخاب کردتاپایان عمر،پایِ اصراربراعتقادِ خویش فشردوهرگز یک قدم عقب نکشید. دراغلبِ غزلیات واشعارِ خویش به درستی وبرحق بودنِ "عشق" وارجحیتِ آن بر"عقل ومصلحت اندیشی" اشاره کرده وبارها وبارها، بلکه هزارهاباربه این حقیقت تأکیدنموده وتاواپسین نفس برخطِ فکریِ خویشتن پایبندمانده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۳
رضا ساقی

بـــاز آی سـاقیـا که هوا خـواه خدمتـم

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۱ ب.ظ



باز آی ساقیا که هوا خواه خدمتم

مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم


 "ساقی" در لغت به معنیِ سقـّاست ؛ کسی که آب یا شراب می‌دهد و در اصطلاح عرفانی عامل وواسطه‌یِ فیض رحمانیست است.


ازاین غزل نیز مثل غالب غزلهای حافظ هم می توان برداشت عرفانی نمود هم برداشت غیرعرفانی. دربرداشت عرفانی ، شاعرآرزوی خدمتگری معشوق آسمانی را دردل خویش می پرورد وخواهان فیض ورحمت الهی وراه نجات ورستگاریست است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۱
رضا ساقی

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ



بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش
وین سوخته رامحرم اسرارنهان باش

       حافظ عاشق پیشه دل نازنین اَش به تنگ آمده وبنظرمی رسددرشرایط اندوهباری بسرمی برد که اینچنین دلداررامی طلبد تابازگردد وبرای دل تنگش ،اَنیس ومونس جان باشد. امّاطبق معمول، غزل صرفاً درامتدادِ ابرازاحساسات عاشقانه پیش نرفته است. یکایک ابیات این غزل،همانند سایرغزلها هرکدام به تنهایی (خارج ازگودغزل نیز ) مستقلاً یک بیت الغزل معرفت، وصفحه ای ازکتاب منشور رندیهای حافظ به شمارمی روند زیرااین ابیات نغزولطیف درحقیقت از اندیشه های پرنیانی  وباورهای حافظانه مایه می گیرند وظرایف ولطایف افکارخواجه راانعکاس می دهند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۰
رضا ساقی

باغبان گرپنج روزی صحبت گل بایدش

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۹ ب.ظ



باغبان گرپنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش 
درادبیات عاشقانه "گل" نمادِ معشوق و"بلبل" نماد عاشق است.
صحبت گل: همنشینی ومصاحبت کردن باگل
صحبت گل بایدش: درپی هم نشینی باگل است
جفا: ظلم وستم،نامهربانی وآزار
خارهجران: هجران به خارتشبیه شده است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۹
رضا ساقی

باغ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۸ ب.ظ



باغ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است
شمشادِ خانه پرور ما از که کمتر است؟ 

اگراشتباه نکرده باشم حافظ بیش ازهشت بار از واژه ی "شمشاد"استفاده کرده ودر همه ی این ابیات، اشاره به قدوقامتِ شاه شجاع نموده است. بنظرمی رسد این واژه نیز همانندِ واژه ی "شهسوار" کلیدیست واختصاص به این پادشاه خوش قد وقامت داشته است. سرو وصنوبر معمولاً درتوصیفِ قامتِ دختر وشمشاد در توصیفِ قد وبالای پسربکارمی رفته است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۸
رضا ساقی

بالابلند عشوه گر نقش باز من

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۶ ب.ظ



بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصّه ی زهد دراز من
بالا بلند: بلند بالا، بلندقامت 
عشوه گر: عشوه پرداز، دارای نازواِفاده
نقش باز: حیله گر، کسی که توانمندی فرورفتن درنقش های متفاوت رادارد.
قصّه ی زهدِ درازمن : ماجرای دراز تقوی وپرهیزگاری من.
معنی بیت: معشوق خوش قد وقامت، خوش حرکات وبازیگرماهر من، با وعشوه پردازیهای دلبرانه، سرانجام دلم را  به یغما بُردوبه ماجرای پرهیزگاریهای طولانی من پایان داد. من که عمری باتقوی وزهد زندگی کرده بودم بناچار تسلیم عشق شدم وزهد وتقوی راکنار گذاشتم.
زهد من باتوچه سنجد که به یغمای دلم
مست وآشفته به خلوتگه راز آمده ای
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۶
رضا ساقی

بامدادان که ز خلـوتـگه کاخ ابداع

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۵ ب.ظ


بامدادان که ز خلـوتـگه کاخ ابداع

شمع خاور فکندبرهمه اطراف شعاع

ابداع : کاینات وهستی ، شمعِ خاور: خورشید


صبحگاهان که از خلوت سرایِ قصرِ هستی 

آفتابِ عالمتاب برهمه سو پرتو می افکند

 وروزی نو آغازمی شود.معنایِ این بیت

 بابیتِ بعدی کامل می گردد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۵
رضا ساقی

با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۳ ب.ظ
 



با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

مدّعی: کسی که درمورد چیزی یامطلبی ادّعایی دارد. مدعّی درفرهنگ حافظانه غالباً  کسیست که به آنچه ندارد ادّعامی کند.

مدّعی،زاهد،صوفی وواعظ دریک صف واز شخصیّتهای منفور ومنفی درفرهنگ حافظانه هستند. روشن است که هیچیک ازاین شخصیّتها ذاتاً منفی ومنفورنیستند امّا زمانی که متظاهر،حقه باز ودروغگو می شوند منفورمی گردند. این قشرمنفور ، دیگران ودگراندیشان راباطل وخودرابرحق می پندارند وسعی می کنند ادّعای خودرابازور شمشیربه دیگران تحمیل کنند. وقنی که زاهد وعابدومدعی ،ریاکاری پیشه گرفته وبه فریب مردم مشغول می شوند و پس ازدین فروشی وجلوه فروشی درفرازمنبر،مردم رامی فریبندسپس در خلوت  به آن کاردیگرمی پردازند حافظ ِ روشندل وروش ضمیر برنمی تابد و به مقابله باآنها برمی خیزد ودست به آگاهسازی مردم میزند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۳
رضا ساقی

بـبـرد از من قرار و طاقت و هـوش

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۱ ب.ظ

بـبـرد از من قرار و طاقت و هـوش

بتِ سنـگیـن دلِ سـیمین بُناگوش

بُتِ سنگین دل  :یارِ زیباروی ، استعاره از نگار و محبوبِ سخت دل و بی‌رحم   

سیمین : نقره‌ای ، سفید ، بلورین

«بُناگوش» در اصل «بـُنِ گوش» است ، به نرمه‌یِ گوش  وقسمتی از گردن و چهره که در پایین واطراف نرمه‌یِ گوش است ، گفته می‌شود.

معنی بیت:

عقل و توان وتاب و آرامشِ مرا، دلبرِ سنگ دلِ گردن بلورینی ،برباد داده است . 

رشته یِ تسبیح اگربگسست معذورم بدار

دستم اندردامنِ ساقیِ سیمین ساق بود... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۱
رضا ساقی

ببین هلالِ محرّم بخواه ساغر راح

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۸ ب.ظ

ببین هلالِ محرّم بخواه ساغر راح
که ماه اَمن واَمانست وسال صلح وصلاح
این غزل راحافظ خطاب به شجاع سروده است. ظاهراً شاه شجاع برای ادب کردن شاه محمود لشکری عازم اصفهان کرده وبدون جنگ و خونریزی به هدف و خواسته ی خودنایل شده بوده که حافظ اینچنین امیدوارانه اورابه باده نوشی دعوت می کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۴۸
رضا ساقی

بُتی دارم که گِردگُل زسُنبل سایه بان دارد

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۶ ب.ظ



بُتی دارم که گِردگُل زسُنبل سایه بان دارد
بهارعارضش خطی به خونِ ارغوان دارد

بُتی دارم: معشوقه ای زمینی دارم
گِرد گل :رخسارمعشوق به"گل" تشبیه شده است، گِرداگردِ چهره
سُنبل: گل سنبل که برگهای دراز وبلند دارد وتداعی کننده ی زلف معشوق است که بررخسار اوسایه انداخته است.
عارض: صورت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۴۶
رضا ساقی

بخت از دهان دوست نشـانم نمی‌دهـد

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۳ ب.ظ


بخت از دهان دوست نشـانم نمی‌دهـد

دولت خـبـر ز راز نـهـانـم نـمی‌دهــد


بخت واقبال بامنِ عاشق سرِسازگاری ندارد،شانس وا قبال بامن نیست،"دهانِ دوست" (که درنظرِعاشق سر چشمه ی ِ آب حیات است)ازدسترسِ من خارج است و دولت (بخت واقبال) نیزیاری نمی کندوهیچ نشانی ازآن بی نشان(دهانِ یار)دراختیارِمن نمی گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۳
رضا ساقی

بروبه کار خودای واعظ این چه فریادست؟

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ب.ظ


بروبه کار خودای واعظ این چه فریادست؟
مرا فتاده دل از ره تو را چه افتادست؟
واعظ: کسی که وَعظ وسخنرانی می کند. امّا در نظرگاه حافظ، کسیست که به آنچه که به دیگران توصیه می کند خود عمل نمی کند. واعظ در دیوان حافظ، در راس ِ هِرم ِ ریاکاری وحقه بازی نشسته  وبه نکوهش و نصیحتِ دیگران مشغول است، در حالی که خود وقتی به خلوت می رسد آن کار دیگر می کند.!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۲
رضا ساقی

برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوز

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۱ ب.ظ


برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوز
برامیدجام لَعلت دُردی آشامم هنوز

این غزل بسیار دلنشین،آهنگین، نغز وزیبا بامضامین شورانگیزوکاملاًعاشقانه هست شاعرمثل همیشه به مددِنبوغ خویش  گلایه ها وشِکوه های خودرارندانه درلفّافه ی مضامین لطیف عاطفی پیچیده وباآهنگی دلنوازبه گوش مخاطب خودرسانده است. اگرچه هیچ اسمی ازمخاطب غزل برده نشده لیکن با توجه به فحوای کلام ،جنس سخن ومفاهیم مضامین مطرح شده،به احتمال قریب به یقین،  روی سخن باشاه شجاع، همان جوان خوش قدوقامت وخوش سیماست که دل ازحافظ ربوده واغلب غزلهای عاشقانه ی اورابه خوداختصاص داده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۱
رضا ساقی

بـر سر آنـم که گر ز دست بـر آیـد

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۹ ب.ظ

بـر سر آنـم که گر ز دست بـر آیـد

دست به کاری زنم که غصّه سرآید

برسرآنـم : قصد آن دارم، تصمیی گرفته ام   

ازدست برآید : اگرمیّسرباشد ،چنانچه امکان پذیر باشد   

معنی بیت:

تصمیم گرفته‌ام اگرممکن گردد کاری بکنم، دست بکاری بزنم تاکه حسرت و اندوه وغمی که درحالِ حاضردچارِ آنم به پایان برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۹
رضا ساقی

بشنواین نکته که خودرا زغم آزاده کنی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۷ ب.ظ


بشنواین نکته که خودرا زغم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
حافظِ فرزانه دراین غزل زیبا یک الگوی رفتاری حافظانه ای برای سعادت ونیکبختی ارایه می دهد. الگویی که ثمره و تاثیر آن رهایی ازغم وآماده شدن برای پذیرش شادمانیست. شادی درنظرگاه حافظ، تنها خندیدن دایمی و خوشگذرانی  نیست بلکه زندگانی متفکّرانه، عشق ورزی و جستجوی حق وحقیقت است. دراین الگوی رفتاری  رضابه داده دادن،قناعت ومهمترازهمه دل سپردن به عشق است که آدمی رابه سرمنزل سعادت رهنمون می سازد. یک آدم شاد هزاربار بهتر وباکیفیّت ترازیک آدم عبوس، عبادت می کند بهتر عشق می ورزد وبهترمی تواند بردَم غنیمتی ودرلحظه زندگی کردن تمرکزکند. کسی که به خرسندی رسیده ودارای چهره ای خندان است درزدودن غم واندوه غمدیدگان ،پاک کردن اشک دیگران ونشاندن لبخند برلب آنها بسیارتاثیرگذارتر وموفّق تراز دیگران عمل می کند وحافظِ فرهیخته دراین غزل ناب وحکمت آمیز می خواهد مارابا این الگوی سعادت بخش آشناسازد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۷
رضا ساقی

بعدازاین دست من ودامن آن سروبلند

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۶ ب.ظ


بعدازاین دست من ودامن آن سروبلند
که به بالای چمان از بُن و بیخم بَرکَند
غزلی زیبا ،روان ،بامضامین ادبی خیال انگیز، عاشقانه،آنسان که ازدل برآمده بردل می نشیند وجان ودل راصفا ونورمی بخشد.
بالای چمان: قدوقامت ِ نازنین وپُرازعشوه، خرامان ودلنشین
بُن وبیخم: اساس وریشه ام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۶
رضا ساقی

بگرفت کار حُسنت چون عشق من کمالی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۱ ب.ظ


بگرفت کار حُسنت چون عشق من کمالی
خوش باش زان که نبود این هردو را زوالی
 حُسنت: جمال و زیبایی تو
کمال: کامل شدن، به نهایت واوج رسیدن
 زوال: فروریختن و نابودشدن
معنی بیت: جمال وزیبایی توهمانندِ اشتیاق و علاقه ی من به اوج کمال وپویایی رسیده است هیچ دغدغه ا ی به دل راه مده نه زیبایی تو کاستی می پذیرد نه نیازمندی من، خوش باش که هردودایمی وجاودانه هست.
نصاب حُسن درحدّکمال است
ذکاتم ده که مسکین وفقیرم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۱
رضا ساقی

بـگـذار تـا ز شــارع مـیـخـانه بگذریـم

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۰ ب.ظ


بـگـذار تـا ز شــارع مـیـخـانه بگذریـم

کزبهر جـُرعه‌ای همه محتـاج ایـن دریـم


گفتیم که حافظ وفقها زمانی دوشادوشِ هم درطریقِ عبودیت وبندگیِ خداوندِمنّان به پیش می رفتندتااینکه دردوراهیِ "عشق وعقل"دچارِاختلافِ نظرشده و از یکدیگر جداشدند.حافظ راهِ عشق رابرگزیدوتا آخرِ عمر دراین راه ثابت قدم وپایدارماند.

