http:google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۳ آذر ۰۴، ۰۰:۴۶ - نیک
    زیبا
  • ۲۴ آبان ۰۴، ۱۷:۵۹ - مهسا
    عاالی

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ب.ظ


این غزل زیبا ونغز وپُرمایه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیاری ازکسانی که نسبت به اسلام ومذهب شیعی به ویژه امام حسین تعلّق خاطر دارند ازروی  علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنها بااستناد به بیت:

"رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت"
براین باور پای اصرارمی فشارند که این غزل در ارتباط با واقعه ی کربلاست!!! 
غافل ازاینکه درروزگارحافظ،اغلب مردم  ایران به ویژه شیراز،سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا چنانکه امروزه باحساسیّت خاصّی نگریسته می شود نگاه نمی کردند. ضمن آنکه اینان نمی دانند که حافظ نه تنها شیعه نبوده بلکه سنّی نیزنبوده است!.حافظ فقط یک عاشق به تمام معناست واگرازعاشق بپرسی که چه دین ومذهبی دارد اودرپاسخ شمالبخند خواهد زد ویا خواهد گفت:
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی  چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم  کردترک لعل یار وجام مِی
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
درست است که حافظ مثل همه ی کودکان آن دوران ،پرورش یافته ی مکتب اسلام  وقرآن بود لیکن به استنادِ غزلیّاتی که ازاوبه ما رسیده است بنظرچنین می رسد که حافظِ بیقرار درراستای کشفِ حقیقت، پس ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت،طریقت ،صوفیگری وعرفان و مطالعه ی اشعارشاعران پیش ازخود وهم روزگار خویش، خیلی زود بصورت خودانگیخته،خودرا ازبندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی وعشق را برگزیده وبه یک نوع آزاداندیشی رسیده است. جدایی او ازشریعت شامل تشیّع وتسنّن امری غیرقابل انکارو کاملاً بدیهیست که درتمام غزلیّات اوموج می زند.  عیش وعشرت وشرابخواری، نظربازی، شاهد بازی وبوسه برلب شیرین پسران و مغبچگان، پشت پا زدن به قوانین وتاکید بررهایی ازبندِ همه ی تعلّقات مادی ومعنوی، تمسخر ،طعنه ی وبه زیرسئوال کشیدن باورهای زاهدانه، وصدها رفتارحافظانه ورندانه که نه تنها هیچکدام درچارچوب شریعت جایگاهی ندارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند که درتقابل با شریعت می باشند وهرگز پیامبر اسلام و امامان معصوم  دراین مسیرگامی برنداشته و پیروان خویش رانیز تشویق به واردشدن درچنین راهی نکرده اند........
اگرمعنای همه ی شراب های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله ازعشق الهی بوده وعشقبازی با خداوند درامتدادِ شریعت قرارداشته، چرا پیامبر اسلام وامامان معصوم که ازهمه بیشتر دلداده وعاشق خدابوده اند هرگزیکبارنیز ازاین واژه ها استفاده نکرده اند؟! نه تنهاکه این واژه ها را در کلام خویش بکارنگرفته اند اتّفاقاً بلعکس روایات واحادیثِ معتبرفراوانی ازهمه ی بزرگان دینی نیز درمنع "عشق" وجود داردکه همه به اتّفاق عشق رازایل کننده ی عقل دانسته اند! برای نمونه:
حضرت علی :
هرکه شیفته چیزى شود آن چیز دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسى با دیده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود؛ شهوتها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است. 
و:
«عشق بیماری است که نه اجر دارد و نه بدل .»
"دلهایى از یاد خدا تهى مى گردد و خداوند محبّت غیر خود را به آنها مى چشاند."
حضرت امام رضا:
" دوست داشتن آدمى را به کارهاى مکروه و ناپسند وامیدارد."
و.....
وقطعاً حافظ که آگاه به همه ی روایات واحادیثِ اسلامی بوده باعلم به این احادیث است که می فرماید:
گویندرمزعشق مگوئید ومشنوید
مشکل حکایتیست که تقریرمی کنند!
 اینهاهمه دلایل روشنی هستند که مسلکِ رندی،عشقبازی وشاهد بازی در چارچوب شریعت نمی گنجد! به همین دلیل است که بسیاری ازعلما وفقهای شریعت(البته نه همه) اززمان حافظ تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی راکه مدام ازشراب وشاهدبازی حرف می زنندرابه کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده وآنهاراقبول نکرده اند. اغلب ِعلمای اسلام در مورد عشق مجازى که ازعلایق بی چون وچرای حافظِ عاشق پیشه هست نظرمنفی دارند و آن‌را نوعى انحراف از عشق حقیقى، بلکه انحراف از دین برمی‌شمارند. و حتّی اتلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوندرا صحیح نمی‌دانند و کلّاً آثار اشعار عاشقانه در مورد خدا  را ناشى از تمایلاتِ جنسى یا شکست در عشق‌هاى مادّى می‌دانند. 
دوستداران اسلام وارادتمندان امامان معصوم باید بدانند که حضرت امام حسین هیچ نیازی به تعریف وتمجید ومدح کسانی که درمسیری جداازشریعت گام برداشته اند ندارند، بنابراین نیازی نیست که باتعصّب وتعجیل، بدون داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنندهر چیزی را هر جوری که شده به امامان معصوم وشیعه مرتبط سازند!
هیچ ضرورتی ندارد که حتماً برای احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ ونامداری همچون حافظ ومولوی وسعدی ودیگران ،دنبال بیتی یامصراعی بگردند وآن رامدام به عنوان دلیلی برای شیعه وسنّی بودن آنها ذکرکنند. خارج شدن یانشدن این سخنوران ازشریعت، نه به شریعت لطمه می زند نه باعث رونق آن می گردد. شریعت پبش از اینهاوپس ازاینهابوده ودرآینده نیزمسیرخود را خواهد رفت. بقول فرمایش حافظ:
خدارامُحتسب مارابه فریاد دف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد
 سخن دیگراینکه: اگرشما در عقیده ی وایمان خویش محکم وثابت قدم هستید چه نیازی دارید که باتوسّل به یک بیت ومصرع یا یک غزل، درپی اثباتِ این موضوع باشید ودیگران را به هرنحوقانع کنید که ببینید حافظ یاسعدی هم به چیزی که مااعتقاد داریم معتقدهست! حالا اگر بر فرض برهمگان ثابت شودکه حافظ ازشریعت خارج شده بود آیا باورها واعتقادات شما متزلزل شده وفرومی ریزند؟ مسلّماً پاسخ منفیست. بنابراین روشن است که تلاش برای چسباندن دیگران به ویژه افراد نامداری مثل حافظ به باورها واعتقادات خویش، ازسوی هرکسی باهرعقیده ای که بوده باشد دلیل بارزضعیف ایمان وعقیده هست که قصد دارد با همراه ساختن این بزرگان جبران نماید!
حافظ  اگر قصدغزلسرایی در مورد واقعه ی کربلا را داشت قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها می سرود وتعدادآنها نیزبیشترازاینها می بود.براساس شناختی که ازروحیّه ی اوسراغ داریم اوازهیچ کسی درهیچ دوره ای باکی نداشته وهرزمان که لازم می دیده هرچیزی را بدون بیم وهراس بیان می کرده است. شاید کسانی براین باورباشند که چون درروزگارحافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمیّت داشتند حافظ نمی توانسته آشکارا ازامامان معصوم اسمی درغزلهای خودببرد وناچاراً مقصود خویش رادرلفّافه وباکنایه واشاره بیان نموده است. این ادّعا واین باوربدان دلیل پذیرفتنی نیست که می بینیم حافظ  چنین شخصیّتی نداشته، اویک تنه درتمام دوره های زندگی باهمین متشرّعین متعصّب برسر شراب وشاهد وعشق درافتاده وتکفیر وتبعید وآزارها رابه جان خریده وهیچ تهدیدی  نتوانسته اورا از راهی که برگزیده منصرف سازد! آیا اونمی توانسته به جای اینکه برسر شراب وشاهد با متشرّعین درافتد برسردفاع ازباورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درافتد؟
جالب ترازهمه ی اینها این است که می بینیم اوبه رغم آنکه در حاکمیّتِ اسلامی می زیسته و کوچکترین محدودیّتی درمدح پیامبراسلام نداشته، لیکن حتّا یکبارنیز بصورت مشخّص اسمی ازپیامبر اسلام درغزلهای خود نیاورده است واین در حالیست که درصدها غزل ازشاه شجاع وشاه یحیی وتورانشاه ودیگران اسم برده وارادت خالصانه ی خویش راابرازنموده است!. آیا اینها کافی نیست تابپذیریم که حافظ با آنکه پرورش یافته ی اسلام وقرآن بوده لیکن بنابه دلایلی بعدها راه دیگری(رندانگی) پیش گرفته وبه یک نوع آزاداندیشی علاقمند شده است؟ بنظرمی رسد اوخدارا دررهایی ازبندِهمه ی تعلّقات دنیوی ودینی  ودرفضای آزاد اندیشی بهتر می دیده و روشن تر درک می کرده است که چنین راهی راپیش گرفته وسعی نموده در چارچوب هیچ مذهبی جزعشق قرار نگیرد وهیچ برچسبی جزرندانگی نپذیرد.
نفاق وزَرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیارخواهم کرد.