شأنِ نزولِ این غزل درپاسخ به کسانیست که حافظ را ازعشق ورزی ورفتن به میخانه یِ معرفت باز می‌داشتند. (زاهدانِ متعصّب وواعظانِ متظاهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۰
رضا ساقی

بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ


بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می‌خوانددوش درس مقامات معنوی
گلبانگ: آواز 
پهلوی: پهلوی زبان متدوال درزمان اشکانیان و ساسانیان بود.زبان اوستا که زبان دینی قدیم ایران بود و بمرور زبانی غیر قابل فهم گشته بود، در زمان ساسانیان این کتاب را به زبان پهلوی ترجمه کردند، بعدها درزمان حمله ی اعراب، ضربه ی بزرگی به زبان پهلوی وارد آورد و خط پهلوی هم متروک گشت و چند صد سال بعد، ایرانیان زبان خودرا با الفبای عربی بکار می بردند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۸
رضا ساقی

بلبلی برگِ گلی خوش رنگ درمنقار داشت

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۷ ب.ظ


بلبلی برگِ گلی خوش رنگ درمنقار داشت
واندرآن برگ ونوا خوش ناله‌های زارداشت
برگ: برگ گل، ساز وبرگ و لوازم، میل و رغبت.
منقار: نوک پرندگان
نوا: آواز، دارایی.
برگ ونوا: وسایل معیشت،دراینجا اشاره به برگ ِگل وناله وآواز همزمان درمنقاربلبل
معنی بیت: بلبلی رادیدم یک برگ خوش رنگِ گلی را برمنقارگرفته گرفته بود. امّا شگفتا این بلبل،به رغم آنکه به وصلِ گل رسیده بود گویی که درآتش افتاده باشد بازهم ناله وفغان می کرد. معلوم نبود دلیل این ناله وزاری  اوچه بود! ازهمین رو سئوال کردم:
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۷
رضا ساقی

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵ ب.ظ


بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
"بلبل" درادبیات ما نماد عاشق وگل نمادِ دلبر ومعشوق است. باتوجّه به ابیات پیش رو "گل" دراینجا کنایه ازفرزند شاعراست که دارفانی راوداع گفته است. 
گلی حاصل کرد: کنایه از فرزندیست که بازحمت زیاد پرورش داده شده بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۵
رضا ساقی

بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۴ ق.ظ


بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم وکار مازاریست
بامن اَت: با من تورا،یا تورا بامن
سَرِیاری : میل ِ همراهی، قصدِهمنوایی، 
عاشق زاریم: عاشق نالانیم
معنی بیت:ای بلبل اگربامن سریاری  داری ومی خواهی همنوایی وهمدلی کنی پس ناله سرکن که من وتو دودلداده ی نالان هستیم وکارهردوی مانالیدن است. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۴
رضا ساقی

بنفشه دوش به گل گفت وخوش نشانی داد

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۲ ق.ظ


بنفشه دوش به گل گفت وخوش نشانی داد
که تابِ من به جهان طُرّه فلانی داد
بنفشه: گلهایش نامنظم و دارای 5گلبرگ است که یکی از گلبرگها بنام گلبرگ مقدم دارای مهمیز میباشد. رنگ گلهایش معمولاً بنفش است و گاهی سفید. این گیاه در ایران بفراوانی و بعنوان گل زینتی در باغچه ها کاشته می شود. اغلب شاعران پارسی گو "بنفشه " را درسرودع های خویش بکارگرفته ومضامین زیبا خَلق کرده اند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۲
رضا ساقی

بود آیا که در میکده‌ها بگشایند؟

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۱ ق.ظ



بود آیا که در میکده‌ها  بگشایند؟
گره ازکارفروبسته ی ما بگشایند؟
باتوجّه به معنا ومفهوم عبارات ومضامین غزل، احتمالاً حافظ عزیز ونازنین، این غزل را در اعتراض به بسته شدن میخانه ها به توسط امیرمبارزالّدین که به محتسب نیزمعروف بود سروده است. امیرمبارزالدّین که خودزمانی به فسق وفجور وشرابخواری مشغول بودپس ازروی کارآمدن، به نیّتِ خوش خدمتی به متشرّعینِ یکسویه نگر ودلواپس، وباهدف بدست آوردن حمایت آنها دستوربه برچیدن میکده هانمود وباشرابخواران بشدّت برخورد کرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۱
رضا ساقی

بوی خوش تو هر که زبادصباشنید

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۰ ق.ظ


بوی خوش تو هر که زبادصباشنید 
ازیار آشناسخن آشنا شـنیـد 
آشنا : شناخته شده ومعروف ، دوست و قوم خویش "یار آشنا" استعاره از باد صباست که رابطِ میان عاشق ومعشوق است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۰
رضا ساقی

بهاروگل طَرب انگیز گشت وتوبه شکن

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ق.ظ


بهاروگل طَرب انگیز گشت وتوبه شکن
به شادیِ رُخ گل بیخ غم ز دل برکن
طَرب : شادی
معنی بیت: موسم بهاراست گلها شکفته و وسوسه انگیزشده اند وسوسه برای شکستن توبه ونوشیدن شراب، به برکت شادی روی گل، به عیش ونوش بپرداز وریشه ی غم واندوه را ازوجودخویش برکن وسرشارازشادمانی باش.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۳۸
رضا ساقی

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ق.ظ


به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد
دراین غزل زیبا حافظ جبهه ی زاهدان وعابدان متعصّبِ خودبین رابه توپ طعنه بسته وفاصله ی خودرا ازمتشرّعین بیشترو بیشتر کرده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۳۶
رضا ساقی

خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ب.ظ





خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
معنی بیت: خلوت کردن برای من درشرایطی ایده آل ولذّت بخش است که یاردر کنارم باشد همدل وهمنوا وهمسو بامن باشد نه اینکه من درسوزوگدازباشم واو شمع جمعی دگرباشد وبه محفل اغیارودیگران صفا وروشنی بخشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۶:۳۹
رضا ساقی

در دیر ِ مُغان آمد یارم قَدحی در دست

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۸ ب.ظ


در دیر ِ مُغان آمد  یارم قَدحی در دست
مست ازمی ومیخواران ازنرگس مستش مست
دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند؛صومعه.
دیر مغان:  آتشکده؛ عبادتگاه ِزردشتیان
به استناد لغتنامه معنای دیرمغان همان عبادتگاه زردشتیان است. احتمالاً منظور حافظ همان خرابات و محفل رندان بوده، امّا چرا حافظ  به جای محفلِ رندان یا خرابات ازدیرمغان استفاده می نماید؟ دلیل روشنی دارد وآن ارادتِ خاصّ نهانی وآشکاراوبه زرتشت است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۸
رضا ساقی

درعهد پـادشاهِ خطابخش جُرم پوش

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۶ ب.ظ


درعهد پـادشاهِ خطابخش جُرم پوش 
حافظ قَرابه کش شدومُفتی پیاله‌نوش 
قَرابه : صراحی ، شیشه‌ی  بزرگ ِشکم دارِشراب 
قرابه‌کش :استعاره از شرابخواری حرفه ای ، کسی که  شیشه های بزرگ شراب را از جایی به جایی حمل می کند.
پیاله : ظرف شراب ، جام شراب
مُفتی : فقیه،فتوی دهنده ، رهبر 
پیاله‌نوش : باده نوش،
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۶
رضا ساقی

در نظربازی ما بی خبرانان حیـرانند

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۵ ب.ظ



در نظربازی ما بی خبرانان حیـرانند 
من چنینم که ننودم،دگرایشان دانند 

"نظر"در لغت به معنای نگاه کردن با چشم یا قلب است برای درک حقایق اشیاء. در نزد صاحب‌نظران این واژه به معنای تأمّل و بصیرت است  و در نزد عموم به معنای دیدن و نگاه کردن ِ لذّت بردن است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۵
رضا ساقی

درنمازم خم ابروی تواَم یادآمد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ


درنمازم خم ابروی تواَم یادآمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
بااینکه دراین غزل زیبا ی عاشقانه نامی از مخاطب برده نشده لیکن ازجنس واژه ها وحال وهوای غزل چنین بنظرمی رسد که شاه شجاع ِ خوش سیمای خوش قدوقامت مخاطب این غزل می باشد 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۴
رضا ساقی

درهمه دیرمغان نیست چومن شیدایی

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۲ ب.ظ


درهمه دیرمغان نیست چومن شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند؛ صومعه.
دیر مغان:  آتشکده؛ عبادتگاه ِزردشتیان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۲
رضا ساقی

در وفای عشق تومشهورخوبانم چو شمع

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۹ ب.ظ


در وفای عشق تومشهورخوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان ورندانم چوشمع


خوبان : نیکان ، در اشعار حافظ بیشتر به معنی "زیبارویان" آمده است امّادراینجابه همان معنیِ خوب وبهتراست. درفاداری به عشقِ تو بهترینم وازاین جهت شهرتی کسب کرده ام.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۹
رضا ساقی

درنهانخانه‌ی عشرت صنمی خوش دارم

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۸ ب.ظ


درنهانخانه‌ی عشرت صنمی خوش دارم 
کـز سرِ زلـف و رُخش نَعل درآتش دارم 
نهانخانه :خانه‌ای که در زیر زمین می‌ساخته‌اند (سرداب،زیرزمین) تا در فصل گرما در آنجا بیارامند ، خوابگاه ، حرمسرا 
عشرت : شادی ، شادمان
نهانخانه‌ی عشرت" استعاره از دل یا خیال است، درخلوتگاهِ دلم،
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۸
رضا ساقی

دلا بسوزکه سوزتو کارها بکند

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۶ ب.ظ


دلا بسوزکه سوزتو کارها بکند
نیازنیم شبی دفع صد بلابکند
 
بسوز :  شعله ورباش وبه آتش عشق بسوز،تحمّل ِدرد ورنج را داشته باش وهمچنان سختی و ریاضت بکش وپا پس مکش.
نیاز : تمنّا و خواهش ، دعا و مناجات   نیم‌شب : نیمه‌ی شب ، نزدیک ِسحر  
معنی بیت : خطاب به دل خود می فرماید:
 ای دل ؛ در راه عشق وزی ورسیدن به وصال،لحظه ای ازسوز و گدازازپای منشین،آه بِکش،ناله کن،ناله ی ِ عاشقان روح انگیز وجانفزاست،درد و رنج ِ فراق رابااشتیاق ووَلَع تحمّل کن، گلایه نکن نق مزن و فروزانتروشعله ورتر همچنان بسوز.
لافِ عشق وگِله ازیارزهی لاف ِدروغ
عشقبازان ِ چنین مستحق ِ هجرانند.
 سوز و گدازعاشقانه،ازهمه یِ دعاها ودرخواست ها اثربخش تراست.  مناجات و راز و نیازِ نیم شبی بامعشوق سرانجام مستجاب می گردد و موانع وبَلا های بسیار ی را دور می سازد. 
حافظ معتقداست اگرعاشق،صادقانه عاشقی کند،وبی هیچ چشمداشتی،چابک وچست درسرباختن،هرلحظه درآماده باش بسربرد،بی تردید،فریاد او به گوش ِ معشوق رسیده و ناله وافغان اوکارگر خواهد افتادوموانع را ازسر راه مرتفع خواهدنمود.
مَثلی هست گویند هرچرخ خیاطی که بیشترناله کند زودترازچرخ های دیگر روغن کاری می گردد.! درجرگه یِ عاشقان نیزاین قائده وجود دارد وهرعاشقی که جانسوزترعاشقی کند قطعن شیرینی ِ وصال رازودترخواهدچشید.
امّابرعکس اگرعاشق، از فراوانی ِ درد ورنج زبان به  گِله و شکایت بازکند،مستحق ِ وصال نبوده ودربیابانِ فراق سرگردان وبی حاصل باقی خواهدماند.
آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست
چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز


عِـتـاب یارپـری چهره عـاشقانه بکـش 
کـه یک کرشمه تلافـیّ صد جـفا بکـنـد
عتاب : عشوه ونازباچاشنی ِخشم ، تندخویی و ملامت
کرشمه : غمزه  ونازحرکاتِ چشم واشاراتِ ابرو،
تَلافی : جبران
معنی بیت : همچنان روی ِ سخن با دل است،درادامه ی بیت بالا:
ازتندخویی وخشم و ملامتِ یاردلگیرومَحزون مشو، رفتار ِ سختگیرانه یِ معشوق راباعطش و اشتیاق ِعاشقانه پذیرا باش آنچنانکه گویی تورانوازش می کند و با توبه لطف ومرحمت رفتارمی کند. مبادا ازغرور وتکبّر معشوق،غمگین شوی، عاشقانه تحمّل کن زیرا یک کِرشمه واشاره ی ِ ابرو وچرخش ِ عشوه انگیزچشم ِ یار،لذّتی درتوپدید خواهد آورد که تمام آن تندخویی هارا به فراموشی خواهی سپرد.اگرصدهابارازسوی ِ اوعتاب و سرزنش دیده باشی،به یک کرشمه ی ِ شورانگیز،دیگرگون شده وازنشاط وشادمانی،کلاه به آسمان خواهی انداخت.
وقتی بهار ِعنایتِ معشوق درسرزمین ِ زمستان زده ی ِ جان ِ عاشق،فرامی رسد، یخ های عتاب وتندخویی ذوب می گردد وآرام آرام نسیم ِتوّجهِ دلبرانه، درگلشن وجودِعاشق، وزیدن آغاز کرده وگلهای به تاراج رفته ازخزان ِ ملامت رادوباره به شکفتن وامی دارد.
بشد که یادِخوشش باد روزگار ِ وصال
خودآن کرشمه کجارفت وآن عتاب کجا
بشد:سپری شد
چنانچه ملاحظه می گردد درنظر عاشق صادقی مثلِ حافظ که به حقیقت درعاشقی کردن بی بدیل است،عتاب وکرشمه ازسوی معشوق،هیچ تفاوتی ندارد ودردوران ِ دوری وفراق،هم دلش  برای کرشمه تنگ می شودهم برای عتاب....



 ز مُلک تـا ملکـو‌تـش حجـاب بـردارند 
هـرآنکـه خـدمـت جام جهـان نما بکنـد 
مـُلک وملکوت: سرزمین ، عالم ماده ، ظاهر ِ هستی را مُلک وباطن ِهستی را که شامل ِ عالم معنا می شود ملکوت .
 حجاب : پرده ، مانع ، آنچه میان عاشق و معشوق حایل باشد
جام جهان‌نما : جام جم ، گویندجمشید چهارمین پادشاه پیشدادی جامی داشته که در آن احوال جهان را تماشا می کرد! 
جام گیتی نما، جام جهان نما. پیاله ی جمشید، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به «دل» تعبیر می شود دراشعارحافظ استعاره از جام شراب، ِدل آگاه وباطن روشن است. دل محل حلول عشق ومحبت است هردلی که باچراغ عشق روشن شده باشد به آگاهی می رسد ودرمسیرکمال قرارمی گیرد اگرصاحب این چنین دلی کمرهمت ببنددوبیشتردرعشقورزی بی قید شرط بکوشد درنهایت به بینایی معنوی می‌رسد وبه قول حافظ زملک تاملکوتش حجاب برمی دارند وآنچه نادیدنیست آن می بیند. دریغ که آدمی به پرورش اندام ظاهری بیشترازپرورش دل وباطن خویش اهمیت می دهد وازاین ام مهم غافل می ماند. 
معنی بیت : هرآن کس که به خدمتگذاری ِ ضمیر ودل خویش، کمر ِهمّت وخدمت ببندد وعمارت دل رابه چراغ عشق روشن سازد ،به مقامی نایل می شود که تمام حجابهای خاکی و افلاکی ازپیش ِچشم جان ِ او برداشته می شود و بر اسرار ِجهان آگاهی می یابد. 
دل آدمی به خودی خود آیینه هست لیکن درگذر مان ودراثرغفلت، غبارکینه وحسد ونفرت و.... به مرورکدرشده وتیره وتارمی گردد. امابازلال عشق همه ی این آلودگی‌ها پاک شده وصفای آیینه ی دل بازمی گردد. 
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینه‌ایست جام جهان بین که آه ازاو


طبیب ِعشق مَسیحا‌دَم است و مُشفق لیک 
چـو دَرد در تـونبیند کـه را دوا بکنـد ؟!! 
طبیب عشق :عشق به طبیب تشبیه شده است
 مَسیحا دَم : استعاره از" انسان ِ کامل وروشن ضمیر" کسی که همچون عیسی  نَفَسش جانبخش است (اشاره به داستان ِزنده کردن ِ مُردگان توسط عیسی‌) 
مشفق : کسی که شفقت دارد ومهربان است.
معنی بیت : عشق طبیبی حاذق ، جانبخش و دلسوز است،اما اگر تو درد نداشته باشی چگونه تو راعلاج کندتابه نیروی ِمسیحا دَمَش واعجاز ِ آن پِی ببری وبه چشم ِ خویش ببینی که عشق معجزه می کند.
حافظ علوم ودانش زمان خودرا ودر بسیاری امورحتّا فراتراززمان خودرابه خوبی فراگرفته وتاحَدّی پیش رفته که دربیشترآنها،صاحب ِتئوری و نظریه هست. مهارت وتخصّص ِ فوق العاده ی ِ او درزمینه هایی چون: دانش ِ مذهبی،فقه،روانشناسی ،علم نجوم،فلسفه ومنطق،موسیقی،وووورا که دربیت بیتِ غزلیاتش،انعکاس یافته،غیرقابل انکار بوده و به وضوح می توان مشاهده کرد‌. 
روی ِ سخن دراین بیت بیشتربا منکران وملامتگرانی هست که ازدرک وفهم ِ قدرت ِ فراتصوّر ِعشق عاجزمانده وآن را انکارمی کنند.
اوازمیان ِآن همه دانش،باورها و وبینش های متفاوت وراههای گوناگون،"عشق" راآگاهانه انتخاب، وآن را مطمئن ترین راه ِ رسیدن به سرمنزل ِ مقصود می داند.اوعشق راطبیبی می بیندکه برای همه یِ دردها ورنج های بشری داروهای شفابخش دارد.برای همه ی سئوالات پاسخی قانع کننده ارایه می کند وباسرانگشتِ خیال،گوشه ی ِ پرده ی ِمجهولاتِ زندگانی رابالا زده وآدمی راتازمانی که معادله ای حل نشده باقی مانده،واداربه اندیشیدن می کند.اندیشیدن درحین ِ قدم زدن درمرزهای دردمندی، معنای ِزندگی راژرفایی عمیق می بخشد.
"دَرد" دردنیای عاشقی یک نعمت است درد عاشق رابه تکاپو وتلاش،سوق می دهدتاآنجا که پُرسان پُرسان به سرمنزلِ طبیب ِعشق برسدواز دَم ِمسیحایی ِ او فیض گیرد.حال حافظ می فرماید:چنانچه طبیبِ عشق درتودَرد نبیند چگونه تورا مداوا کند؟
عاشق که شد که یاربه حالش نظرنکرد؟
ای خواجه دردنیست وگرنه طبیب هست



توبا خدای خود اندازکار ودل خـوش دار 
کـه رحم اگر نکـند مدّعی ،خـدا بکـنـد 
مدّعی : آنکه درزمینه ای ادّعایی دارد. درقدیم بسیاری ازصوفیان و دراویش، هنوزتمامی مراحل ِ سیرو سلوک راطی نکرده، درطمع ِ خام  افتاده وادّعای کرامت واهل ِ حق بودن می کردند و تظاهر به عشق و عرفان می نمودند.حافظ ازآنها به عنوان "مدّعی" یادمی کرد.
معنی بیت : تو کار های خود را به خدا واگذار کن ( به خدا توّکل کن ) به غیر ازخدا دست به دامن ِ هیچکس مشو،فقط چنگ توسّل به درگاه ِ خداوندی بزن، کسی را واسطه قرارمده ومستقیماًبا خود ِ دوست صحبت کن، زیرا مدّعی هیچ کاره هست ،مشکل گشا نیست ،تنها خداوندِ قادراست که مشکل گشاست. اگر دستِ نیازبه سوی ِغیرازخدا کردی،اوّل اینکه کم لطفی درحق ِ دوست نمودی ،دوم اینکه:مطمئن باش دیری نخواهد کشیدکه آن دست، ناامیدانه به سینه ات بازخواهد گشت.پس ازهمان ابتدا در ِخانه ی ِ دوست رابزن وازاوبخواه که اوتوانایِ بی مانند وطبیبی مشفق است.
دردم نهفته بِه زطبیبان ِ مدّعی
باشدکه ازخزانه ی غیبم دواکنند.


ز بخـت خـفـتـه مـلـولم بـُـوَد کـه بـیداری 
بـه وقـت فـاتحه‌ی صبـح یک دعا بکـنـد 
 بخت : اقبال 
بخت خفته : بخت خوابیده ، بخت نامساعد 
"بیداری" یعنی یک نفربیداریکنفردل آگاه، نیکواقبال، خوشبخت
بـُـوَد :شاید،ممکن است
فاتحه : ،شروع ،آغاز 
معنی بیت : ازنامساعدی بخت واقبال  دلگیر وغمگینم آیا ممکن است که یک نفر دل آگاه ِسعادتمند، در هنگام آغاز صبح که هنگام اجابت دعاهاست در حقّ ِ من ِبداقبال دعایی نیک بکند ؟
حافظ ازنامرادی وبداقبالی مَحزونست وانتظار دارد کسی دل آگاه وخوش اقبال که حال ِ خوبی دارد، لطفی کرده درحقّ ِ اوبه وقت ِ سحر دعایی بکند،بلکه بخت ِ خفته اش بیدارشود.
چه عذر ِبخت ِخودگویم که آن عیّار ِشهرآشوب
به تلخی کشت حافظ را وشکّردردهان دارد


بسوخت حافظ وبویی به زلف یارنبرد 
مـگـر دلالـت ایـن دولـتـش صبا بکند
بو بردن ازچیزی : فهمیدن موضوع ، اطلاع پیدا کردن وواقف شدن
زلف : ، هم حجاب و حایل بین عاشق و معشوق است، هم وسیله و واسطه‌ی نزدیک شدن به دوست.
بویی به  زلفِ یارنبرد: از وصال محروم شد،نتوانست به حریم ِ حرم دوست وارد شود. توفیق سرمستتی ازعطرزلف معشوق راپیدانکرد
دلالت :راهنمایی
دولت : بخت و اقبال ، عنایت ازَلی ِحق   صبا : نسیم ِ صبحگاهی ، پیام آور معشوق و پیام رسان عاشق 
معنی بیت : حافظ از دردِعشق سوخت وگداخت امّا موّفق نشد به مقام ِقُربِ دوست راه پیدا کند. تنهاراه چاره این است که معجزه ای رخ دهد ونسیم صبا این نفخه‌ی الهی، حافظ را به رسیدن به این مقام راهنمایی کند واورا به نیکبختی و مقام قرب برساند. 
صباگرچاره داری وقت ِ وقت است
که دردِ اشتیاقم  قصد ِجان کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۶
رضا ساقی

دل سراپرده ی محبّتِ اوست

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۵ ب.ظ


دل سراپرده ی محبّتِ اوست
دیده آیینه دار طَلعتِ اوست
سراپرده: بارگاه،خیمه ای که پیرامون آن پارچه ای کشیده وبه چیز مخصوصی اختصاص داده باشند، خلوتگاه وفضای اندرونی. وقتی حافظ ازسراپرده ی دل صحبت می کند یعنی این فضا برای محبّت دوست اختصاص داده شده وهیچ علاقه ی دیگری درآن جای ندارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۵
رضا ساقی

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ب.ظ


دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز توسلامت برخاست
این غزل شرح حال ِ حالتی ازحالتهای عاشقیست، مرثیه ای درناکامیست. شاعرواگویه های خودرا به زبانی حافظانه بیان کرده است. گرچه سخن با گِله آغازشده وشِکوِه آمیزاست امّا حافظ مثل همیشه خیلی زود، به خودآمده وسخن را درراستای بیان زیبائیهای معشوق به پیش بُرده است. چراکه حافظ گِله وشکایت را درعاشقی شایسته وروا نمی دارد ومعتقداست که هرچه معشوق کند عین عنایت است وحُکم ازآن اوست..........
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۴
رضا ساقی

درِسَرای مغان رُفته بود و آب زده

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۲ ب.ظ


درِسَرای مغان رُفته بود و آب زده
نشسته پیروصَلایی به شیخ وشاب زده
یکی ازویژگیهای شعرخوب این است که علاوه برانگیزش احساسات وعواطف شنونده وخواننده ی شعر، تصویری روشن ازمعنا ترسیم وارایه دهد این غزل ناب ونغز آنقدر تصاویر روشن وشفّاف پی درپی ومتحرّک درپس زمینه ی متن خَلق می کند که گویی آدمی درحال تماشای فیلمی ازیک جشن باشکوه است! آن هم تماشای فیلمی عتیقه و ارزشمند ازروزگارانی که هنوزدوربین وصنعت فیلمبرداری کشف نشده بود! 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۲
رضا ساقی

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۱ ب.ظ


دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
دلبرحافظ که به احتمال زیاد همان شاه شجاع ِ خوش قد وبالا وخوش حرکات است ناگهانی به سفررفته وعاشقانش را درغم واندوه فروبرده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۱
رضا ساقی

دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۹ ب.ظ


دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
که چوسروپایبنداست وچو لاله داغ دارد
به دور رویت : دوره ی ِ شکوفندگی ِ گل رخسار تو ، زمان اوج جلوه گری سیمای تو، دردوره ای که توسلطان خوبرویان هستی
"فراغ" سه باربه عنوان قافیه دراین غزل زیبا و عاشقانه،تکرارشده امّا هرکدام به مددِ نبوغ حافظ باخوانشی متفاوت ومعنای متفاوت بکار گرفته شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۰۹
رضا ساقی