بگذریم وبرگردیم به شرح غزل
بعضی ازحافظ پژوهان براین باورندکه این غزل خطاب به شاه شجاع هست. بعضی دیگرنیزکه هیچ تردیدی درارادت صمیمانه ی حافظ به حضرت زرتشت هیچ شک وتردیدی ندارند مخاطب غزل را "پیرمغان" دانسته اند. گرچه محتوا وفحوای کلام بیشتر برازنده ی حضرت زرتشت می باشد 
لیکن باعنایت براینکه هیچ اسم مشخصی درمتن غزل نیامده ازاظهارنظر درمورد مخاطب غزل پرهیزکرده وبه شرح غزل می پردازیم. مخاطب غزل هرکس که بوده باشد چیزی ازارزشهای این غزل کم نمی گردد چراکه هربیت این غزل دارای لطایف حَکمی ونکات ارزشمندیست واهمیت بیان آنها ازدیدگاه شاعر مهمترازاین بوده که اسمی ازمخاطب برده شود.

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت


معنی بیت: ازآن محبوب دلنواز(پیرمغان یاهرکسی که مدنظرشاعربوده ومصلحت چنین دانسته که کشف آن به عهده ی نکته دانان بوده باشد)
  که همواره نوازش کُن ِ دل عاشق پیشه ی من بوده به سببِ لطف های بیکرانی که نسبت به من داشته صمیمانه سپاسگزارم امّا به همان اندازه نیزگله وشکایت دارم! "گله وشکایت" دراینجابیشتربه مفهوم بیان درد دل است. درددل نزد دوست از اوضاعی که ناخواسته ونتیجه ی بازی روزگاراست شرایطی که وفق مرادنیست وباعث رنجش خاطر شاعرشده است شاعر براین نظراست که نباید اینچنین می شد ماشایسته ی این وضعیتِ دردآلود نبودیم..... وگرنه شاعر نیک می داندکه مقصّراین اوضاع اسفبار ، بیگانگان هستند نه دوست. 
 گله ازبی توجّهی ها،شِکوه ازنامهربانی ها! ای جویندگان حقیقت،اگرنکته بین ونکته سنج هستید حدیثِ  غم انگیزعشق  مرابشنوید.
گرسنگ ازاین حدیث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایتِ دل خوش اَدا کنند


بی مُزدبودومنّت هرخدمتی که کردم

یارب مباد کس رامخدوم بی عنایت

مخدوم: کسی که خدمتکار دارد،آقا وسرور
مخدوم بی‌عنایت: استعاره ازمعشوقِ بی توجّه و نامهربان.
معنی بیت: ( من نمادی ازهمه ی ایرانیان باستان است شاعربه نمایندگی از آنها حرف می زند) من به محبوب ودلدار خویش(احتمالا پیرمغان آن فرزانه ی نیکوخصال)  صادقانه مدّت زیادی خدمتگزاریِ کردم امّا هیچ مزد وپاداشی به من تعلّق نگرفت! (درآخرنتیجه ای ناموافق رقم خورد)
 گویی که درنظر یار خدماتِ خالصانه وعشق بی چشمداشت من هیچ ارزشی نداشت، چقدر دردآور واندوهباراست! خدایا کاش هیچ خدمتکاری، سرور وآقای کم لطف ونامهربان نداشته باشد.
مارا برآستان توبس حقّ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را


رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتندازاین ولایت

رندان: پاکدلانی که ظاهرگناهکار وآلوده دارند. رندان درحقیقت ازشریعت خارج شدگانند امّا درحیطه ی انسانیّت ثابت قدم ،جوانمرد و پاکدامن باقی ماندگانند. برخلاف زاهدان ریایی،ظاهری آلوده وگناهکاردارند اما باطن ودرونشان همچون آب گوارا زلال وشفّاف هست اماریاکاران ظاهری مقدّس ودرونی آلوده دارند. رندان همچون سربازانی ایثارگر درخدمت پیرمغان عاشقانه خدمت کرده وتشنه ی عنایت راهنماورهبرمعنوی خویش هستند.
ولی: هم اسم خداست هم به معنی  پیر و راهنمای راه، هم به معنی یاروفادار
ولی شناسان: خداشناسان، حق شناسانی که رندان وقلندران راخوب می شناختند ونیک می دانستند که رندان، جوانمردان و آزاد اندیشان و وارستگانند.
معنی بیت: دراین ولایت به وارستگان پاکدامن به بهانه ی اینکه ظاهری گناهکار وآلوده دارند کسی  یک جُرعه آب هم نمی دهد! هیچکس هوای آنهاراندارد اغلب مردم نیز ازروی ناآگاهی رنگ عوض کرده وازطریق ریاکاری وتظاهربه زهدوپارسایی به منافع شخصی خویش می اندیشند!.... گویا حق شناسان باانصاف که به ظاهرقضاوت نمی کردند وماهیّت پاک وبی آلایش رندان راخوب می شناختندازاینجاهجرت کرده ورفته اند. دراینجا رندان دروطن خویش غریب مانده وشدیدا درمضایقه وتنگناقراردارند. 
کس نمی گوید که یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتادیاران راچه شد؟


درزلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بُریده بینی بی جُرم و بی جنایت

حافظ دراینجا خطاب به دل خویش می گوید امّا درحقیقت، اشاره ی پنهانی به حوادث غم انگیزنسل کشی،کشتارهای دسته جمعی، قتل عامهاوجنایتهای زیادی دارد که درطول تاریخ پرفرازونشیب این سرزمین رخ داده ونباید اینچنین می شد! وعاشقانِ حقیقت وعشقبازان فراوانی بی جرم وبی جنایت، تنهابخاطرعشق ودلدادگی به حقیقت، معصومانه به قتل رسیده اند!
 
معنی بیت: ای دل زلف معشوق  اگرچه دلستاننده وجذاب وخیال انگیزاست اماعواقب این دلدادگی بسیار خطرناک است چه بسا ممکن است ازاین شیدایی جان سالم به درنبری وتو نیز همانند هزاران دلباخته ی صادق وعاشق دیگر،بیگناه کشته شوی...
مصلحت اندیشی کن محافظه کاری کن ،بدان سمت مرو که درآنجا سرهای بیگناه زیادی خواهی دید بی آنکه جرم وجنایتی مرتکب شده باشندبُریده شده اند....... دریغ که دل ِعاشق پیشه،ازمصلحت اندیشی بیزاراست وبه این نصایح هرگز گوش نمی کند....