دل من در هوای روی فرّخ

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۷ ب.ظ


دل من در هوای روی فرّخ
بود آشفته همچون موی فرّخ
روشن است که فرّخ دراین غزل ممدوح دویت داشتنی ِ حافظ بوده که دست به قلم شده وزیبائیهای صورت وسیرتِ اورا درآئینه ی این غزل منعکس نموده است. امّا اینکه این فرّخ چه کسی بوده وچه ارتباطی باحافظ داشته هیچ سند ومدرک قابل قبولی دردست نیست. بعضی اورا ازاُمرای ارتش شاه شجاع، بعضی اوراخدمتکار خوش چهره در بارگاه شاه شجاع وبعضی نیز فرّخ رابه عنوان "شاهدی" برای عیش وعشرتِ حافظ دانسته وازاین غزل سندی برعلیهِ اودرست کرده و وی رامتّهم به همجنس بازی نموده اند. درهرحال باتوجّه به فقدان سند ومدرک معتبر،هراظهارنظری درموردِ این ممدوح ِ شاعر جز حدس وگمان چیزی بیش نخواهدبود. آنچه که روشن است این است که اوهرکه بوده مورد قبول وتوجّه حافظ قرارگرفته وحافظ ازاوتعریف وتمجیدنموده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۰۷
رضا ساقی

دلی که غیب نمای است وجام جم دارد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۶ ب.ظ


دلی که غیب نمای است وجام جم دارد
زخاتمی که دَمی گم شود چه غم دارد
جَم: جمشیدپادشاه باستانی که دارای قدرت وشوکتِ افسانه ای داشت.
جام جَم : جام جمشید، گویند که جمشیدجامی افسانه ای داشته که به وسیله ی آن ازرویدادهای جهان آگاه می شده است. بعضی براین باورند که جام جمشید همان جام شراب است که با نوشیدن آن سرمست می شده وبه یک نوع آگاهی می رسیده است. بعضی گویند که چون جمشید اوّلین بارشراب راکشف کرده،به همین سبب جام جمشید شهرت پیداکرده است.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۰۶
رضا ساقی

دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ب.ظ




دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

صاحب دلان: ۱- کسانی که هنوز عاشق نشده ودل ازکف نداده اند. ۲- کسانی که صاحب فهم وشعور واهل ذوق هستند.خردمندان واهل دل، صاحبدلان درمقابل  "بی دل شدن وپنهان در مقابل آشکارا"  آرایه ی تضاد ایجادکرده وبه زیبایی شعر افزوده اند. تمام اشعار حافظ این ویژگیِ آرایش تضاد درظاهر وباطن واژه ها را داراهستند. واین نکته ی ظریف یکی ازآن دهها نکته ی باریکیست که ماندگاری وجذابیّتِ اشعار این نادره گفتار روزگاررارقم زده اند.....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۸
رضا ساقی

دل از من برد و روی از من نهان کرد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۶ ب.ظ




دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
معنی بیت: محبوب نازنین من  دل مرا به نازوعشوه ربود لیکن روی نازخود راازمن پنهان کرد محض خاطر خداقضاوت کنید وبگوئید که کدام سنگدل چنین کاربی رحمانه ای می تواند باکسی انجام دهد!
دین ودل بردند وقصد جان کنند
الغیاث ازجورخوبان الغیاث
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۶
رضا ساقی

دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ب.ظ


دلم رمیده‌ یِ لولی وشی ست شور انگیز

دروغ وعـده و قـتـّال وضع و رنگ آمیز

رَمیده : باخته، ترسیده و گریخته

لولی : کولی ،ظریف و نازک وعشوه گر

وَش : پسوند شباهت ، مانند

شورانگیز : شورآفرین ، فتنه‌انگیز

دروغ وعده : کسی که به وعده‌اش وفا نمی‌کند

قتّـال : بسیار کُشنده ،مبالغه درعاشق کُشی

وضع : شیوه ، روش

رنگ‌آمیز: حیله‌گر، فریبکار و فریبنده

"لولی" همان "کولیست" به معنی زنان ِ آوازخوان ِ شوخ وشورآفرین ،دوره گردِ طنّاز وظریف.

معنی بیت : دلم درپِی جَذَبه ی ِ شورآفرین ِ یک کولی،خودش راباخته، دچار ِ دگرگونی شده وازسینه ام گریخته است.این لولی درعین ِ حالی که بسیار شورآفرین ،زیبا وجذّاب است ،فریبنده، فتنه‌انگیز و عاشق کُش نیز هست. اوبه وعده‌اش وفا نمی‌کند وهرلحظه رنگ عوض می کند وحیله ای بکارمی بندد. دلم ازشیطنت های این نیرنگ باز به خودش راباخته وآواره وسرگردان شده است.

حافظ درجای دیگری دلش برای این لولی ِ شنگول وشورانگیزتنگ شده وازصبا جویای ِ حالِ اومی شود:

صبا زان لولی ِ شنگول ِ سرمست

چه داری آگهی چون است حالش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۴
رضا ساقی

دلـم رَمیده شد و غافلم من ِ درویش

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۳ ب.ظ
               


دلـم رَمیده شد و غافلم من ِ درویش 
که آن شکاریِ سرگشته راچه آمدپیش 
رَمیده : گریخته 
غافل:بی خبر
درویش : دل ازدنیا بریده وگوشه نشین ، فقیر و بینوا
شکاری : پرنده ی شکاری ،استعاره از دل است که همیشه  به دنبال شکارکردن ِ زیباییها وغمزه های دلبرانه هست. امّاپس ازشکار همیشه خودش به دام  افتاده  وشکارمی شود.
سرگشته : آواره ، حیران 
دل ِ آدمی هرگز قرار ندارد همواره به دنبال چیزی سرگردان است.به ویژه دل عاشق که درجستجوی معشوق سرگردان وحیرانست. دل عاشق بی وقفه درفکر گریختن ازسینه ی عاشق وپیوستن به دلدار است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۳
رضا ساقی

دَمی با غم بسربردن جهان یکسرنمی ارزد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ب.ظ


دَمی با غم بسربردن جهان یکسرنمی ارزد
به می بفروش دَلق ماکزاین بهترنمی ارزد
 این غزل درعین سادگی،به سبب دارابودنِ پیام های کاربردی ومفیدوارزشمند،آنقدر دلچسب وشیرین است که هرکس باهر دیدگاهی بشنود یابخواند،بی هیچ تردیدی تحت تاثیر قرارگرفته واگرتمام غزل رابه خاطر نسپارد،حدّاقل یک بیت یایک مصرع رادرلوحِ خاطرخواهد نوشت. بارها مرور خواهد کرد،درخلوت وجلوت زمزمه خواهد نمودو کوتاه سخن اینکه همه ی مخاطبین از مضامینِ دلنشینِ تک تک بیتها ومصرع هالذت خواهند بردوغم ها وشادی های خودرابااین عباراتِ عبرت انگیزوسازنده،سرو سامان خواهند بخشید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۰
رضا ساقی

دوستان دختررَزتوبه زمستوری کرد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ق.ظ


دوستان دختررَزتوبه زمستوری کرد
شدسوی مُحتسب وکاربه دستوری کرد
این غزل زیبا ونغز ازآن دست غزلهائیست که عرصه رابرعرفان زدگانِ خودشیفته تنگ ترکرده وزبانشان رابه بندکشیده است. چراکه حافظ دراین غزل به صراحت ازمی انگوری سخن به میان آورده تا هیچ مغرض خودپسندی نتواند برداشت هایی به میل وپسندشخصی داشته باشد. گرچه دورازانتظارنیست وهستند آسمان به ریسمان بافانِ ماهری که دیگران رانیزبه کیش خود پنداشته وجاهلانه هنوزپای اصراربراین نکته می فشارندکه منظورحافظ از"دختررَز"همان فیوضات الهی! ومقصود از"می انگوری" همانا مستی حاصله ازعشق به معشوق ازلی و ابدیست!! جل الخالق!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۶
رضا ساقی

دوستان وقت گل آن به که بعشرت کوشیم

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ق.ظ


دوستان وقت گل آن به که بعشرت کوشیم
سخن اهل دل است این وبه جان بنیوشیم 
"وقت گل" : موسم بـهـار
"آن به": بهتر آنست 
عشرت:خوشگذرانی وخوشباشی
اهل دل:ادب دوست، صاحبدل، رندِخوش مشرب، عاشق،عارف
بنیوشیم:نوش جان کنیم،به پذیریم،بشنوییم
معنی بیت:
حافظ دراین غزل مارادرموسم گل وبلبل،به شادیخواری وعشرت دعوت می کند. سفارش به خوش باشی وتوصیه به خوشگذرانی.
اوتاکیددارد که چون این سخن(این دعوت)از طرفِ کسیست که خود،صاحبدل وادب دوست و رند است پس بی آنکه تردیدی به دل راه دهیم، بااطمینانِ خاطر،بی چون و چرابه پذیریم وبدان عمل کنیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۱
رضا ساقی

دوش از مسجد سوی میخانه آمدپیرما

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۷ ق.ظ


دوش از مسجد سوی میخانه آمدپیرما
چیست یاران طریقت بعدازاین تدبیرما
بعضی ازشارحان براین باورند که میخانه دراینجا محلّی روحانی در امتدادِ مسجد است.! یعنی پیرما ازمرحله ی عبادت درمسجد به مرحله ای بالاتر ترقّی پیداکرده وبه درجه ی ازخودبیخودی نایل شده است!!
اوّل اینکه ما مکانی روحانی با چنین کاربَری که آدمی باورود درآنجا به ازخودبیخود شدن نایل گردد نه درگذشته داشتیم ونه درحال! که پیر ازمسجد درآمده وبه آنجا رود تابه ازخودبیخودی برسد وادامه ی عبادت وبندگی رادرچنین مکانی انجام دهد! دوّم اینکه اگر منظور، حال روحانی ِ شیخ بوده که ازمرحله ی عبادتِ ظاهری به عبادتِ روحی وباطنی رسیده، اینکه یک اتّفاق خوب ومتعالی هست وتعجّبی ندارد تا حافظ اینچنین ازمریدان راه چاره ای طلب کند وبگوید حال چه کارباید بکنیم؟ .....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۷
رضا ساقی

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۴ ق.ظ



دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
جناب : درگاه ، مجازاً به معنی ازسوی و جانب
دراصل "آصف" همان آصف ابن برخیا وزیر و مشاور حضرت سلیمان است. امّا حافظ این لقب رامعمولاً به وزیران لایق وفاضلی همچون  خواجه جلال الدین تورانشاه و خواجه قوام الدّین محمدصاحب عیارداده وازآنهابه سببِ لیاقت وکاردانی، با عنوان آصف یادمی کرده است. این دووزیر باکفایت، هردوبا حافظ انس والفتی داشته اند. این غزل احتمالاً به هنگام به وزارت رسیدن صاحب عیار سروده شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۴
رضا ساقی

دوش بامن گفت پنهان کاردانی تیزهوش

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ق.ظ



دوش بامن گفت پنهان کاردانی تیزهوش

و زشماپنهـان نشایدکردسرّ می فروش


      شب گذشته کارشناس دل آگاه هوشیاری به من پنهانی گفت  :

 شما اهل معرفت هستید و شایسته نیست راز می فروش را از شما پنهان داشت . 

می فروش دراشعار حافظ پیر و مرشد ومراد است 

که مریدانش را ازمی حق و

شراب عشق سرمست می سازد. کاردان تیزهوشی قصد دارد پرده از

اسرار این می فروش برداشته ونزدحافظ 

فاش کند.چراکه حافظ را سزاوار وشایسته ی شنیدن این راز می داند......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۰
رضا ساقی

دوش بیماریِ چشم تو ببُرد ازدستم

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ





دوش بیماریِ چشم تو ببُرد ازدستم
لیکن لطف لبت صورت جان می‌بستم 
این غزل عاشقانه وعارفانه هست، ازاول تاآخر سخن دراحوالاتِ عاشق است وحضرت حافظ، عشق وعاشقی را از زاویه ای دیگربه تصویر کشیده است.گرچه عشق یک قصّه بیش نیست، امّا به قول خود آنحضرت،داستانِ عشقبازی ازهر زبان وازهرزاویه ای نامکرّراست وشنیدنی……
بیماری چشم : حالت خُماری وخواب آلودگی ِ چشم معشوق که جذّابیّت بیشتری به اومی بخشد. 
بِبُرد از دستم : بی قرار وواله و شیدایم کرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۳
رضا ساقی

دوش سودای رُخش گفتم زسربیرون کنم

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۰ ب.ظ



دوش سودای رُخش گفتم زسربیرون کنم 
گـفـت:کـوزنجیر؟تاتدبیراین مجنون کنم 
"دوش" : شب پیش ، دیشب   
"سـودا" معانی متفاوتی دارد: معامله، تندخویی، مالیخولیا، وسواس، اشتیاق، عشق، هوس، میل شدید، میل، اندیشه  یِ بی حاصل، خیال باطل، دیوانگی، دلگیری، ملالت، سیاه، دیوانگی و...
ســودا"در اینجا به معنی ِ اندیشه و خـیـال ، فکر ِعشق ،است.  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۵:۱۰
رضا ساقی

دوش دیدم که ملایک درمیخانه زدند

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۹ ب.ظ



دوش دیـدم کـه مـلایـک درمـیـخـانـه زدند 

گِــل آدم بـسـرشـتـنـد و بـه پـیـمـانـه زدنـد


برایِ درکِ عمیقِ شأنِ نزولِ این غزل لازمست یادآوری شودکه حافظ گرچه بواسطه یِ قرارگرفتن دریک منطقه یِ جغرافیایی ِ خاص، مدّتی درعنفوانِ جوانی درپیِ یافتنِ حقیقت به گروههایِ مذهبی(البته اهل تسنن) ،صوفیگری ودرویشی پیوسته بود ،لیکن پس ازکسبِ آگاهی واندوختنِ علم ودانش وآشنایی بامذاهب ومسالکِ گوناگون،اندک اندک باعشق آشناشده  وجهان بینیِ خاصی پیداکرده وطریقِ دیگری  درپیش گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۹
رضا ساقی

دوش در حلـقـه‌ی مـا قـصه‌ی گیسوی تو بود

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۷ ب.ظ





دوش درحلـقه‌ی ماقصه‌ی گیسوی تو بود

تادل شـب سـخن ازسلسله‌ی موی تو بود


دوش در حـلـقـه‌ی مـا قـصـه‌ی گیسوی تو بود

تا دل شـب سـخـن از سـلـسـلـه‌ی موی تو بود

حلقه های مو به حلقه‌های زنجیر تشبیه شده است بین "دوش" (هم به معنی کتف و شانه و هم به معنی شب) و "حلقه" و "گیسو" و همچنین بین "حلقه" و "سلسله" ایهام تناسب  زیبا و دل انگیزی وجود دارد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۷
رضا ساقی

دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ب.ظ


   دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند      
 واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند    
 
"دیشب" چه شبی بوده برای حافظ!چه فرخنده شبی بوده که همه درآرزوی تجربه ی ِ چنین شب  فراموش ناشدنی هستند؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۶
رضا ساقی

دوش می‌آمد ورخساره برافروخته بود

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۴ ب.ظ


دوش می‌آمد ورخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
برافروختن: ۱- روشن کردن ۲- گلگون وسرخ کردن ۳- خشمناک شدن.
رخساره برافروخته بود دراین بیت  کنایه ازسرخ شدن گونه ها، آرایش کردنِ دلبرانه هست.
تا کجا: باید ببینیم کجا
"غمزده" کنایه ازعاشق
سوخته بود: سوزانیده وبه آتش کشیده بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۴
رضا ساقی

دویارزیرک وازباده ی کُهَن دومنی

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۲ ب.ظ


دویارزیرک وازباده ی کُهَن دومنی
فراغتیّ و کتابیّ و گوشه ی چمنی
زیرک: هوشیار
باده ی کُهَن: شراب کهنه
دومنی: به اندازه ی دومن شراب
معنی بیت:  دونفر رفیق هوشمند دومن شراب کهنه ورسیده، خاطرآسوده وکتاب شعری وگوشه ی گلشنی... اینها چیزهاییست که حافظِ خوش ذوق وخوش اشتها برای برپایی بساط عیش وعشرت آرزومنداست تا به واسطه ی آن بیخ غم واندوه ازدل بَرکند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۲
رضا ساقی

دیشب به سیل اشک رهِ خواب می‌زدم

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۱ ب.ظ





دیشب به سیل اشک رهِ خواب می‌زدم
نقشی به یاد خطّ ِ تو بر آب می‌زدم
غزلی ناب وخیال انگیز یکدست عاشقانه ورویایی که دربیان حالات عاشقانه سروده شده است.
ره خواب می زدم: برراه ورودخواب سدمی بستم تا نگذارم خواب برچشمانم راه پیداکند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۱
رضا ساقی

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۹ ب.ظ




دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
دربعضی نسخه ها "دیریست" ثبت شده که خوش آهنگ تراست. شاید درآن دوران دیراست معمول بوده، شاید خطایی ازجانب نسخه نویسان رخ داده باشد گرچه درمعنا تفاوتی ایجاد نمی شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۹
رضا ساقی

دی پیرمی فروش که ذکرش به خیرباد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۸ ب.ظ


دی پیرمی فروش که ذکرش به خیرباد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
پیرمی فروش:
به استناد اغلبِ غزلیّاتی که ازحافظ به دست مارسیده است، تنهاشخصیّتی که مورد قبول بی چون وچرای وی بوده، پیرمی فروش یا پیرمغان،یاهمان پیرخرابات است. حافظ به این شخصیّت که به درستی روشن نیست چه کسی بوده، احترامی خاص قائل است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۸
رضا ساقی

دیدار شــد مـُیـَـسـّروبوس و کـنار هـم

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ



دیدار شد میسـّروبوس و کنار هـم 

از بـخـت شـکر دارم و از روزگــار هـم 

"مـُیـَسـّر" : امکان پـذیـر ، مـمـکـن    

 "بـوس و کـنـار" : یکدیـگر را در آغوش گـرفتن و بـوسیـدن 

دراین غزل یابه قول بعضی ازشارحان محترم قصیده،شاعر از بخت و روزگار شاکرو سپاسـگـزار است . زیـرا بخت و اقبال به او رو کرده و روزگار او را به وصـال رسانـده است.
مـعـنـی بـیــت : دیـدار وملاقات با یار امکان‌پـذیـر گـردیـدو وآرزوی ِ همآغوشی و بـوسـیـدن ِمعشوق نیزمحقّق شده است. به همیـن سبب هم ازبخت و طـالع ِخویش سپاسگزاری می‌کنم وهم ازوفق ِ مرادبودن ِروزگار شاکرهستم.
منم که دیده به دیداردوست کردم باز
چه شکرگویمت ای کارسازبنده نواز
 

زاهـد بـرو که طـالـع اگر طـالـع من است 

جامـم بـه دست بـاشـد و زلف نگـار هـم 

"زاهـد": پـارسا ، منظور صوفی ریـاکار است
"طـالـع":بخت و اقبال.
نگار : دلـبـر ِزیـبـا ، "نـگـار" در اصل از نگاشتن و نقاشی کردن است به معنای نـقـاشی و تصویر زیبا ، و از آن جهت که معشوق ِزیبا روی ،همانند نقاشی زیباست 
"نـگار" گفته‌اند.مانند:صورتش مثل عکس است، یـا  چشمانش مثل این است که نقاشی شده است .
مـعـنـی بـیــت : ای زاهد ریـا کار ! مـن ازاوّل بخت و اقبال خودم را می‌شناختم  که آن همه امید وآرزوی ِ وصال درسرمی پرورانده ام. اکنون ببین چگونه به کام رسیده ام؟
 بختم بـیـدار شده است و به منتهای ِ آرزو(وصال) رسیده‌ام . من در کنار محبوب به باده گساری مشغولم وزلف ِ اورا نوازش می کنم.
  دستـرسی به زلفِ معشوق نـشـانه‌ی وصـال است که خواسته و آرزوی سالک عاشق می‌باشد. "حـافــظ" در یک دست جام باده و در دستی زلف یـار دارد و بـه زاهـدِ ریـا کار طعنه می‌زنـد که بـا آن همه چوب که لای چـرخ گـذاشتی ، بخت به من رو آورد و بـه خواسته‌ام رسیـدم .


ما عـیـب ِ کس به مـستی و رندی نمی‌کنیم 

لعل بـُتـان خـوشست و می خوشگوار هـم 

"رنـدی" : عاشق است ومیخواره،ظاهرش آلوده وگناه کاراست. به آداب ِشریعت پایبندنیست.امّا درونی پاک دارد،بزرگترین گناه رامردم آزاری می داند.ودرموردِ رفتارهای دیگران دخالت نمی کند.زاهد نقطه مقابل رندیست و عشق را اِنکارمی کند.
"لـَعـل" : استعاره از لب
"بـُتـان" : زیـبـا رویـان .
مـعـنـی بـیــت :ازنظر ِماتنهاچیزی که گوارا و لـذّت‌بخش است بوسیـدن لـب یـار (عاشقی) و شراب است (مستی). ما کسی را که عاشق است و مـیـگسـاری می کند سرزنش نمی کنیم ، عیـب‌جویی نمی‌کنیم.
مانگوئیم بَد ومیل به ناحق کنیم
جامه ی ِ کس سیه ودَلق ِخود ارزق نکنیم.


ای دل بـشـارتـی دَهمَت: مُحتَسِب نماند 

وزمِی جهان پـُر است و بـُتِ میگسارهم 

"مـُحـتـسب":مـأمـور ِحکومتی مبارزه با مـُنـکـرات ، لـقـبـی ست که "حـافــظ" بـه "امیر مبارز الدین" نیز داده است. (امیر مبارز الدین خود در جوانی میگساری می‌کرده ، ولی وقتی به حکومت می‌رسد ، تظاهر به دیـنـداری و پـارسـایی می‌کند و دستـور می‌دهـد که مـیـخـانه هـا را بـبـنـدنـد) :
در ِمیخانه بـبـستـند ، خـدایا مـپـسنـد
که درِخانه‌ی تـزویـروریا بگـشاینـد 
و اکنون که "امیر مبارز الدین" مـرده است ، در میخانه‌ها دوبـاره گشـوده شده و دیگر کسی از عشق و عاشقی و میگساری جلوگیری نمی‌کند.
"محتسب نـمـانـد": پـا برجا نماند واز میان رفت ، حکومتش سرنگون گردید.
مـعـنـی بـیــت : ای دل ! بـه تـو مـژده می‌دهم که حاکمیّت ِامـیـر مـبـارز الـدیـن (محتسب) متلاشی شدوازبین رفت. اکنـون جهان (مجازاً شـیـراز) پُـر از شرابِ ناب و معشوقـان ِسرمست و می‌گسار شده است.
 
    
    

خاطر به دست تـفـرقـه دادن نـه زیـرکیست 

مـجـمـوعـه‌ای بـخواه و صـُـراحی بـیـار هـم 

خاطربه دست ِتفرقه دادن" : ذهن ، فـکـر و انـدیـشه ی ِ پـریـشانی داشتن است.     
"مـجـمـوعـه" :  چندمعنا دارد : 1-  "مجمعه" سینی بزرگ از جنس روی یا مس ،که در قدیم کاربـرد های بسیار داشت : به جای سفره استفاده می‌شد ، در دید و بازدیدها و مهمانی ها ظرفهای شیرینی و تـنـقـّلات در آن گذاشته و در وسط مجلس قرار می‌دادند ، در مراسم مختلف ازداوج از خواستگاری تا جهیزه بـران و .... شیرینی و آینه و لاله (شمعدان) و جهیزیه و ... در چندیـن مجمعه ی ِ بزرگ گذاشته و بر آن تـورهای سبز می‌کشیدند و افرادی آنها را بر سر می‌گذاشتند و رقصان و شادی کنان به طرف خانه‌ی عـروس می‌رفتند.
۲-"مجموعه" به معنی : جـُنـگ ، کتاب شعر هم هست . سفینه  و سینی ِ پـر از نـُقـل و نبـات و جام شراب 
۳-مجموعه  می‌تواندآن آسایش خاطری بوده باشد که از زلفِ پریشان ِیار بردل ِ عاشق نشیند.دراینصورت جمعیت خاطر  در مـقـابـل ِ"تـفـرقـه" که به معنی : پریـشـانی خاطر است قرارمی گیردو ایـن دو بـا هم آرایه "تـضـاد" یـا "طـبـاق" ایجاد می‌کنند.آرایه ای که دراغلبِ بیتها دیده می شود و موردِ علاقه ی ِحافظ است.
درخلاف آمد ِعادت به طلب کام که من
کسبِ جمعیّت ازآن زلفِ پریشان کردم.
۴-   مـنـظـور از "مـجـمـوعـه" می‌تـوانـد حلقه یا جمعی ازدوستان ِ همدل و مـیـگسـاران باشـد.
"صـُراحـی" : نـوع ظرف شراب که به شکل های مختلف می‌ساختند ، شـراب دان مثل گلابـدان.
مـعـنـی بـیــت : در ادامه‌ی بیت قبل می  فرماید، حالا که محتسب پابرجا نماندو میکده ها دوباره رونق گرفته اند، فـکـرهای پـریشان راازسربیرون کن، ازتفرقه درآی،مشّوش بودن از روی ِ هوشیاری و رنـدی نیست ، کتاب شعری مهیـّا کن وزلفِ نگاری به چنگ آرو شیشه‌ی می را هم بـیـاور ودرحلقه ی یاران ِ میگسار به عیش وعشرت بپرداز!
براساس ِشناختی که ازحافظ داریم ،تمام ِ معناهای ِ مجموعه رامدِّ نظر داشته است.
هرآن کو خاطرمجموع ویاری نازنین دارد
سعادت همدم ِ اوگشت ودولت همنشین دارد.


برخـاکیان ِ عـشـق فـِشان جـُرعـه‌ی لبش 

تـا خـاک لعل گون شـود و مـُشکبـار هم 

"خاکیان ِعشق":ایهام دارد: 1- کسانی که در بـرابـر ِ عشق مـتـواضع و خاکـسـارهستننـد. ۲- کسانی که در راه عـشـق فـدا شده و مـُرده‌انـد .
"جُـرعـه بر خاک افشاندن"همانگونه که درغزلهای پیشین نیزتوضیح داده شد، در میان ِ بـاده نوشان ِ زمان ِ "حافظ" و پیش از آن تا این زمان ، هنگام بـاده‌نوشی به یادِ همنشینان ، هم پیاله‌ها و دوستان ِ ازدنیارفته و نیز یـاران سفر کرده ، جرعه‌ای بـر خاک می‌ریزند و از نظر جوانـمردان این کار کـرَم کردن به خاک است.        
از جرعه‌ی تـو خاک زمین درّ و لعل یافت 
بـیـچـاره مـا که پـیش تـو از خاک کمتـریم
پیشینه ی این عمل بدین قراراست که در دوران بـسیار قدیم (عهد باستان) مـردم رسم داشتند پیش از مراسم قربانی ، عبادت ، یا به یاد مردگان خود و یا به احترام خدایان ، شراب ، شیر ، روغن ، عسل ، آب و . . .  روی معبد ها و مجسمه های مورد پرستش خود می‌ریختند ، مـثــلن : قرنها پیش از میلاد مسیح "قوم یهود" هنگام عبادت "یهوه" این کار را می‌کردند ، حتی بر مقابر مردگان هم "جرعه افشانی" داشتند . "عاشوری ها" نیز بر مقابر پـدران و اجداد خود "جرعه افشانی" می کردند . "هندوها" هم برای تطهیر بت‌های خود این رسم را داشته و دارند . رسم "اعراب" این بـود که خون قربانی را بر بت‌ها و مقابر اجداد خود می‌ریختند.! "فینیقی‌ها" به جای خون از "شیر"، وبعدها از شراب ـ که آن را خون ِ انگور می‌دانستند،استفاده می‌کردند . در نمایشنامه‌ای از "ایسو خوس" شاعر یونانی به نام "پارس‌ها" ؛ خنیاگران به مادر خشایارشاه سفارش می‌کنند که به یادِ ارواح مردگان بر خاک "جرعه افشانی" کند . "سقراط" هم هنگامی که در زندان "جام شوکران" به دستش می‌دهند از زندان‌بان اجازه می‌گیرد تا قبل از نوشیدن برای یکی از خدایان از آن جام جرعه‌ افشانی کند و وقتی به او اجازه‌ی این کار را می‌دهد ، جام را کج کرده و چند قطره از آن را بر خاک ریخت . این رسم (جرعه افشانی) از آغاز جنبه‌ی مذهبی داشته و جزو عقاید اقوام و ملل مختلف بوده است و اگر چه در آغاز از مشروبات و مایعات مختلف استفاده می‌شده ، به تـدریج منحصر به "شراب" شده و آنان که شراب را حرام می‌دانند از "گلاب" استفاده می‌کنند. 
 
مـعـنـی بـیــت :هنگامی که شراب می نوشی،جُرعه ای ازشرابی که از لب ِ معشوق می چکد،برخاک ِ قربانیان ِ عشق نثارکن تـا خاکِ مزارشان سرخ شـود و بـوی مـُشـک بـگـیـرد.
مرجع ضمیر "ش" در "لـبـش" ممکن است معشوق یـا صُراحی باشد . جرعه‌ی شرابی از لب ِ یار یا لب ِ صُراحی بر خاک بریز.
تامگرجُرعه فشاند لبِ جانان برمن
سالهاشد که شدم بردر ِ میخانه مقیم


آن شدکه چشم بـد نگران بـودی ازکمیـن 
خصم از میان برفت و سـرشک از کنـار هم 
"آن شـد" : آن زمان رفت ،آن روزگاران گذشت 
"چشم بـد" : چشم بـدبـیـن مجازاً دراینجا مامورین ِمنکرات دردوره ی امیرمبارزالدین
"بـودی":می‌بـود
"خصم" : دشمـن ، منظور امیر مبارز الدین است.
مـعـنـی بـیــت :  آن روزگاران که مامورین حکومتی با چشم بـدبینی از کمینگاهایشان  دراموراتِ خصوصی ِ مردم تجسّس می‌کردند تا ببیند مردم چکارمی کنندبه ویژه اینکه چه کسانی شراب می‌خورند! سپری شد، امیـر مبارز الدین سرنگون گشت ودیگرچشم ها ازستم ِ اواشگبار نخواهدشد.
هرکجا "آن شد" بااین لحن آمده باشد به معنی ِ گذشت وسپری شدهست:
آن شد ای خواجه که درصومعه بازم بینی
 کارما بارخ ِ ساقیّ ولب ِ جام افتاد.


چون کاینات جمله به بوی توزنده‌اند
ای آفتاب سایه زمابرمدار هـم 
"کاینات" : موجودات
"بـو" : ایهام دارد : 1- عطر و رایحه ۲-امـیـد و اشتیاق
"آفتاب" : خورشید ، استعاره از معشوق یاکسی که مخاطب است. 
"سایـه" در اینجا ضدونقیض ایجادکرده  است،آرایه ای که موردِ علاقه ی ِ خاص حافظ است. آفتاب  که سایه نـدارد! ازطرفی"سایه از سر ما بر نـدار"  جمله یِ تمنّایی هست،وقتی این تمنّا را ازآفتاب که سایه ندارد می خواهی،پارادکس ایجادمی شود،پارادکس هم موتور ِ اندیشه راروشن می کند.
 یعنی لطف و عنایتت را نسبت به مـا کـم نـکن .
مـعـنـی بیت :  ای آفتاب تابان،آنـچـُنـان که همه ی ِ هستی وتمام ِموجودات به امید تـو و به اشتیاق تـو زنده هستند ، پس سایه‌ی عنایت و لطفِ خود را از سـر مـا هم بـر نـدار.
 حافظ شاعر ِ پارودکس های زیبای زندگانیست :
ای که برماه ازخطِ مِشکین نقاب انداختی
 لطف کردی سایه ای برآفتاب انداختی


چون آب روی لاله وگل فیض حُسن توست 

ای ابـر لطف بر منِ خـاکی بـبـار هـم 

"فـیـض" : جوشش ، بخشش و عطا     "حـُسن" : جمال ، زیبایی
"ابر لطف": لطف به ابـر تشبیه شده است
منظور از"لاله و گل" خود ِ این دونوع گل نیست، این دونماینده ی همه ی ِ روئیدنی هاوتمام گیاهان و گلهاست .
من ِ خاکی،یعنی ارادتمند،یعنی توابرلطیفی من خاک ،که بابارش ِ لطف ِ تو،سرسبزمی شوم،خرّم وباصفا می شوم، خاک حکایت ازتواضع وفروتنی نیزهست.خاکی بیانگر ِسادگی وبی چیزی وفقرهم هست. خاک،نیازمندو تشنه ی ِ بارانست. خودراخاکی معرفی می کند تا ارزش ولطافت ِ توّجه ِ معشوق ،هرچه بیشتر،مشهودتر وملموس ترباشد.
درهمین دوره هم به کسی که بیشتر ساده و صادق ومتواضع است خاکی می گویند.
مـعـنـی بـیــت : ای کسی که لطافت وصفای ِگیاهان ودرختان نیز،بسته به بارش ِ باران ِ عنایت ولطف ِ توست.  همانـطور که تمام گیاهان از جوشش کرم و جمال تـو شادابی و رونـق گرفته‌اند ، به مـن هم که خاکسار تـوام و غبار فقر و اندوه بر من نشسته عنایتی کن ! 
من ِخاکی که ازین در نتوانم برخاست
ازکجابوسه زنم برلب ِ آن قصر بلند؟


حـافظ اسیرزلف تو شدازخدا بترس 

وزانتصاف آصـفِ جـم اقـتدار هـم 

"انـتـصـاف" :حقی را برکسی برگردانیدن، داد ستاندن ، حقّ کسی را از ستمگر گرفتن
"آصف" : آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان ، در اینجا استعاره از وزیـر وقت است. اکتـراً به "خواجه جلال الدین تورانشاه" این لقب را داده است ، امـّا در اینجا با تـوجـّه به بیت بـعـد که اشاره بـه نـام وزیـر دارد ، مشخصـّاً منظورش : "خواجه بُرهان الدین ابو نصر ، فتح الله" وزیـر دانشمند و ادب پـرور و خوشـنـام "امیر مبارز الدین" بـوده که پـسـر "کمال الـدیـن ابـو الـمـعـالی" است .
"اسیـر زلـف شدن" کنایه از گرفتار عشق کسی شدن است ، ایـن بیت خطاب به معشوقه‌ است. 
"جـَم اقـتـدار" تـوانا و نـیـرومـنـد همچون جمشید ، صفتی نیکو برای آصـف (وزیـر). 
مـعـنـی بـیــت :حـافــظ اسیر ِزلف ِ توشده وسخت دلـبست یِ عشق تو هست، از خـدا به ترس،همچنین بترس ازقدرت ِ وزیـر باتدبیر که سابقه ی خوشی دربازپس گیری ِ حق ِ مظلومان وستمدیدگان دارد. بـتـرس و اینقدر به من جور وجفا و نـاز نـکـن. 


بُرهــان ِمـُلک و دین که زدسـت وزارتــش 

ایـّام کـان یـمیـن شـد و دریـا یـسار هـم 

در این بیت نام وزیر (ممدوح) را که در بیت قبل گفته بـود ، مشخص کرده است.
"بـُرهـان" : دلـیـل و راهنما
"مـُلـک": حکومت و پادشاهی
ایّام: روزگار
بسیاری ازشارحان ِ محترم،یمین ویسار را چپ وراست درنظرگرفته اند و معناهای غیرقابل درک ونامفهوم  ویا حداقل غیر ِحافظانه برداشت نموده اند.
بنظر ِنگارنده، اصلن معناهای "چپ وراست" ازیمین ویسار مدِّ نظر ِحافظ نبوده ومعنای دیگری را که در لایه ای  عمیق ترپنهان گشته را، اراده نموده است.
 باید دست به کالبدشکافی ِ واژه ها وکلمات زد وازارتباط ِنامرئی ِ واژه ها بایکدیگر رمزگشایی کرد تابه منظور ِ آن عزیز ِابهام گونزدیکترشد. 
برای آشکارسازی ِ این معنا،می بایست 
ابتدا معنای ِ ظاهری ِ "کان" (معدن) و"یمین"(چپ ) رابه کناری نهاد وازاین دو، ترکیب ِ "کان یمین"(کَن یمین) رامدِّ نظرداشت تادرمسیر ِبرداشت ِ صیح قرار گرفت.
بارجوع به لغت نامه،درمی یبابیم که یکی ازمعناهای ِ"کان یـمـیـن" دفع ِستم کردن واصلاح ِ امورات است.به همین راحتی  بخشی از رمز ِ معمّا بدست آمد.چراکه هنوز فراموش نکرده ایم که دربیت ِ قبلی ،شاعر با واژه ی ِ "انتصاف"  (حق رابه حق دار بخشنده وستم رادفع کننده)ازاین وزیر ِباکفایت یادکرده است.! بنابراین اطمینان حاصل می شود که برداشتِ معنی ِچپ وراست از"یمین ویسار" دراراده ی ِ شاعر نبوده است.
باتوّجه به اینکه "یمین ویسار"به مانندِ واژه های دوقلو،معمولن درعبارات وجملات کنار ِ یکدیگرهستند و کاربُردشان تقریباً همسان هستند،احتمال ِ اینکه در ذهن ِحافظ این دوواژه به یک نَحو تغییر ِشکل داده اند بیشتر وبیشتر می شود،امّا هنوز نباید عجله کرد وبه قطعیّت رسید.ابتدایک کپی از واژه ی ِ "کان" تهیّه ودر کنار"یسار"نیزمی نشانیم تاببینیم نتیجه چه می شود.
دراینصورت مرحله  ی ِ اوّل  ِ معنی چنین خواهدشد:
درسایه ی ِ وزارت ِ وزیر ِ مدیر ومدبّر وبه برکت ِ تدابیر ِاو،روزگار"کان یمین" گشت ودریا هم "کان یسار".....
امّا معنای ِ لغوی ِ "کان یسار" چیست؟ یعنی: غنی،توانگر و مالدار، صاحب  جمعیّتِ بسیار. به کنایه یعنی بسیار بخشنده .
حال با این برداشت، مـعـنـی بـیــت این چنین می شود : 
"خواجه برهان الدین" که رهبر و راهنمای حکومت و دیـانـت است بگونه ای وزارت می کندکه :
 روزگاربه برکت ِ لطف ِ اوازآن روزهایی شده که درآن دفع ستم واحقاقِ حق ِ ستمدیدگان رقم میخورد. همینطور(ز ِدست ِ وزارتش) یعنی به  لطفِ تدبیرهای او،دریا نیز غنی، توانگر وبخشنده وصاحبِ جمعیّت ِ بسیارشده است.!
امّا آیا ما اجازه داریم "کان"راخودسرانه به یسار اضافه کنیم ومعنای ِ دلخواه را ازآن بگیریم؟
باکمی دقّت وقتی متوّجه می شویم که روزگار،با قرارگرفتن درکنار ِ "کان یمین "، صفتِ بارز ِ وزیر (دفع ستم )  رابرجسته ترونمایان ترمی سازد،خودبه خود فضا آماده می شود که چنانچه  دریا نیزدرکنار ِ "کان یسار" بنشیند،همین اتّفاق صورت می گیرد ویکی دیگر ازصفت ِبارز این وزیر(توانگری) بارزتر می گردد.ازهمین روست که به قطعیّت می رسیم که منظور شاعر، برجسته سازی ِ معناهای ِ "کان یمین وکان یسار" وتلفیق ِآنها باصفاتِ بارز ِ وزیر ِ ممدوح است که دربیت ِ قبلی بیان شده است.
بنابراین،"کان"درکنار ِ"یسار"بصورت نامرئی بوده وما خودسرانه اضافه نکرده ایم.مافقط درمعنا آن راآشکارسازی کرده ایم.
امّاچرا شاعر"کان " یساررانامرئی  کرده است؟
شاعر باهوشمندی،وقتی می بیند "کان" در ابتدای ِ مصرع وجود دارد وقابلیّت ِ این را داردکه هردو واژه ی ِ یمین ویسار را تحت ِ پوشش قراردهد،"کان"یساررا حذف کرده تاضمن ِ آنکه ازتکرار ِ دوبار ِ یک واژه دریک مصرع جلوگیری می نماید، معنا رانیز در لایه های عمیق تر فروبرد. وهم جویندگان ِ نکته،پس ازکمی تلاش به ماهیّتِ اشتراکی بودن ِ"کان یمین  پی برده وازمعنای "چپ وراست" خارج وبه اصلِ معنا پی ببرند وعلاوه براینکه اززیبایی ِ مضامین لذت می برند،از رمزگشایی وکشف ِ مجهولات نیزحظّ ِ مضاعف برند.


بـریادِ رٰای انور او آسـمـان بـه صـبح 

جـان می‌کـُنـد فدا و کـواکب نثار هـم 

"بریادِ": به یادِ
"رٰای" : اندیشه ، فـکـر
"انـور": نـورانی تر ، روشن تـر ، تـابـنـاک، 
"کواکب" : ستارگان
مـعـنـی بـیــت :  اندیشه‌ های ِ مدبّرانه ی ِ وزیـر ِلایق ( خواجه برهان الدیـن ) آنقدر همانند ِ خورشید،تابنده وفروزان است که
 آسمان  هرروز به یاد ِاین اندیشه ،جانـش و ستـارگانـش را فدامی‌کـنـد.!
امّامنظورازاینکه جانش رافدا می کندچیست؟
بایددانست که آسمان وستارگان در تاریکی ِشب زند ه هستند،درسیاهی ِ شب پیداهستند واظهار ِ وجود می کنند،شادمانی وغوغا می کنندو....ولی هنگامی که آفتاب می خواهد دَم ازتجلّی بزند وظهورپیداکند،آسمان وستارگان خود را ازاشتیاق وعلاقه،قربانی می کنند ودرمَقدم ِ خورشید فدا می شوند.
شاعردراین بیت، درتوصیف ِ صفات ِ وزیر،  دست به مبالغه زده وآنقدرغلوّ می کند که پرنده ی ِ خیال ِ آدمی رادرآسمان ِ اندیشه به پروازوامی دارد.
می فرماید: آسمان اگر هر روز جان ِ خود را درمَقدم خورشید به قربانگاه می برد دلیلش این است که بادیدن ِ تابش ِ آفتاب،به یاد ِفروزندگی ِ اندیشه ی ِ آن وزیر ِ باکفایت می افتد وخودرا فدا می کند، ودرادامه ی این سخن می فرماید:ستارگان نیزهمانندِ آسمان به یاد فروزش ِ اندیشه ی این وزیرهست که بادیدن ِ خورشید، جان ِ خودرا نثارمی کنند. 
مبالغه واغراق درتوصیف ِ صفات، یکی ازلطایف ِ شعریست وهرشاعری توانایی ِ خَلق ِ چنین اغراق هایی که باعث ِ انگیزش خیال گردد راندارد.
ز ِشمشیر ِسرافشانش ظَفرآن روبه درخشید
که چون خورشیدِ اَنجُم سوز،تنها برهزاران زدد.


گوی ِ زمین ربوده‌ی ِچـوگان ِ عدل او ست 

ویـن بـَر کـشیده گنبـد ِنیلی حصار هـم 

"گوی" : تـوپ چوگان بازی
"گـوی ِزمیـن" : زمـیـن به تـوپ ِچوگان بازی تشبیه شده است .جالب است که ایـرانـیـان از روزگاران بسیارقدیم اعتقاد داشته‌اند که زمیـن گِـرد وکُرویست. در حالیکه  بسیاری ازمذاهبِ بزرگ چنین می پنداشتند که زمین مسطّح است!! "گالیله" در قرن شانزدهم میلادی ثابت کرد که زمـیـن گرد است و کلیسا به خاطر این حرفـش سر او را به گیـوتـیـن سپرد!
"چوگان" : چوبی که سر ِآن خمیده است و سوار بر اسب تـوپ (گوی)را با آن می زنند. 
"چوگان عـدل"عـدل به چوبِ چوگان بازی تـشبیه شده است.
"برکشیده" : بلند و رَفیع ، بَرافراشته     "نـیـلی" : کـبـود ، آبیِ تـیـره
"گنبد ِنیلی" : آسمان ِکبود ، آسمان ِآبی ، آسمان را هم گرد و گنبدی شکل می‌دانسته‌اند
"حصار" : دیـوار ، بـُرج و بـارو 
مـعـنـی بـیــت :بازهم بااغراق ِدیگری ازشاعربی بدیل درعرصه ی ِ مبالغه، روبرومی شویم.وزیری که ممدوح ِ حافظ است بسیارعادل است.عدالتِ اوهمانندِ چوبِ چوگان بازی، گوی ِ زمین راربوده است.(کُره ی زمین همچون گویی که درخمیدگی ِ انتهای ِ چوب ِ چوگان قرارمی گیرد،درخمیدگی چوگان ِ عدالتش قرارگرفته)  یعنی عدالتش جهان رافراگرفته است.درمصرع ِ دوّم پارافراترگذاشته وبرمیزان ِ مبالغه می افزاید ومی فرماید: حتّا این آسمان برافراشته هم که مانندِ گنبدی با باروی آبی رنگی هست ، همچون تـوپ گِـرد (گوی) درخمیدگی ِ چوب ِ چوگان ِ عدالت این وزیرقرار دارد.یعنی عدالتش آسمان رانیزفراگرفته است.
خسروا گوی ِ فلک درخم ِ چوگان ِ توباد
ساحت ِ کون ومکان،عرصه ی ِ میدان ِ توباد


عــزم ِسَبـُـک عِـنـان تـو درجنبش آورد 

ایـن پــایـدار مـرکـز عـالی‌مدار هـم 

عـزم" : قـصـد و اراده
"سبک عنان": تـنـد رو،صفت برای "عـزم واراده" ، "عـزم واراده" به اسبی تندرو مانَندشده است.
"درجنبش آورد" : به حرکت در آورد.اشاره ای به این مطلب داردکه در قـدیـم بسیاری از گردونه ها از جمله کشتیها را با اسب ها به حرکت در می‌آوردنـد.
"مـَدار" : محورومسیر ِگردش ِسیـّارات و ستارگان
 "عـالی" : بلند مرتبه
"عالی مـَدار" : دارای مَـداری بلند و وسیع،مَداری بلند تر ووسیع تر ازآن نباشد.
همچنان سخن درمَدار ِ مبالغه می چرخد وهمچنان اوج می گیرد،حافظ وقتی  قصدِمبالغه می کند،غلوّ ِاوبرمَداری بلند ووسیع می چرخد.
مـعـنـی بـیــت :ای وزیر ِ باکفایت، عـزم و اراده‌ی تـو همانندِ اسبی سبک پا وتند رو، حرکت آفرین وحرکت بخش هست ،تاآنجاکه انرژی ِچرخ ِ فلک نیز ازعزم واراده ی ِ توتامین می شود.عزم واراده ی تو نباشد هستی ِ بلند مرتبه ازحرکت می ایستد!.
ذهن زیبا اندیش حافظ،دراین بیت فقط به مبالغه نیاندیشیده،بلکه به آرایه ی تضاد نیز گوشه ی چشمی داشته است.دراین بیت که سخن ازحرکت وجنبش وانرژی هست،واژه ی ِ "این پایدارمرکز" بسیاربا صلابت وخوش واستوارنشسته است، تاچرخش ِ پرگاروار ِ چرخ ِفلک رابر صفحه ی اذهان بنشاند.
مبالغه های حافظ واقعن تابلوهائی تماشائیست:
فلک جنیبه کش ِ شاه نصرت الدین است
بیاببین مَلکش دست دررکاب زده


تـا از نتیجه‌ی فـَلک و طوْر ِ دوْر او ست 
تبـدیل مـاه و سـال و خزان و بهار هم 
خــالی مباد کـاخ ِجــلالش زِ سَـروران 
وَ ز سـاقیان ِسـَرو قـد گل عـِـذار هم 

این دو بیت آخر موقوف المعانی ودعاست.
"تا" :تازمانی که
"نتیجه" :حاصل
"فلک" : آسمان
"طـَور" : وضعیت،حالت ، چگونگی
"دوْر" : حرکت ، چرخش
"جلال" : عظمت
"سروران" : بزرگان
"سرو قـد" : بلند بالا
"گلـعِـذار" : سرخ رو،گل چهره ، گل رو
مـعـنـی دو بـیــت آخر :  تا زمانی که تبدیل ماه به سال ، و هم چنین پـا یـیـز به بهـار نتیجه ی ِگردش ِچرخ ِروزگارو منوط به  چگونگی ِ حرکتِ آن است ، کاخ ِ با شکوهِ جناب وزیـر از بزرگان و نـیـزازساقیان ِخوش قد وقامت و سرخ رو خالی مـبـاد.
گرچه خورشیدِفلک چشم وچراغ ِ عالمست
 روشنائی بخش ِچشم اوست خاکِ پای تو


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۷
رضا ساقی

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ




دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کزعکس روی اوشب هجران سر آمدی
این غزل زیبا درفراق شاه شجاع ِ خوش سیما وخوش حرکات سروده شده است هم اوکه حافظ نه به یک دل بلکه به صددل عاشق اوست وهیچ رخدادی نمی تواند آتش فروزان ِمِهراورا خاموش گرداند.
شاه شجاع مدّتی حدود سه سال توسط شاه محمود ازشیرازبه بیرون ازشهررانده شد دراین مدّت غزلهای عاشقانه وسوزناک ی زیادی ازجانب حافظِ عاشق پیشه سروده شد ویکی ازآنها همین غزل زیباست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۶
رضا ساقی

دیدم بخواب خوش که به دستم پیاله بود

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۷ ب.ظ



دیدم بخواب خوش که به دستم پیاله بود 
تعبیر رفت و کار به دولت حـواله بـود 
دولت : بخت نیکو ، اقبال خوب
حواله بود : سپرده شده بود
شاعرخواب خوشی دیده که دردست جام شرابی داشته،    این خواب اینگونه تعبیر شد که کار در مسیر سعادت وثروت وخوشبختی قرار می‌گیرد .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۷
رضا ساقی

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۶ ب.ظ


دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
غزلی بسیارزیبا، نغز وپرمایه  باموسیقی دلنشین وروح افزا که به احتمال زیاد درفراق دوست وانیس ومونس شاعر، شیخ ابواسحاق سروده شده است. حافظ با شاه شجاع وشیخ ابواسحاق سالها رابطه ی عاطفی و صمیمانه ی فراترازشاه وشاعرداشته وبیشترغزلیّات عاشقانه تحت تاثیر این رابطه خَلق شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۶
رضا ساقی

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۵ ب.ظ


دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟
بشکست عَهد وز غم ما هیچ غم نداشت!
سرجوروستم داشتن: درسرقصدِ بیداد وجور کردن، تعمّداً ستمکاری نمودن
عهد: پیمان
ازغم ما هیچ غم نداشت: اندوه وغصّه ی ما برای او هیچ اهمیّتی نداشت. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۵
رضا ساقی

راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۳ ب.ظ


راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
معنی بیت: راهِ عشق بی کناره است، جاده ایست که شانه وپارکینگ واستراحتگاه ندارد. وقتی کسی برای رسیدن به حقیقت طریق عشق را برمی گزیند وگام دراین جاده می گذارد باید دانسته باشد که این راه پرخطراست،ظلمات است، شیرهم که باشد ازوحشت وبیم وسختیِ راه روباه می شود،پس باید بی ادّعا وفروتن باشد باید  که جان درآستین داشته باشد تا درموقع لازم ایثارکند. این راه برای تن پَروری وآسودن نیست. ایثارجان یکی ازشرط های ضروریست  هیچ راه فراری پیش رونیست. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۳
رضا ساقی

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ب.ظ




راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که بااورَطل گران توان زد
راه:  نام دستگاه موسیقی مثل راهِ عراق
برسازآن: مطابق نوا ومتناسب باآهنگ آن،
رطل گران: پیاله ی بزرگ ،پیمانه ی سنگین
معنی بیت: ای نوازنده وای مطرب مجلس، دردستگاهی بنواز که بتوان آهی ازدل کشید ودرغم واندوه فرورفت.( البته که منظورحافظ غم واندوهِ روزگارنیست اودلی عاشق پیشه داردو می خواهد درغم عشق فرورود) ای مطرب وای آوازه خوان ، تونیزشعری به آوازبخوان که بتوانیم برانگیخته شویم وتوانسته باشیم پیاله های سنگین شراب بنوشیم.
مطربا پرده بگردان وبزن "راه" عراق
که بدین راه بشدیار وز ما یاد نکرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۲
رضا ساقی

رسید مژده که آمد بهار وسبزه دَمید

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ب.ظ


رسید مژده  که  آمد بهار وسبزه دَمید 

وظیفه گربرسدمصرفش گُلست ونَبید  


وظیفه : الف-مقرّری و حقوق ماهیانه یا سالیانه   ب- رزق و روزی ، 

سَهم و قسمتِ تعین شده  نَبید : شراب ،شراب خرما یا کشمش معنی  

بیت :  موسم ِ بهار فرا رسیده و جهان سرسبزشده است. الآن وقت 

شادیخواریست.  اگر مقرّری و حقوق ماهیانه به موقع واریزشود وبه 

من بدهند، باید صرف خرید شراب و گل بکنم...........

بهار درادبیات فارسی به فصل ِ شادمانی وآغاز دوباره ی ِ زندگانی،هماهنگ با رویش ِ سبزه وگیاهانست. شاعرعیش وعشرت وشادمانی را دراولویت ِ اوّل قرار داده ومقرّری ماهیانه را پیشاپیش به خرید گل وشراب ومهّیا ساختن ِ بساط شادخواری اختصاص داده است.......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۰
رضا ساقی

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۹ ب.ظ


رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
چِنَم: بچینم
معنی بیت:هنگام صبح به باغ رفتم که گلی بچینم ناگهان آوازبلبلی به گوشم آمد
سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۹
رضا ساقی

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۷ ب.ظ


روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
مِنّتِ خاکِ درت بر بَصری نیست که نیست
نظر: فکر،نگرش، اندیشه،نگاه، در اینجا به معنی چشم است.
پرتو: فروغ، بازتاب نور، روشنایی.
منّت: وام دار ومرهون احسان کسی بودن.
بَصَر : دیده، چشم
"نیست که نیست" دراین غزل علاوه براینکه باعثِ زیبایی ،ایهام ،ابهام ،پیچدگیِ  کلام  وتولیدِ موسیقی ِ حُزن انگیزشده، درهربیت به مقتضای مضمون معنای خاص خودرا دارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۷
رضا ساقی

روز هجران و شبِ فُرقتِ یار آخر شد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ب.ظ


روز هجران و شبِ فُرقتِ یار آخر شد
زدم این فال وگذشت اختر وکارآخِرشد
ازحال وهوای غزل چنین بنظر می رسد دولتِ مستبّد، بیدادگروسختگیری، روزگار رابه کام همگان تلخ کرده بوده که حافظ ازبه پایان رسیدن این دوره اینچنین اظهارشادمانی وشکرگزاری کرده است. گرچه حافظ اسمی ازپادشاه ودولت جدید ذکرنکرده است لیکن باتوجّه به نوع کلام واحساسات وعواطفِ شاعر،احتمالاً شاه ابواسحاق که یکی ازدوستان صمیمیِ حافظ بشمارمی رود برمسندحکومت تکیه زده وموجب خرسندی وشادی وی شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۶
رضا ساقی

روزوصل دوستداران یاد باد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۴ ب.ظ


روزوصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
معنی بیت:
یادش به خیر ونیکی باد آن روزی که دوستان با فراغت خاطر وبدون تشویش ودغدغه با همدیگر دیداروملاقات می کردند یادبادآن روزگار وصال و آن روزگارانِ بانشاط وخرّم یادش به خیر.
بشد که یادخوشش باد روزگاروصال
خودآن کرشمه کجارفت وآنعتاب کجا؟
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۴
رضا ساقی

روزه یک سو شدوعیدآمد ودلها برخاست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ


روزه یک سو شدوعیدآمد ودلها برخاست
مِی زخُمخانه بجوش آمدومی بایدخواست
این غزل زیبا ونغز یکی دیگر ازغزلیّاتِ بحث برانگیز حافظ عزیز است. این غزل رامی توان تابلویی ازباورها واعتقاداتِ شخصیِ خواجه دانست. خواجه ای که ازهمه نظر با همه ی عارفان ،دینداران وحتّاشاعران تفاوتهایی اززمین تاآسمان دارد. اودارای جهان بینی ِ ویژه ای هست وبه برکتِ اندیشه های نابی که دارد به تنهایی یک مکتب ویک مَسلک رابَنا نهاده است........
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۳
رضا ساقی

روزگاری شدکه درمیخـانه خدمت میکنم

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۱ ب.ظ



روزگاری شدکه درمیخـانه خدمت میکنم

در لباس ِ  فـقر کـار اهـل دولت مـیکنم


"روزگاری شد" : مدت زیادی سپری شد ، مدتی گذشت.

"میخانه" : ۱- جایی که درآنجا به شرابخواری و میگساری بپردازند.

۲-میکده، محلی که عاشقان وعارفان با شور ِ درونی به رازونیازپرداخته واز اشتیاق ِوصال سرمست گردند.

لباس ِفقر" : فقر به لباس تشبیه شده است."فـقـر" یعنی نیازمندی ، تهیدستی 

"دولت" :ثروت،سعادت، نیک بختی ، 

"اهل ِدولت "ثروتمندان ،نیک بختان 

این غزل ازغزلیات ِ ترکیبی هست یعنی هم می توان معنای ِعرفانی برداشت کرد هم معنای ِ غیر عرفانی. معنابسته به سطح ِفهم ودانش ِ مخاطب، حاصل می گردد.این نیزیکی دیگر از عجایب ِ شعری ِ آن فرزانه ی روزگاران است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۱
رضا ساقی

روزگاریست که سودای بُتان دینِ من است

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ب.ظ


روزگاریست که سودای بُتان دینِ من است
غم ِ این کار نشاط ِ دل غمگین ِ من است
سودا: معامله کردن،شیدایی و شیفتگیِ شدید به کسی یاچیزی تاسرحدِّ جنون
بُتان: بت‌ها، زیبا رویان وخوش چهره ها
دین: مذهب، راه وروش، کیش و آیین.
معنی بیت: زمان زیادیست که من پیشه ی عاشقی پیش گرفته وخیال عشق زیبارویان را در سر می پروانم. عشقبازی با خوش چهره ها دین ومذهب من است. من آنقدردراینکاراشتیاق دارم که غم واندوه ِ عشقبازی سببِ نشاط وشادمانی من می گردد.
چند به ناز پرورم مِهربُتان سنگدل
یادپدرنمی کننداین پسران ناخلف
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۹
رضا ساقی

روزگاریست که مارانگران می داری

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۷ ب.ظ
 

روزگاریست که مارانگران می داری
مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری
معنی بیت: ای محبوب، مدّتهاست که  ما(عاشقان) را دلواپس نی کنی وچشم به راه می گذاری توبه هواداران صادق خویش التفاتی نداری درحالی که غم اغیارمی خوری و برای دیگران لطف وعنایت بیشتری روامی داری.
یاربیگانه مشوتانکنی ناشادم
غم اغیارمخورتانبری ازخویشم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۷
رضا ساقی

رونقِ عَهدِ شباب است دگر بُســتان را

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۵ ب.ظ




رونقِ  عَهدِ شباب  است دگر بُســتان را
می‌رسدمژده ی گل بلبل خوش اَلحان را
عهد: روزگار، دوران
شباب: جوانی
بستان: باغ وبوستان
خوش الحان: خوش آوار،خوش آهنگ
معنی بیت: صحرا وباغ وبوستان را صفا وشادابیِ جوانی فراگرفته (ایّام بهاراست وهمه جا سرسبز وشکوفاشده است.)
نویدومژده (ازطریق انتشاربوی گل)به  بلبلِ خوش آواز(عاشق) می رسد که آماده باش، گل (معشوق) درحال ظهورو شکوفندگیست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۵
رضا ساقی

روضه ی خُلد برین خلوت درویشان است

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۴ ب.ظ


روضه ی خُلد برین خلوت درویشان است
مایه ی مُحتشمی خدمتِ درویشان است
حافظ هرچه فریاد دارد برسرصوفی وزاهد وعابد ومدّعی وشیخ کشیده وهرگزبا آنان ازدرصلح وسازش درنیامده است،لیکن هرگاه به درویشان رسیده سراحترام وارادت فرودآورده وازآنان به نیکی یادکرده است. زیرا درویشان نسبتاً دراغلبِ دوره های تاریخی، بی ادّعا وبی توقّع وبی نام و نشان، بی هیاهو وبی صدا، تمام همّ وغمّ خودرا صرف پالایش درون ازآلودگیها، منیّت ها، خودخواهی ها وپلیدی هاکرده  وهرگزازسادگی و صداقت مردم به نفع خوداستفاده ننموده وبه کسی آزاری نرسانده اند.....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۴
رضا ساقی

روشنی طلعت تو ماه ندارد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۳ ب.ظ


روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
طلعت :  روی ،رخسار
معنی بیت: ای معشوق، روشنایی وگیرایی ِ رخسارتو راماه ندارد توازماه نیززیباتری، گل باآن همه لطافت وزیبایی درقیاس با گل روی تو،ازگیاه نیزکمتراست.
عارضش رابه مثل ماهِ فلک نتوان گفت
نسبتِ دوست به هربی سروپا نتوان کرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۳
رضا ساقی

رواقِ منظر ِچشم من آشیانه ی توست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ب.ظ


رواقِ منظر ِچشم من آشیانه ی توست
کرَم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست
به باوربعضی شارحان محترم، شاه شجاع دریکی ازسفرهایِ خود، دلش برای انیس ومونس خویش تنگ شده بوده وبه واسطه ی فرستاده ای یا پیامی ازحافظ، دعوت کرده تا اورا دراین سفر همراهی کند. حافظ که اهل سفرنبوده این غزل رادرپاسخ به اوسروده وارسال کرده است.!! 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۱
رضا ساقی

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۹ ب.ظ




رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
چشم داشتم:  توقّع و انتظار داشتم
معنی بیت : روی خود رابه خاک راهِ معشوق گذاشتم به این امیدکه شایدپای مبارکش رابر رخسارمن بگذارد ازاوانتظارعنایت فراوان داشتم امّااو راه خودراعوض کرد تاازمسیری دیگربگذرد. 
برخاک راه یارنهادیم روی خویش
برروی ما رواست اگرآشنارود 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۹
رضا ساقی

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ




روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست
این غزل نکته های عرفانی زیادی دارد ازهمین برخی شارحان، دچاراشتباه شده وازکلّ غزل معنای عرفانی برداشت کرده اند. درحالی که مخاطبِ غزل خداوند نمی تواند بوده باشد. زیرا اوّل اینکه خداوند رقیب (هم به معنای امروزی "رقابت کننده" وهم به معنای آن روزگاران "نگهبان" ندارد) دوّم اینکه خداوند رانمی توان با این عبارت که درغنچه هستی خطاب کرد.......
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۷
رضا ساقی

زان می ِعشق کزاوپخته شودهرخامی

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۵ ب.ظ


زان می ِعشق کزاوپخته شودهرخامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
مِی عشق: عشق به "مِی" تشبیه شده است. "میِ عشق " شرابی نیست که آن رابتوان درجامی ریخت وبه کسی نوشانید! دراینجا حافظ ازکسی می خواهد کاری برای او انجام دهد کاری که به عشق وعشقبازی مربوط می شود ازهمین رو به کنایه می فرماید ازمی عشق جامی بیاور. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۵
رضا ساقی

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ب.ظ


این غزل زیبا ونغز وپُرمایه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیاری ازکسانی که نسبت به اسلام ومذهب شیعی به ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند ازروی  علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنها بااستناد به بیت:
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۴
رضا ساقی

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۱ ب.ظ


زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
درحق ماهرچه گویدجای هیچ اکراه نیست
این غزل جزونغزترین وپُرمایه ترین غزلیّات حافظ است. برای پی بردن به اندیشه ها وباورهای حافظانه، کافیست این غزل را خواند ومعناهای عمیق آن رادریافت. اغلب ابیات این غزل  در راستای تبیینِ عقایدِ رندانه سروده شده وبسانِ آوردگاهیست که دریکسو شریعتِ زاهدانه باسلاح ریا وتظاهر وکینه ودر سوی دیگر،حقیقتِ رندانه وحافظانه با سلاح راستی ودرستی وبی آزاری صف آرایی کرده اند. دراین آوردگاه خواهیم دید که چگونه عقایدِ خواجه درتقابل با باورهای زاهدانه، سرافراز وظفرمندانه میدان راترک کرده و باورهای خشکِ زاهدانه، شکست خورده پشتشان به خاک می مالد........
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۲۱
رضا ساقی

زبان خامه ندارد سر بـیان فـراق

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۹ ب.ظ

 

     

زبان خامه ندارد سر بـیان فـراق

وگرنه شرح دهم باتوداستان فراق


خامه یعنی قلم ؛ زبان قلم قصد ندارد دوری و جدایی از معشوق را شرح دهد، وگرنه شرح حال روزگار جدایی را برای تـو توصیف می‌کردم که چه داستانی دارد........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۹
رضا ساقی

زدر درآ و شبستان ما منوّر کن

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۷ ب.ظ


زدر درآ و شبستان ما منوّر کن
هوای مجلس روحانیان معطّر کن
شبستان:خوابگاه،دراینجا خوابگاه نیست بلکه محفل عاشقان است که درنبودِ معشوق به تاریکخانه ای مبدّل شده است.
منوّر: نورانی
مجلس روحانیان: محفل عاشقان واهل شعروادب و معنویّت. 
معنی بیت: بیا که بی حضورگرم ونورانی تو محفل عاشقانت به تاریکخانه ای مبدّل شده است بیا ومحفل مارانورباران کن بیا تافضای محفل عاشقانت به بوی جانبخش تومعطّر گردد.
بیا به شام غریبان وآب دیده ی من بین
بسان باده ی صافی درآبگینه ی شامی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۷
رضا ساقی

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ


ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صباگرهمی‌کندکرمی
نوازش قلمی : نامه ی ازروی لطف ومهربانی 
پیک صبا: باد صبا رابط میان عاشق ومعشوق است که به پیک تشبیه شده است.
معنی بیت:  ازدلبرمن(احتمالاً شاه شجاع ِ خوش قدوبالا محبوب دل حافظ) چه کسی  نامه ی مهرآمیزی می آورد؟ کجاست باد صبا؟  اگر پیک صبا همیشه به ما لطف داشته وپیام معشوق را می آورد الان کجاست تاپیامی نامه ای برای من بیاورد؟
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۳
رضا ساقی