زلف دلبردام راه وغمزه اش تیربلاست
یاد دارای دل که چندینت نصیحت می کنم


چشمت به غمزه ماراخون خوردومی‌پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت

غمزه: ناز و کرشمه ی مغرورانه
معنی بیت: چشمانت(نگرش،بینش ونظریات  تو آنقدر جاذبه وجادو دارد که دلهای ماراهوایی کرده وبه سمت خویش می کشد ودرنهایت جانمان دراین راه اگرچه مقدس است قربانی میگردد) خونِ ماعاشقانت را به تیر عشوه وناز مغرورانه می ریزد وخون مارامی مکد، ای محبوب شایسته نیست که به جای حمایت ازعاشقانِ مظلوم، ازچشمان جفاکار و خونریز حمایت کنی رحم برماکن وراهکار وچاره ای پیش روی مابگذار که درشرایط سخت وناگواری بسرمی بریم.
ازچشم خودبپرس که مارا که می کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست


دراین شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت

مقصود: هدف
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: درقدیم کاروانها شبها راهِ مسیر درست را ازطریق جهتِ ستارگان پیدامی کردند. حافظ اشاره به این موضوع دست به خَلق مضمونی نغز زده است.
معنی بیت: دراین ازدحام افکارمتنوّع وظهورعقایدِ گوناگون، همانند این است که درشبِ ظلمانی راهِ خویش راگم کرده ایم، ای ستاره ی هدایت بخش، ازگوشه ای بیرون آی وراه درست رانشانمان بده که به راهنمائیهاوهدایت توسخت محتاج ونیارمندیم.

دیده ها درطلبِ لعل یمانی خون شد
یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان 


ازهرطرف که رفتم جزوحشتم نیفزود

زنهار ازاین بیابان وین راه بی‌نهایت

معنی بیت: شرایط بسیار نفسگیر وناامیدکننده وسهمناک است هرروز شاهدیک حادثه ی وحشتناک هستیم ازهرسو که می رویم  فقط به وحشتمان افزوده می شود وبیشتروبیشترهراسناک ترمی شویم به خدای خودپناه می برم ازاین بیابان بی انتها وراهِ بی پایان.
شبِ ظلمت وبیابان به کجاتوان رسیدن
مگرآنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد


ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

آفتاب خوبان: استعاره ازمعشوق است
دراین بیت حافظ هنرنمایی ِ زیبایی کرده است. معشوق به آفتاب تشبیه شده وعاشق ساده دل می خواهد درسایه اش بیاسایدغافل ازآنکه اصلاً آفتاب سایه ندارد! (کنایه وگوشه زدن به معشوق ازنوع حافظانه)
آفتاب زندگی بخش است امّا اگرکسی یاچیزی بیش ازحدّ درمعرض تابش آن قرارگیرد می جوشاند ومی سوزاند ومی میراند. حافظِ  با گفتن " ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم" به معشوق خویش می رساند که درچنین شرایطی قرارگرفته واگرمورد عنایت وتوجه اوقرارنگیردبزودی ازبین می رود. 
معنی بیت: ای معشوق، که چون خورشیدتابان گرمابخش دلهای عاشقانی، اندرونم ازآتش اشتیاق می جوشد فکری به حال من کن ومرامشمول عنایات خویش قرارده.اگرچاره ای داری همینک وقتِ وقت است.
چون کائنات به بوی توزنده اند
ای آفتاب سایه زمابرمدارهم


این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

بدایت: آغاز.
معنی بیت:
این راه بی پایان را چگونه می توان پیمود؟ درتصوّرهم نمی گنجد که بتوان این راه طولانی را به پایان بُرد راهی که بیش ازصدها هزار منزل درهمان ابتدای راه نموداراست.
نکته ی قابل تامّل این بیت دراین است که برای کشف حقیقت ورسیدن به سرمنزل مقصود، راههای فراوانی وجود دارد، باورها،عقاید واندیشه ها متفاوت وگوناگون وبی شمارند. چگونه انسان  می تواندبا این وقتِ کم و امکانات محدودی که در اختیاردارد این همه کثرت وتعدّد واختلاف دراندیشه ها وادیان وعقاید را بکاود وبسنجد وسپس راه درست را انتخاب کند؟ چگونه؟
گفتگوهاست دراین راه که جان بگدازد
هرکسی عربده ای این که مبین آن که مپرس


هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جورازحبیب خوشتر کز مدّعی رعایت

بردی آبم: آبرویم را برباد دادی اما دراینجا مقصود این است که هرآنچه داشتم را درراه عشق تو دادم.
روی از درت نتابم: از آستان تو روی روی بر نخواهم گرفت
جور:جفا وستم،نامهربانی
مدّعی: کسانی که به دروغ ادّعایی چیزی دارند که ندارند.
معنی بیت: به رغم اینکه هرآنچه که داشتم دراین راه ازدست رفت ومن خواروخفیف شدم امّا من به هیچ وجه ازتودلگیرنیستم هرچه ازدوست رسد نیکوست( نیک می دانم که تومقصرنیستی وبیگانگان باعث این وضعیت هستند) حتی اگر توجورو جفا درحقّ من بکنی هزاربار بهتراز محبّت بیگانگان است من ازآستان بارگاه تو هرگز رویگردان نخواهم شد.
حافظ ازجور توحاشا که بگرداند روی
من ازآن روز که دربندِ تواَم آزادم


عشقت رسدبه فریاداَرخودبسان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

چارده روایت:  بعضی ازآنهاکه به چهارده معصوم(ع) ارادت دارند عجولانه به هرعدد چهارده که می رسند ناآگاهانه هرطوری شده می خواهند آن رابه چهارده معصوم مرتبط سازند که این کاربسیارنسنجیده هست ودرحقیقت جفا درحق چهارده معصوم، جفا درحق شاعر وجفا درحق خودشان هست. چراکه چهارده معصوم خود شخصاًآنقدر بزرگوار هستند که نیازی به اینکارهای نسنجیده ندارند. به ویژه دراین بیت که بارمعنایی منفی هست یعنی اگرچارده روایت رابه معنای چهارده معصوم بگیریم درآنصورت چنین معنایی نادرست حاصل خواهدآمد: 
"اگرهم مانند حافظ قرآن رابتوانی ازحفظ بخوانی وباچهارده معصوم نیزمانوس بوده باشی بازهم رستگارنخواهی بود تنها عشق است که اگرداشته باشی به دادوفریادِ توخواهدرسید!" چنانکه ملاحظه می شود می بینیم که ارتباط دادن متعصّبانه ی هرچیزی به   امامان معصوم نه تنها ثمری درپی نداردبلکه بیشتراوقات جفای نابخشودنی درحق این بزرگواران نیزمی گردد.
 "چارده روایت" یعنی چهارده نوع خوانش،به چهارده لحن وصوت متفاوت قرآن قرائت نمودن که معروف‌ترینش همان روایتِ حفص از عاصم است وربطی به چهارده معصوم ندارد.
به سان: به مانند
عشقت رسد به فریاد: عشق است که تورا نجات خواهد داد به دادت خواهدرسید.
دراین بیت روی سخن با زاهدانیست که تنها به حفظ کردن وقرائت خوش قرآن دلخوش کرده  وبدون داشتن اَعمال نیک مانندِ عشقورزی، محبّت به دیگران، ونیکوکاری چنین می پندارند که تنهابا صدای خوش قرآن خواندن رستگار خواهندشد. رستگاری تنها درسایه ی خدمت به خلق،بی آزاری وپاک باطنیست نه چیزدیگر. امروزه نیز شاهدهستیم که چه بسیارقاریانی که قرآن راباصدای دل انگیزی قرائت می کنند لیکن دارای قلبی پلید،گناهکار وکثیف هستند واعمالی ضداخلاقی وضدانسانی مرتکب می شوند. سربازان داعش نمونه ی بارز این ادّعاهستند.
معنی بیت: حتی اگر به مانند حافظ بتوانی تمام قرآن راحفظ کرده و با صوت زیبا وبه چهارده روایت قرائت کنی، بازتضمینی نیست که تو رستگار شوی اگرعشق درکارتو نباشد،اگرمحبّت به اطرافیان نکنی اگرباخدا وخلق عشقبازی نکنی، بعیداست که رستگارشوی. امّا اگر اجازه دهی عشق درتمام وجودت جریان پیداکند وسرلوحه ی اموراتت باشد، بندگیِ خداوند بشرط عاشقانه کنی وبه پیرامونت ازوَرای شیشه های آبی ِعینک عشق بنگری بی تردید عشق به دادِ توخواهد رسید وتورستگارخواهی شد.
حافظ هرآنکه عشق نورزید ووصل خواست
احرام ِ طوفِ کعبه ی دل بی وضوببست

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۶
  • ۴۶۸ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی